| نشانههایی از اینکه شما #نشخوار_فکری دارید |
۱. مدام لحظات خجالتآور را در ذهنتان مرور میکنید.
۲. زمان زیادی را صرف نگرانی در خصوص چیزهایی میکنید که کنترلی روی آنها ندارید.
۳. برای شما سخت است که بیخیال برخی چیزها شوید و مدام اشتباهات خود را مرور میکنید.
۴. زمان زیادی را صرف فکر کردن به این میکنید که چه معنای پنهانی ممکن است پشت حرفهایی که دیگران زدهاند باشد.
۵. گفتوگوهایی که با دیگران داشتهاید را در ذهن خود مرور میکنید و درباره اینکه چه چیزهایی باید میگفتید یا نمیگفتید فکر میکنید.
۶. گاهی اوقات متوجه آنچه در اطراف شما میگذرد نمیشوید چرا که در حال فکر کردن به چیزهایی هستید که اتفاق افتادهاند یا در آینده ممکن است اتفاق بیافتد.
#توسعه_فردی
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚
اینجا بعضیها زندگی نمیکنند، مسابقهی دو گذاشتهاند! میخواهند به هدفی که در افق دور دست است برسند،
و در حالیکه نفسشان به شماره افتاده
میدوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند؛ آن وقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند،
و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است...
📖 #بابا_لنگ_دراز
✍🏻 #جین_وبستر
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش در حال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالاً باید پودر لباسشویی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد، زن جوان همان حرف را تکرار میکرد، تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده. مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم...!
#داستان
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚
#پاراگراف
سرچشمهی ترسِ تو همین است. این فشار در قفسهی سینه، از آن است که زندگیِ نزیسته، میخواهد سینهات را بشکافد؛ و قلبت زمان را میشمرد؛ و طمع به زمان همیشگی است. زمان میبلعد و میبلعد و چیزی باقی نمیگذارد.
📖 #وقتی_نیچه_گریست
✍🏻 #اروین_یالوم
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚
دکلمه 🍁
چه کسی مصطفا را زد؟
...
#چه_کسی_مصطفی_را_زد؟
در سیویک خرداد سالِ ۱۳۶۰ دکتر مصصفا #چمران که با یاراناش نیروهای عراق را بارها زمینگیر کرده و مدام با تندروهای داخلی در حالِ جدال بود بیجان شد. گزارشها از انفجارِ خمپارهای نزدیکِ چریک کارکُشته میگفتند. دکتر برای معرفی معاون خود جای سروان رستمی که سه روز پیش #شهید شدهبود به #دهلاویه رفته بود. چمران در چند جبهه میجنگید. حزب توده و مارکسیستهای شورویدوست هر روز علیهاش بیانیه میدادند که او لیبرال است و آمریکایی. تازهبهقدرترسیدههای تندرو او را «انقلابی» نمیدانستند و برخی جناحهای سیاسی دیگر نیز معتقد بودند چمران قابلِ اعتماد نیست. مشهور است وقتی خبرِ ترکشخوردناش و چند ساعت بعد شهادتاش آمد برخی شیرینی پخش کردند و دو روز بعد که پیکرش تشییع شد پشتاش میگریستند. در عکسهایی که از پیکر او وجود دارد نشانی از زخم عمیق نیست. آیا به او شلیک شد؟ برخی به این باور دارند و برخی معتقدند گرا داده شده بود به توپخانهی عراق. وصیتنامهی چمران چند ساعت قبل بیجانشدن بسیار عجیب است. فرماندهای که برای بازدید پشتِ خط میرود آن هم چمران که کهنهسربازی زبده بود چنین خداحافظی محکمی نمیکند. چمران معتقد بود میتوان با ارتش جنگ را به پایان رساند. او مقابلِ تودهایها و جناحِ چپ انقلابیها که خواهانِ انحلال ارتش بودند مقاومت کرد. او بارها از شنود تانکهای عراق گفت و «روسی»حرفزدنشان و اینکه نمیشود با نیروهای جوان و آموزشندیده پیش رفت و آنها را به کشتن داد. اما چمران بسیار تنها بود و تنهاتر هم شد. عضویت او در نهضت آزادی و مخالفاش با حمله به سفارت آمریکا، مواجهه با خلخالی سر اعدامها مخصوصن توهینهای او و اطرافیاناش به ارتش، دشمنی و فضای مسمومی که حزب توده علیهاش ساخته بود و در عینحال حسادت بسیاری فرماندههان تازهآمده «فاتح سوسنگرد» را که یکی از عجیبترین مردانیست که دربارهاش میخوانم منزوی کرد. چه گلوله چه خمپاره، چه خودی چه دشمن، رفتن مصطفا چمران بسیاری را شادمان کرد. مردی که حتا مخالفاناش از متانت، اخلاقمداری و کرامتهای انسانیاش نوشته و گفتهاند. این عکس کاوه گلستان از او قابِ دقیقی از وضعیت متناقض و پیچیدهی چمرانبودن البته «مصطفا» چمرانبودن است. نابغهی فیزیکی که چهلودو سال است در ابهام مانده رفتناش. مردی که به قولِ یاراناش فاتحِ قلبها بود و عاشقِ ادبیات. معمای او مدام پیچیدهتر میشود و انگار بسیاری میخواهند او در حد چند جملهی روی بیلبوردهای شهرداری باشد و خلاص. آن روز گرم در دهلاویه چه رخ داد؟ و کدام گلوله بر تن او نشست؟
✍🏻 #مهدی_یزدانی_خرم
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚
اینجا سرزمینِ ماست،
از سپیده دَم عمر اینجا بودهایم،
اینجا بازی کردهایم
عاشق شدهایم
و شعر نوشتهایم.
ما ریشه داریم در آبراهش
چون گیاهان دریا،
ریشه داریم در تاریخش،
در نانِ نازکش،
در زیتونش،
در گندمِ زردگونش،
ریشه داریم در وجدانش،
ماندگاریم در آذار و نیسانش...
#نزار_قبانی
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚
خودم را بىتو
دلخوش میکنم جانا به هر نوعى
گَهى با اشکِ جانفرسا، گَهى لبخندِ مصنوعى
#هوشنگ_ابتهاج
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚
یاد پدر افتادم که میگفت:
نه با کسی بحث کن،
نه از کسی انتقاد کن.
هر کی هر چی گفت بگو "حق با شماست" و خودت را خلاص کن.
آدمها که عقیدهات را میپرسند، نظرت را نمیخواهند، میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی.
بحث کردن با آدمها بیفایده ست...
📖 چراغها را من خاموش میکنم
✍🏻 #زویا_پیرزاد
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚
هر باری که زیر دوش میروید، مجسم کنید که استرس و اضطراب را از بدنتان میشویید. به حس آب روی پوستتان دقت کنید. مجسم کنید که قدرت آب، افکار منفی شما را میشوید. حس کنید که ناراحتی، پشیمانی، خشم و افسردگی شسته میشوند و از بدن شما بیرون میروند. اجازه دهید همه آنها بروند. حسی درخشان را تجربه کنید.
#روانشناسی
| @Deklameh | شعر و اندیشه #دکلمه 📚