هدایت شده از ـ تفاح ـ
انگار یکـے آخرین تیکھ پیتزامو خوردھ؛ تو
جاده بنزین تموم ڪردم ؛ شهاب سنگـے کھ
همهـ دیدنـو من ندیدم ؛ بستنیم افتادھ رو
زمین؛ گوشیم افتاده صفحش شکستھ؛ رفتم
فرودگاه پاسپورتمو جا گذاشتم؛ همه تولدمو
یادشون رفتھ ؛ پامو با جوراب گذاشتم یھ
جای خیس؛یھگوش هندزفریم کار نمیکنھ :)!
- دقیقا همینقد سردرگم و یھ حس نمیشھ
توصیفش کرد . .
______________________________