«یک پیرهن زرد داشت که عاشقش بود و سیگاری که شبها دردهایش را با آن میکشید. یک قلب دلتنگ با کلی بغض و ذهنی که هزاران دغدغه را در خودش جای داده بود.با روحیهای که باخته بود اما ژست قویها را به خودش میگرفت. ترجیح میداد از آرزوهایش بگذرد تا بتواند بهتر از خانوادهاش محافظت کند. گاهی هم ادای پدرهای محکم و با اقتدار، در عین حال مهربان را در میآورد». همیشه او را با تمام جزئیات با خود مرور میکنم. بیآنکه از حال من با خبر باشد. بیآنکه بدانم کجاست. بیآنکه بفهمم چه کسی را شریک روزمرگیهایش کرده است. چه کسی مو به موی او را از بَر است؟ چه کسی جز من؟
#زیور_شیبانی
| @Deklameh |
ای مرگ همتی که دل دردمند من
دیگر به هیچ روی مداوا نمی شود
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود...
#عباس_خیرآبادی
| @Deklameh |
اگر بقای من موجب هلاکت فرد دیگری می شود، پس مرگ خوشایندتر و عزیزتر خواهد بود.
#جبران_خلیل_جبران
| @Deklameh |
نگران حرف مردم اگر نبوديم، مسير زندگيمان طور ديگرى رقم ميخورد. دوست داشتن هایمان را راحتتر جار ميزديم، لباسى را بر تن ميكرديم كه سليقه واقعیمان بود، آرايشى ميكرديم كه دوست داشتيم، دلمان كه ميگرفت، مهم نبود كجا بوديم، بى دغدغه اشك ميريختيم، صداى خنده هايمان تا آسمان هفتم ميرفت، با پدر و مادرمان دوست بوديم، حرف يكديگر را ميخوانديم. نگران حرف مردم اگر نبوديم، خودمان براى خودمان چهارچوب تعريف ميكرديم روابطمان را نظم ميداديم، دخترها و پسرهایمان حد و مرز خودشان را ميشناختند، نيمى از دوست داشتنهايمان، به ازدواج منجر ميشد. نگران حرف مردم هستیم اما كه چگونه رفتار كنيم كه مبادا پشت سرمان حرف بزنند، كه مبادا از چشمشان بيوفتیم، كه مبادا قطع شود روابط خانوادگیمان در دورانى هستيم كه نه براى خودمان، براى مردم زندگى ميكنيم!
#علي_قاضی_نظام
| @Deklameh |
خیلی از دلگرمیهای زندگی سوغات آشناییهاست، اما خیلی از ترسها هم نتیجهی همین آشناییها هستند. برای همین است که گاهی از هم دور میشویم تا دوباره نزدیک بیاییم؛ لباس غریبگی میپوشیم تا از سر نو آشنا شویم؛ فاصله میگیریم تا فاصلهها را کم کنیم؛ من دور میشوم تا نترسانمت، تو دور میشوی تا اذیتم نکنی، و اینها همه برای نزدیک ماندن ماست. وقتی پشت فاصلهای خودخواسته دوباره همسخن و همشنو میشویم، خیالمان جمع است که با یک غریبهی آشنا راز دل میگوییم؛ با تویی که مکرر نو میشوی اما همیشه یک نفری.
#شیوا_مقانلو
| @Deklameh |
حسنی مبارک در بیمارستانی در آلمان بستری بود. دکتر پرسید این کیست؟ پرستار گفت این سی سال حاکم مصر بوده! دکتر گفت: حتما زمامدار بیلیاقتی بوده! پرستار گفت: مگر شما ایشان را میشناسی! دکتر گفت: نه !ولی کسی که در سی سال نتوانسته در کشورش بیمارستانی بسازد که خودش را معالجه کند حتما زمامدار بیلیاقتی هست.
| @Deklameh |
گاهی باید قلمی برداشت و پشت میز نشست و با حرکت دستها روی تنِ سفید کاغذ، چیزی نوشت. گاهی باید حرفهایت را روی کاغذ زندگی کنی نه آنها را توی دنیای مجازی فریاد بزنی. گاهی باید نامه نوشت و گاهی باید ورقپارههای زندگیات را مچاله کنی و منتظر نامهای بمانی. معطل نکن، قلمت را بردار و بنویس...
۲۳ ژانویه، روز جهانی دستخط
| @Deklameh |
از زمانی که نسبت به سرنوشتم صبور و حتی بی تفاوت شده بودم، زندگانی هم با من سر سازش بیشتری نشان می داد. انسان با همه کشش و کوشش ها به چیزهایی که بیشتر در پی آن هاست کمتر می رسد!
#هرمان_هسه
| @Deklameh |
اما بیایید یک چیزی در گوشتان بگویم: رفتن، نبودن، نباید زیاد طول بکشد، نباید عادت شود. نباید گذاشت دلتنگی به حد نهایت برسد، نباید گذاشت دل به دلتنگی خو کند، یادش بگیرد و با آن کنار بیاید. آدم نباید آنقدر برود و دور شود که از مدار جاذبهی کسانی که دوستش دارند خارج شود. بگذارید در گوشتان بگویم: آدمی که یک بار تا پای مرگ رفته باشد و برگشته باشد، دیگر از مرگ نمیترسد. آدمی که یک بار تا سر حد مرگ دلتنگ شده باشد و زنده مانده باشد، دیگر از فقدان نمیترسد.
#حسین_وحدانی
| @Deklameh |