eitaa logo
دل‌گویه
310 دنبال‌کننده
770 عکس
33 ویدیو
28 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر یک خطی او خواهد آمد 🌱🌱🌱 بهشت را به بها می‌دهند اما دل بهانه تو را می‌گیرد 🌱🌱🌱 تو که باشی غم دنیا همه یک‌سر شوخی‌ست -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
اگر با روزگار می‌جنگی اما صلح درون را فراموش نکن با خودت مهربان باش -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
با به دنیا آمدنت لغت نامه‌ زندگی‌ام تکمیل شد مادر پسر روح‌الله -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
من از یادت نکاستم تو نیز نزد مرا یاد کن نزد ارباب -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
نه هشت کتاب یک بیت هم تو را نگه می‌دارد در فرا زمان -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
تن پشمینه پوش پارچه به امید کمال تیزی سوزن را تاب می‌آورد -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
چقدر داستان فاطمه اسدی شبیه به فاطمه(س) است. کاش داستان ما هم با شهادت تمام شود. کاش داستانمان با شهادت شروع شود. الحمدلله مطلب بنده در خبرگزاری رسمی حوزه بارگذاری شد. https://hawzahnews.com/xbrwV -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
بانوی زرنگ از کدو تنبل کیک درست می‌کند -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
خوب شدن جامعه به خواندن خوبی‌هاست پس بخوان به‌نام پروردگارت روز کتاب‌خوانی -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
. 🌹صد پدر در خون بغلتد گم نگردد مادری ✍️ یادداشت فاطمه میری عضو تحریریه مدادالفضلاء در خبرگزاری حوزه فاطمه (س) هم سوخت و هم ساخت. او جهانی برای ما ساخت که نشان دهد سازش با دشمن راه رستگاری نیست. او شهادت را به ما یاد داد. او خوب مردن را به ما آموخت. او دنیا و آخرت را برای ما ساخت. خدا خوب می‌خرد، خوب معامله می‌کند. خداوند صبور است، خیلی زیاد، بیشتر از ۳۷ سال، بیشتر از تصور ما. خدا فاطمه اسدی را خرید. خوب هم خرید. اصلا معامله با خدا همه‌اش سود است. کسی که برای دفاع از خود و خانواده‌اش پا به میدان می‌گذارد و کم نمی‌آورد. او با تمام وجود، نگران طفل نوزادش و دختر سه ساله‌اش است؛ اما با توکل آنان را به خدا می‌سپارد و وارد مبارزه می‌شود. او می‌خواهد همسرش را از دست دموکرات‌ها نجات دهد؛ اما برایش مهم نیست که آنان چقدر تجهیزات دارند و چقدر بی‌رحم‌اند!؟ او می‌خواهد پدر را به خانه بیاورد و کنار سفره بنشاند. او می‌خواهد فرزندانش یتیم نشوند و سایه‌ی پدر بالای سر بچه‌هایش باشد. 🔗 متن کامل در خبرگزاری حوزه @HOWZAVIAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر رسیدن به زیبایی است. زیبایی نماز، رسیدن به کمال است جوانه‌های بهار زیر سرمای برف رشد می‌کنند محراب و خم ابرو برای علی(ع) یعنی وصال در محراب عرب باشی یا عجم دلت جمعه تنگ شود مهدوی هستی خرمن دانش به نیم کردار است -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او ۱۴۰۰/۸/۲۹ گاهی دلم تنگ می‌شود. دلم تنگ می‌شود برای جایی که تا به حال ندیدمش. اما دلتنگ می‌شوم گویی هزار سال در آن زیسته‌ام و درآن رشد کرده‌ام. دلم برای بخارا تنگ می‌شود.گاهی دلم سراغ سمرقند را می‌گیرد انگار این قند پارسی ندیده هم در دهان حلاوت ایجاد می‌کند. دلم برای مرو تنگ می‌شود‌. وقتی که کاروان امام رضا(علیه‌السلام) به آن‌جا می‌رسد. انگار صدای هلهله‌ی مردم کوچه بازار مرو در گوشم می‌پیچد. دلم برای هرات تنگ می‌شود. دلم برای مسجد جامع آن بیشتر می‌تپد، مسجدی که گوهرشاد دستور ساخت می‌دهد. دلم برای ولایت نیمروز تنگ می‌شود بی‌آنکه دیده باشم. دلم برای عروس خیلج فارس تنگ می‌شود. دلم می‌خواهد در خیابان‌های منامه راه بروم وشعر حماسی بخوانم. دلم می‌خواهد شب در گوشه‌ای از روضه‌ی هیات‌های منامه بنشینم و با روضه‌ی فارسی آرام شوم. دلم برای هُرم گرمای خیلج فارس تنگ می‌شود، وقتی که ماهی گیران کنار جزیره آریانا و زرکوه خسته از کار، تنی به آب می‌زنند. دلم برای تیسفون تنگ می‌شود وقتی کنار رود دجله درخیالم، آثار باقی مانده از اعصار گوناگون را حس می‌کنم. زیر طاق کسری در ایوان مدائن می‌روم و با تمام وجود صلوات می‌فرستم، تا صدایم به تَرَک‌های تاریخی آن نفوذ کند. دلم برای بیت المقدس تنگ می‌شود. دلم می‌خواهد نماز را در قبه الصخره بخوانم. به زیارت ابراهیم خلیل بروم. به نخل محلِ تولد عیسی مسیح سری بزنم. دستم را به دیوار بُراق بگیرم در وادی مقدس سینا، با دلم، کنار موسی نبی‌الله حرکت کنم. دلم برای همه‌ این‌ها که ندیده‌ام تنگ می‌شود. اما عجیب دلم هوای کوچه بنی هاشم را کرده. دلم برای مدینه تنگ می‌شود. دلم می‌خواهد گوشه‌ای از این کوچه خانه‌ای داشته باشم و صدای اذان حرم رسول‌الله را بشونم. وضو بگیرم و چادر سر کنم و هنوز پشت کفش ور نچیده، خودم را به حرم برسانم. دستانم را قفل ضریح کنم و پای دلم را زنجیر منبر. دلم می‌خواهد در کوچه بنی‌هاشم روضه بخوانم، دلم می‌خواهد در کوچه بمیرم. دلم می‌خواهد از غربت فاطمه(س) و علی(ع) هزار بار بمیرم. گاهی دلم تنگ می‌شود. دلم تنگ می‌شود برای جایی که تا به حال ندیدمش. اما دلتنگ می‌شوم گویی هزار سال در آن زیسته‌ام و درآن رشد کرده‌ام. راستی فاطمیه نزدیک است https://eitaa.com/del_gooye/253 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
گاهی دلم برای تو تکثیر می‌شود -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
اسیرت شدم آزادم نکنی! من از آن روز که در بند توام آزادم -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
خیلی‌ها کم شدند تا ایران بماند الان قرار است زیاد شویم تا ایران بماند کدام سخت تر است؟ -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
به نام‌او وقتی داشتم لیوان را در کابینت بالای سرم می‌گذاشتم؛ حواسم به صدایی از تلویزیون پرت شد و لیوان از دستم افتاد. لیوان هزار تکه شد. هزار، عدد کثرت است. اما واقعاً دل من تکثیر شده‌بود. به سختی تازگی توانسته بودم که موزه لوور پاریس را متقاعد کنم این لیوان با ارزش و قدیمی و باستانی را که از پس خاک‌های اکرُوپل شوش بیرون آورده‌بودند؛ به من بدهند. من به زور این لیوان را از پاریس به خانه آوردم و از داشتن آن مشعوف بودم. آن‌قدر مشعوف که دوست داشتم درون آن آب بخورم یا شربت خاکشیر درست کنم و یا حتی چای، اما چای حتماً به او ضرر می‌زد. اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم روزی بیاید و من این لیوان را بشکنم. سر تکه تکه شده‌ها نشسته بودم و زار می‌زدم. از خودم ناراحت بودم که چرا نتوانستم چیزی که به سختی بدست آورده بودم؛ حفظ کنم. سر یک سهل‌انگاری، این کالای نایاب و بی قیمت نابود شده‌بود. وقتی از خواب پریدم؛ تنم می‌لرزید خدا را شکر کردم که این کابوس خواب بود، خوابی که مرا این‌قدر بهم ریخته بود. می‌دانم که خواب حجت نیست. اما به اعمال آن روزم فکر کردم گفتم شاید چیزی پیدا کنم. شاید کاری یا حرکتی که تاوانش شکستن لیوان سفالی شوش بود. آن روز کلی خرید کرده بودم. خرید مگر چقدر مهم است؟ وقتی دنبال مفهوم بگردی، یک چیزی پیدا می‌کنی که ربطش دهی. آن‌روز دوست داشتنی‌هایم را خریدم. از روسری گرفته تا وسایل شوینده و قاب موبایل. اما هیچ کدام خارجی نبود. حتی آن روز واکسن هم زدم، آن‌هم ایرانی بود. اهمیت کالای ایرانی برایم محرز بود. دوباره فکرم مشغول شد. شاید این خواب ربطی به کالای ایرانی نداشته باشد، شاید کاردیگری کردم.... یادم آمد که گذاشتم ناامیدی در من نفوذ کند و این ناامیدی را به اطرافیانم منتقل کردم. گرانی هست خیلی هست اما این دلیل نمی‌شود که ناامید باشم و کاری نکنم. شاید شکستن لیوان همان ناامیدی باشد. باید امیدوار باشم به دنیای پیش رو و با نگاه به همه‌ی دارای‌هایم باهم. شاید این نگاه راه درست را نشان دهد. باید تلاش کنم برای هر چیزی که می‌خواهم. باید تلاش کنم برای پاسداشت هر چیزی که دارم و با ارزش است. ناامیدی روزنه ورود شیطان است. پس حرکت باید؛ حرکت به سوی ساختن خوبی‌ها با هر نوع توان و با هر مدل دشمن. بهترین جای دنيا این‌جاست. پس یاعلی. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
قدم زدن در تو نهایت رسیدن است 🍃🍃🍃🍃🍃 مینودر یعنی دروازه بهشت لقبی که بوی پیامبر(ص) می‌دهد 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 فکر می‌کنم چیزی جا گذاشته‌ام شاید دلم باشد 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
به‌نام‌او حرف دارم خیلی حرف دارم، به عنوان یک مادر. مادری که فرزندش را با فرهنگ شهادت و ایثار و عشق به وطن آشنا کرده. مادری که از عشق گفته از عشق جایی به نام وطن. همان جایی که دوست داشتنش نشانی از ایمان است. حرف دارم خیلی زیاد، برای همه مسئولین آموزش و پرورش. من با عشق و محبت سعی در تربیتِ اجتماعی فرزندم دارم. از کودکی از ایران گفتم. از مرز‌هایش که حرمت دارد، که قداست دارد، که خون عزیزترین‌ها برای نگه‌داریش ریخته شده. در گوش کودکم از آرش گفتم از امیرکبیرها گفتم، از سه سرباز دلیر جلفا که در مقابل قوای روس ایستادند و شهید شدند. کودکم را به مزار شهدای جنگ چالدران بردم. کنارش خاطره رشادت و دلیری گفتم از زنان و مردان غیور که جسمشان اسیر خاک است و نامش هم ردیف قافله‌ی شهدا. از همتِ همت گفتم و از پاکی باکری‌. از جذبه حاج احمد گفتم و دل نازک امام که نام شهدا و خانواده شهدا را می‌شنید تنگ آب چشمانش ترک برمی‌داشت. از چمران گفتم و علمش. علم اگر علم است باید برای وطن صرف شود. از حاج قاسم اما نگفتم، خودش دید. عاشقش شد و با شهادت حاج قاسم بزرگ شد و دشمن را شناخت. دید دشمن با تمام وجود قصد نابودی ما را دارد. حالا فرزندم سال هشتم است. در واقع هشتمین سالی‌ است که آموزش علمی فرزندم را به آموزش و پرورش داده‌ام. خدا قوت، ممنونم برای این چندین سال. اما برای کتاب اجتماعی امسال او نگرانم. نگرانم و جای دفاع ندارم، جای توجیه ندارم. نگرانم هرآن‌چه رشته بودم با سهل انگاری پنبه شود. می‌ترسم شک کند. کمکم کنید. کتاب‌های دوران تحصیل، میراث مکتوب نسل نوجوان ایرانی‌ست که در حافظه تاریخی و بلند مدت او جا خوش می‌کند. حالا در این میراث نام جزیره ایرانی ، با نام جعلی آن آمده است. نامی‌ که سال‌هاست امارات متحده عربی برای بودن این نام، هزینه کرده، تبانی کرده، حتی ساخت و ساز کرده، تا این جزیره را -که از پس بی‌تدبیری حکومت قبل به فراموشی سپرده شده - تصاحب کند. دو جزیره مظلومی که درنقشه‌های جغرافیای جهان برای‌ ایران است ولی در اصل با کارشکنی امارات در هاله‌ای از ابهام. عزیزان و سروران نظام آموزش و پرورش، حق گرفتنی‌ست، و این حق در کتاب سال هشتم پایمال می‌شود. برای خدا و برای آرامش روح شهیدانی که برای اعتلای ایرانمان خون دادند؛ این خطا را جبران کنید. خودمان باید برای باز پس گیری حقمان تلاش کنیم. خودمان باید حق‌مان را به رسمیت بشناسیم. شما بگویید به فرزندم چه بگویم؟ ... من از جانب شما اعزه می‌گویم: این یک اشتباه تایپی است که سال آینده اصلاح می‌شود. انشالله -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
کتاب‌های دوران تحصیل، میراث مکتوب نسل نوجوان ایرانی‌ست که در حافظه تاریخی و بلند مدت او جا خوش می‌کند. حالا در این میراث نام جزیره ایرانی ، با نام جعلی آن آمده است. نامی‌ که سال‌هاست امارات متحده عربی برای بودن این نام، هزینه کرده، تبانی کرده، حتی ساخت و ساز کرده، تا این جزیره را -که از پس بی‌تدبیری حکومت قبل به فراموشی سپرده شده - تصاحب کند. https://hawzahnews.com/xbsDy منتظر نظرات گهربارتان هستم -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye