eitaa logo
دلبرکده
6.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
16 فایل
🏡💞دلبرکده یک کلبه مهربانی ست آموزش صفر تا صد برای هر چه که یک بانو، نیاز دارد💎 🌺روش های دلبری کردن ملکه از پادشاهِ خود برای داشتن یک زندگیِ سراسر عاشقانه💑 آیدی ارتباط: @admin_delbarkade لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ عرفه‌ای در کنار مادرم 📝 روایت رهبر انقلاب از انجام اعمال روز عرفه در کنار خانواده ✏️ رهبر انقلاب: یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را بجا آوردم. مادرم خیلی اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّی بود. می‌رفتیم یک گوشه حیاط منزل و ساعتهای متمادی، اعمال روز عرفه را انجام می‌دادیم. مادرم می‌خواند، من و بعضی از برادر و خواهرها هم بودند، می‌خواندیم. دوره جوانی و نوجوانی من این‌گونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش. ۷۶/۱۱/۱۴ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
✅ اعمال روز عرفه: 1️⃣ غسل کردن تا قبل از غروب آفتاب؛ 2️⃣ زیارت امام حسین (علیه السلام) که ثوابش کمتر از کسی که در عرفات باشد نیست بلکه زیاده و مقدّم است؛ 3️⃣ خواندن دو رکعت نماز بعد از نماز عصر در زیر آسمان و اعتراف و اقرار نزد حق تعالی به گناهان خود؛ 4️⃣ خواند سوره توحید، آیة‌الکرسی و صلوات هر کدام ١٠٠ مرتبه؛ 5️⃣ خواندن تسبیحات عشر (تسبیحات حضرت رسول ص) 6️⃣ خواندن دعای امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه؛ 7️⃣ خواند دعای ام داود؛ 8️⃣ گرفتن روزه در روز عرفه برای کسی که ضعف پیدا نکند از دعا و نیایش؛ 9️⃣ خواندن دعای «یا رَبِّ اِنَّ ذُنُوبی لا تَضُرُّکَ...»؛ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسخ های شما به نظر سنجی هفته گذشته👆 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
ممنون از مشارکت شما خوبان🌷 لطفا نسبت به روال داستان فیروزه صبور باشید، اتفاقات زیادی در راهه☺️😉 قطعا قدرت خداوند، فراتر از قدرت این سحر و جادو هاست... ما باید ایمان خودمون رو به خداوند تقویت کنیم و تا حد امکان از اینجور افراد دوری کنیم اگر هم امکانش نیست و از اقوام نزدیک هستند راهکارهایی برای دفع سحر و جادو وجود داره❌ 🔰دستور العمل آیت الله بهجت برای دفع سحر و جادو رو از اینجا ببینید: https://eitaa.com/Javaher_alhayat/20689 🔰راهکار های دیگر برای باطل کردن طلسم: https://eitaa.com/Javaher_alhayat/20711 🔰انرژی های منفی به چه کسانی نزدیک می شوند؟ https://eitaa.com/Javaher_alhayat/20825 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند ساعت در کوچه پس کوچه‌های اطراف حرم گشتیم. نزدیک ظهر، یک اتاق خشک و خالی در یک مسافرخانه‌ی ارزان، پیدا کردیم. اتاق کمی بزرگ‌تر از تخت دو نفره وسط بود. یک یخچال کوچک و کمد دیواری چوبی قدیمی با قفل شکسته داشت. پنجره‌اش کنار کمد و روبروی در، به کوچه باز می‌شد. امید چمدان‌ها را کنار در رها کرد. پیراهن و شلوارش را مثل پوست از تنش کَند. روی تخت ولو شد. دلم به حالش سوخت. در دلم تلاطم زیارت داشتم. حرفی نزدم. ملافه سفید را رویش کشیدم. خُروپفش بلند شد. چمدان‌ها را مرتب کردم. سه طبقه پایین رفتم. ژتون حمام مشترک را از مسئول مسافرخانه گرفتم. هر طبقه یک حمام مشترک داشت. مرد درشت هیکلی پشت در حمام منتظر بود. نگاه عمیقی به من کرد. داخل اتاق پناه بردم. فکر زیارت خواب را از چشمانم گرفته بود. به مامان زنگ زدم. خانمی برا نوبت حمام دنبالم آمد. _بیست دقیقه وقت داری. بیشتر طول بدی آب سرد میشه. لباس خواستی بشوری رختشورخونه پشت بومه. به امید زیارت، غسل کردم. امید همچنان خواب بود. کمی بیسکوییت خوردم. از پنجره بیرون را تماشا کردم. روی تخت دراز کشیدم. کم کم خواب چشمانم را ربود. از سر و صدای بیرون، چشم باز کردم. همه جا تاریک و خُروپف امید هوا بود. آرام بلند شدم. گوش تیز کردم: _غلط کردی مرتیکه الدنگ _ بخواب تو جوب بابا... از چشمیِ در، بیرون را دید زدم. جمعی درگیر بودند. همان مرد درشت هیکل داد زد: _حرف مفت نزن، دندوناتو پاره میکنم! دختر جوانی به سینه‌ی مردی کوبید و مانع حمله‌ی او به مرد هیکلی شد. _دفعه دیگه دهنت رو گِل می‌گیرم. با دخالت صاحب مسافرخانه، غائله خوابید. ساعت گوشی را نگاه کردم. نزدیک هشت بود. به امید نگاه کردم. رو به بالا، با دهان باز، گیج خواب بود. طاقتم تمام شد. صدایش کردم. تکانش دادم. با چشم خمار نگاهم کرد. _من می‌خوام برم حرم. خسته شدم. رویش را برگرداند. _خو برو لباس پوشیدم. آدرس حرم را از مسافرخانه‌دار گرفتم. بیرون مسافرخانه ایستادم. مرد هیکل دار دم در نشسته بود. لب‌هایم را به هم فشار دادم. برگشتم. از دیدن امید حرصم گرفت. از پنجره پایین را دید زدم. مرد هنوز نشسته بود. سر تا پای عابرین را با نگاهش می‌خورد. برای گذر زمان شماره فهیمه را گرفتم. سر و صدای زیادی دورش بود. _خونه نیستی؟ بد موقع زنگ زدم؟ _خونه عموی مصطفی پاگشا دعوتیم. به سلامتی رسیدین مشهد؟ نتوانستم خیلی با فهیمه حرف بزنم. فکر اینکه مهرزاد در مهمانی هست یا نه درگیرم کرد. از یادآوری خواستگاری غیر رسمی‌اش صورتم داغ شد. فکر کردم اگر با مهرزاد عقد می‌کردم، لابد دبی بودم. نگاهی به اتاق ساده مسافرخانه کردم. خنده‌ام گرفت. گردنم را صاف کردم و زیر لب گفتم: «همه چی پول نیست که...» خودم را به خیر و قسمت راضی کردم. با فکر قسمت، یاد امیر افتادم. دندان‌هایم را به هم فشار دادم: «هیچ‌وقت نمی‌بخشمش آدم پرروی خودخواه رو! بره گم شه» برای خلاص شدن از این افکار، سراغ پنجره رفتم. خبری از مرد نبود. دوباره امید را صدا زدم. _نچ... اَه! فیرو... بالش را روی سرش گذاشت. تا سر کوچه رفتم. از فکر گم شدن، ایستادم. با اسپری رنگ یک فلش مشکی روی دیوار کشیده بودند. جلوی فلش نوشته بود حرم. دل به دریا زدم. هرچه نزدیک‌تر رفتم، قلبم با شدت بیشتری به سینه‌ام کوبید. پیچ و خم کوچه‌ها را با نشانه‌ها به خاطر سپردم. با دیدن ورودی حرم، در آسمان بودم. کوچک شدم و خودم را در پیراهن پرچین، دست در دست بابا دیدم. از اولین و آخرین زیارتم یازده سال گذشته بود. بابا را کنارم حس کردم. عبایم را مرتب کردم. قدم به صحن گذاشتم. سرم گیج رفت. پاهایم سنگین شد. هر چه به ضریح نزدیک‌تر شدم، سنگینی بیشتری حس کردم. روبروی رواق طلا به نرده‌ها تکیه دادم. نتوانستم بیشتر از آن جلو بروم. سر درد امانم را برید. خانمی دستم را گرفت. _حالِدون خوبِس؟! نشستم. ولم کرد و باعجله رفت. دو دقیقه بعد با لیوانی آب برگشت: _از سقاخونِس بخور حالِد جا بیاد. حامله‌ای؟ شووَرِد کوجاس؟ خودات تَنایی اومدی؟ تپش قلب امانم را برید. همه چیز به دورم چرخید. _وَخی تا پیش ای خادم‌چیا ببرمِد. بدون اراده با کمک او بلند شدم. چند قدم رفتیم. کمی حالم بهتر شد. نزدیک خروجی صحن تقریبا سرگیجه‌ام رفع شد. هنوز سرم درد داشت. تپش قلبم کمتر شد. تشکر کردم و از خانم جدا شدم. رو به ضریح مطهر با بغض ایستادم: _قربونت برم آقا! بعد این همه سال اومدم، یتیم و داغدارم... بغضم ترکید. تمام دلتنگی‌هایم را از نبود بابا همان‌جا گفتم. با مامان و فرانک تماس گرفتم. گذر زمان را نفهمیدم. در آن نیمه شب، رفت و آمد بین کوچه‌ها قطع نشده بود. از یکی دو کوچه گذشتم. حس کردم کسی دنبالم از کوچه‌ها می‌گذرد. به بهانه‌ی سنگ ریزه داخل کفشم ایستادم. از گوشه چشم نگاه کردم. قلبم از جا کَنده شد. نگاه مرد هیکلی مسافرخانه با نگاهم گره خورد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊🪅🎊🪅🎊🪅🎊🪅🎊🪅🎊 🎊 فرا رسیدن عید سعید قربان روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی را تبریک عرض می نماییم. 💚🎊 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کدبانوهای گل یک شیرینی خوشمزه آوردم براتون😍 امروز درست کنید و کنار خانواده لذت ببرید🌷 شیرینی فوری بدون همزن🙋🏻‍♀️😋 مواد لازم : آرد نصف لیوان کره نرم ۶۰ گرم گردو خورد شده سه چهارم لیوان شکر ۱ قاشق غ هل ۱ق غ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍رهبر انقلاب: هر کسی که به سمت زندگی و فرهنگ و سبک زندگی غربی برود،او مرتجع است. نگذارید کشورتان به سمت ارتجاع برود؛ نگذارید ارتجاع در بدنه‌ی کشور,جاگیر بشودونفوذ کند ۱۴۰۱/۳/۱۴ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااااااام😍 ما اومدیم با جدید😎 ایام انتخابات نزدیکه و همونطور که میدونید، شما در خانواده، به عنوان همسر و مادر؛ نقش تربیتی و اثر گذار دارید😌 🛑نظرتون راجع به انتخابات پیش رو چیه؟ 🛑 کاندید مورد علاقه و انتخاب شما چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟ 🛑تا چقدر موفق شدید نظر همسر و خانوادتون رو نسبت به انتخابات و کاندید مدنظرتون تغییر بدید؟ 🦋اینجا برامون بفرستید : @admin_delbarkade (یه تقلب بهتون برسونم😉👇 شما به هرچیزی که علاقمند باشید، این قدرت رو دارید که کم کم خانواده رو هم به سمت اون علاقه بکشونید با لطافتها و ظرافتهایی که خدا در وجودتون قرار داده و بعضا ازش بی خبرید🙌) ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade