بهناماو
سادات من را ببخشند
نمیدانم این جمله از کجا آمد و یا چه کسی این را اولین بار گفت؟ شاید مداح وقتی داشته روضه عمو را میخوانده، سیمش وصل میشود و پردهها کنار میرود. آن گوشهی مجلس امام زمان(عج) را میبیند و از حال ایشان منقلب میشود. مداح هم نمیتواند راز دل بگوید چون شنیدهاست:
هرکه را اسرار حق آموختند
مهر کردن و دهانش دوختند.
دهانش دوخته شد و با جمله سادات من را ببخشند عرض ارادت و شرمندگیاش را بیان کردهاست. خودشان فرمودند در مجلسی که روضه عمو خوانده شود، میآیند.
راستی امشب شهادتنامه عشاق امضا میشود.
امام مهدی علیه السلام در فرازی از زیارت ناحیه مقدسه عرضه میدارند:
السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ
سلام بر عباس (علیه السلام) فرزند امیرمومنان (علیه السلام) که جان خویش را در راه برادرش داد از دیروزش برای فردایش توشه برگرفت، در راه برادر جانبازی کرد و خود را فدایش کرد، از او حفاظت و خود را سپر بلایش کرد، برای او آب آورد، دست هایش قطع شد. خداوند قاتلانش یزید بن وقاد و حکیم بن طفیل طایی را لعنت کند.
بحارالانوار، ج 45، ص 64 و ج 101 ص 269
بهناماو
یک سنجاق کوچولو و طلایی نقطه اتصال روسری مادربزرگ بود. روسریاش پر بود از سفیدی مانند موهایش، مانند قلبش. اصلا جرات نداشتیم پیشش رنگ تیره بپوشیم. همیشه میگفت سیاه فقط برای عزای ارباب، من مُردم هم حق ندارید سیاه بپوشید. تسبیح رنگیاش را همیشه در دست داشت و لبش به ذکر بود. اصلا خانهاش محل ذکر بود، محل توجه به الله، به آل الله(علیهمالسلام).
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً . سوره احزاب آیه ۴۱
ای کسانیکه ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید.
▫️▫️▫️
در حیاط مشغول بازی بودیم که صدای تقتق عصا از کوچه باریک مادربزرگ شنیده میشد. عصاکوبان از دالان باریک خانه رد میشد و خودش را به دهلیز میرساند. یااللهی میگفت و خبر از آمدنش میداد. مادربزرگ چادر فلفلی گلریز خود را سر میکرد و گوشهاش را با دندان محکم میکرد.
- بفرمایید حاجآقا. خانمها یاالله...
خانمها خودشان را جمعوجور میکردند و آماده شنیدن روضه حاجآقا فحول میشدند.
رسم هرماهه مادربزرگ بود که پانزدهم هرماه روضه برپا کند و فامیل را از ریزودرشت مهمان خوان ارباب...
دستانش پر از خالی بود، اما دلش متصل به دریای فضل اباالفضلالعباس(ع).
▫️▫️▫️
حاجآقا روی منبر خانه مادربزرگ مینشست. منبر که نه، یک صندلی قدیمی بود که رویش چادری مشکی کشیده شده بود و جلوی آن کمدچهای قدیمی که ترمه عروسیاش را حمایلش کرده بود.
حاجآقا با ذکر یک مسأله شرعی شروع میکرد و با یک ذکر مصیبت کوچک به پایان میبرد. از گوشه خانه خانمی چادر به رویش میگرفت:
- حاجآقا یه روضه از موسیبنجعفر(ع) بخوان، گرفتار(زندانی) دارم...
حاج آقا هم شروع میکرد از زندان هارون گفتن و صدای ناله زن بلند میشد. گویی درد او بود که از زبان حاجآقا بیان میشد. شاید آن زن درد اهلبیت(ع) را با درد خود مقایسه میکرد و خجلتزده مینالید.
▫️▫️▫️
اما در پشت صحنه این مادربزرگ بود که آبروداری میکرد، سینی برنجی را میآورد، چای را در استکان کمرباریک میریخت و صله را زیر نعلبکی ماهرانه تعبيه میکرد، دوتا قند هم کنارش. میوه را کنار سینی در کیسهای میگذاشت که حاجآقا حتماً با خودش ببرد.
اواخرِ روضه، حاجآقای دیگر میرسید. به حرمت حاجآقا فحول، داخل مجلس نمیآمد، روی پله مینشست و صبر میکرد روضه تمام شود...
توپ سرگردان پسربچهها به سوی حاجآقا میپرید و چنددقیقهای حاجآقا را همبازی آنها میکرد...
تا اینکه صدای مادربزرگ میآمد
- حاجآقا بفرمایید...
به رسم ادب با حاجآقا فحول مصافحه و عرض ادب میکرد.
اینبار حاجآقای جوان از مسائل روز کشور میگفت و با روضه کوتاهی خاتمه میداد.
از آن اتاق صدای خانم همسایه بلند میشد:
حاجآقا روضه خانم رباب را زحمت بکشید.
حاجآقا هم شروع میکرد:
- لالا لالا علیاصغر... بخواب مادر، بخواب مادر...
ناله اینبار از دیوار هم شنیده میشد. صدای زن همسایه دلسوخته از بیاولادی گم میشد در میان نالهها... حالا راحتتر زار میزد...
▫️▫️▫️
آخرای روضه دوتا از نوههای بزرگتر از بازار میرسیدند. پولهای خانمها که جمع شدهبود، بچهها راهی بازار شدهبودند برای خرید آجیل مشکلگشا... عزیز آجیل را کمکم در دستان ما میریخت تا به همه بچهها به قاعده برسد. شیرینی روضه ارباب بود که با شهد آجیل بهکاممان میریخت و ما نفهمیدیم کی عاشق حسین(ع) شدیم...
▫️▫️▫️
مادربزرگ را خوب خریدند. او خادم خوبی برای فرزندان حضرت زهراء(سلاماللهعلیها) بود.
او که هر پانزدهم ماه را روضه میگرفت، عاقبت هم پانزدهم شعبان در میانه جشن و شادی اهلبیت(ع)، چشم از دنیا فروبست...
🖊فاطمه میری طایفهفرد
#روضه_خانگی
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
به یاد تمام لحظهها
هرجای دنیا باشی دهه اول محرم دلت هوای جایی را دارد که با حسين(عليهالسلام) آشنا شدی.
دل من از مرزهای غربی ایران، هوای امامزاده اسماعیل را دارد، وقتی که روز تاسوعا عطر قرمهسبزیاش، کل شهر را پر میکرد. آنوقت مینشستم کنار عکس پسر دایی شهیدم که نشسته بود کنار دوستان شهیدش و زندگی میکردم.
دلم هوای مسجد نبی را کرده، آن موقع که آشیخ حسين انصاریان منبر میرفت و ما هم میرفتیم زیرزمین مسجد و با کلی بچه قد و نیم قد رابینهود میدیدیم.
بعد توی تاریکی مسجد تمام بچهها مادرهایشان را پیدا میکردند.
دلم هوای مسجد سوخته چنار را کرده، وقتی که کنار قبر داوود بن سلیمان، عزاداری میکردم و بوی قدمهای امام رضا(علیهالسلام) مدحوشم میکرد.
به یاد تمام لحظههای پر از معنویت هیأت شهدای گمنام در شب عاشورا...
دلم هوای مسجد پنجهعلی را کرده، آنوقت که پیرمرد مسجد با تمام صدایش میگفت:
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع
مکن ای صبح طلوع
...و من از همان موقع آرزو میکردم که ای کاش خورشید ۱۰ محرم ۶۱ هجری هیچوقت طلوع نمیکرد.
به یاد همه کسانی که شهد حسين(علیهالسلام) را به کاممان ریختند و الان نیستند، فاتحهای قرائت کنید.
بهناماو
...اما در پشت صحنه این مادربزرگ بود که آبروداری میکرد، سینی برنجی را میآورد، چای را در استکان کمرباریک میریخت و صله را زیر نعلبکی ماهرانه تعبيه میکرد، دوتا قند هم کنارش. میوه را کنار سینی در کیسهای میگذاشت که حاجآقا حتماً با خودش ببرد...
بارگذاری متن در خبرگزاری رسمی حوزه👇
https://hawzahnews.com/xcnGx
#روضه_خانگی
#امام_حسین
#سیره_خانواده_تراز
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا سیده زینب...
قرار روضه اسارت است حماسی بهتر...
زینب تکرار حیدر است.
یا زینب کرار مدد
تنها شهید ایرانی عاشورا
شاعر رجز معروف
أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر
سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر
کیست ؟
" اسلم ابن عمرو ترکی قزوینی" یا دیلمی
شاعر، کاتب، قاری قرآن، کمان دار و مسلط به زبان های عربی، ترکی و فارسی
اهل دیلمان " گیلان تا قزوین فعلی " از قبیله ایرانی های مقیم کوفه به نام " بنی الحمراء"
تربیت یافته سه امام در سه دهه:
۱۰ سال در خدمت امام علی (ع) در کوفه
۲۰ سال در خدمت امام حسن و امام حسین(ع) در مدینه
(تا هنگام شهادت در کربلا در سن حدود ۴۵ سالگی )
جزء ۷ نفری از اصحاب که در مقاتل ذکر شده حضرت اباعبدالله در لحظه شهادت شخصا بر بالین آنها حاضر شده است.
نقل است در هنگام شهادت به امام گفته است " مثل من سعادت مند کیست که فرزند رسول خدا در لحظه رفتن از این دنیا صورت بر صورتش نهاده است "
مزار اسلم در مقبره دسته جمعی شهدای کربلا در قسمت شرقی حرم مطهر امام حسین(ع) قرار گرفته است
🖊برگرفته ازکتاب:
" کیست مثل من؟ "
به قلم محمد رضا عبدالامیر انصاری ترجمه احمد امیری شادمهری
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
🍂 دو چیز باعث تاریکی قلب و بی حالی در عبادت می شود :
⛔۱- زیاد حرف زدن
⛔۲- زیاد خوردن
#علامه_حسن_زاده_آملی
#پای_سخن_بزرگان
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
مجموعه متن بنده در ویراستی با موضوع کاخ خسرو در قصر شیرین.
دوست داشتید ملاحظه بفرمایید.
بهناماو
#تعزیه
نور از لای آجرهای فیروزهای به زیرزمین میرسید و عباس از روزن زیرزمین نور را میپایید. نور مستقیم از صورت شبیهخوانها گذر میکرد.
عباس آمده بود از توی صندوقچه وسایل تعزیه، چیزی هم برای خودش بیابد. اما او کوچک بود. حتی لباس قاسمخوانی هم به تنش زار میزد.
او در زیر زمین مانده بود تا مثلا قهرکند با پدرش که او را در تعزیه بازی نداده است.
نور میتابید بر روی صندوقچه و عباس از مسیر انعکاس نور، هماورد طلبیدن حسین(ع) را میدید. شمر اما شمشیر میگرداند دور تا دور حوضِخانه. حوض حالا به وسیله چند تخته چوب، میدان کارزار کربلا شده بود. شمر شمشیر میگرداند رجز میخواند.
▫️▫️▫️
امام حسین (هل من مبارز) میطلبید و شمشیر را، ذوالفقار گونه میچرخاند.
شمر باید حالا خوب نقش بازی کند...
عباس از زیرزمین شمر را میپایید که حالا سنگدلترین مرد محلهی سعدی قزوین شدهبود.
حسین را باتمام زور زمین میزند...صدای ناله زنان و مردان محل بلند میشود.
این اما پایان کار شمر نیست. صدای طبل و شیپور گم میشود در حجم گریهها.
شمر مینشیند بر روی حسین...او باید بد باشد، قصیالقلب باشد، خشن باشد، تا حق مطلب ادا شود. تا مظلومیت اربابش را در حد توانش نشان دهد. تا تولی و تبری را در بازی به نمایش گذارد.
شمر مینشیند ...اما شانههایش از او فرمان نمیبرند. او میلرزد و لرزان شمشیر را بالا میآورد. حالا او با حسین میگرید. او با مردم محله میگرید. شیپور و طبل کار خود را میکنند و شمرِگریان نیز در میانه ،کار خود را...
▫️▫️▫️
عباس گریههای شمر را بارها دیده بود.
و حتی نذری مردم را، وقتی که نذر شمر شیبه خوان میکردند تا حاجت بگیرند. مردم حال دل او را میدانستند.
عباس شمر محله را خوب میشناخت. دیده بود وقتی از کوچه رد میشود، مردم لعنتگویان از کنارش رد میشوند. او دلخوش بود به ثواب همین لعنها...
▫️▫️▫️
عباس بزرگ شد وتوانست شبیه خوان شود و تعزیه بخواند مانند پدرش.در همان محلهی پدری. خیابان سعدی.
عباس هرجای دنیا بود خودش را به تعزیه ظهر عاشورا میرساند. میدانست که شبیهخوان حتی شمرش، باید برای مردم الگو باشد. برای همین در پادگان نیروی هوایی آمریکا برای رسیدن به خدای حسین(ع) و دوری از شیطانِ نفس، میدوید و روضه ارباب میخواند.
عباس از کودکی پای روضهی ارباب قد کشید.
به عشق کشورش حج نرفت و خدا قربانی اورا_که جانش بود_ در عید قربان پذیرفت.عباس حتی در آخرین لحظات عمرش داشت شبیه میخواند. اما در نقش مسلم... نقش یاریدهندهی قیام...
#عباس_بابایی
۱۵مرداد سالروز شهادت عباس بابایی
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
پرنده کوچ نکرده ست زیر باران است
اگر چه سنگ ببارد و گرچه طوفان است
همین پرنده ی سنگی که شکل غربت اوست
همین پرنده که بی پر زدن پریشان است
دگر نمی پرد از درد این هواپیما
که در محاصره ی اوج راه بندان است
خوشا به خلوت گنجشک ها که می دانند
چه قدر پر زدن از شانه ی تو آسان است
فرا نمی پرد از ارتفاع گندم زار
پرنده ای که شب و روز در پی نان است
خوشا به حال هر آنکس که مثل تو پر زد
برای هر که پری داشت شهر زندان است
و آسمان وصیت نامه ی تو بود آری
شناسنامه ی تو برگ برگ قران است
عقاب شهر به این راحتی نمی میرد
که آشیانه ی او آسمان ایران است
نگاه کن تندیست درست مثل خودت
هنوز هم که هنوز است مرد میدان است
#شهید_بابایی
#مهدی_مردانی
بهناماو
یه حرف خودمونی بیتلاش برای قاعدهمندی ادبیاتم
یک حرف از تجربه زیسته در کنار مزار این شهید بزرگوار. بی اغراق میگویم، بسیاری از زیارت کنندگان این شهید با عنایتش مانوس بودند. خیلی از دوستانم فقط به عشق شهید پا به قزوین گذاشتند و بینگاه به این همه آثار تاریخی شهرم، فاتحهای برای شهید خواندند و نذرشان را عمل کردند و یا علی...
فکر کنم بهترین چیزی که میشود از ایشون خواست زندگی طیبه و مرگ طیبه است، چیزی که خدا به عباس بابایی داد.
انشالله روزیتون
بهناماو
در هوای نوی هیأت نفسی تازه کنیم.
هماکنون
تالار وحدت
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
سختی پایان نامه یک طرف و سختی دیدن چنین برخوردهایی با مجلس اهلبیت علیهم السلام یک طرف.
وقتی از لای کتابهای خاک خورده در گوشه کتابخانه، گوهرهای نابی مییابی از مردمی با مالامال از عشق آل الله، چه در حکومت شیعی و چه در غربت حکومت ظلم. این گنجینههای دفینه در کتابخانهها اگر استفاده نشود میشود خروجی برخی از مجالس که نمیدانی کجای دلت بگذاری؟!
این آیین و رسوم عزاداری سیدالشهدا از پس مجاهدتهای علمایی بوده که از خونشان و قلمشان مایه گذاشتند. این تشیع که عالم را با حقانیت ولایت مولایمان آشنا میکند و پیشتاز در حکمرانی دلهاست، آسان بدست نیامده، این آبرو ارزان بدست نیامدهاست.
نکند فعل ما و خطاب ما و خطای ما پاسدار این مجاهدتها نباشد، وهن و بدگمانی ایجاد کند و خلاصه آبرو ببرد.
مراقب باشیم و مراقب باشید.
همین.
• (9).mp3
5.93M
📢 #غیبت 🎵
آیت الله حق شناس ره می فرمودند:
برای ترک گناه، از گناهان زبانی به خصوص غیبت و دروغ، شروع کنید.
🔸️یکی از دلایل اصلی توفیق نداشتن به خواندن نمازشب، همین گناهان زبانی(دروغ و غیبت) است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطرناکتر از بمب اتم
خاطرهی قابل تأمل استاد رحیمپور ازغدی از دانشگاه توکیو...!
مواظب تفکراتمان باشیم، گاهی همین تفکرات از بمب اتم هم بدتر است.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye