آیات شش گانه برای غم و اندوه و بدهی و زندان....🍃🍃🍃🍃🍃🌹 كفعمي دركتاب«الجنة الواقيه»مي نويسد: صاحب كتاب«الدلائل»مي نويسد:محمد بن علي شريف علوي گرفتار غم اندوه شد،دارايي وآبرويش رفت و بيم و هراس از پادشاه در دلش جاي گرفت،شبي پيامبر خدا(ص) را در خواب ديد و از حالش شكوه كرد. پيامبرخدا(ص)فرمود:اين آيات شش گانه را با پاسخ هايشان در هر سختي بخوان، چرا كه خداوند متعال براي تو جاي خروجي قرار مي دهد.ودارايي وآبرويت را بر مي گرداند،ازپادشاه ايمني مي بخشدوكارهاي دو جهان تورا كفايت مي كن،هيچ غمگيني آنهارا نمي خواند مگر اين كه خداوند بدهي اورا مي پردازدوهيچ زنداني آنها را نمي خواند،مگراين كه خداوند وسيله آزادي او فراهم مي سازد. علوي مي گويد:ازخواب بيدار شدم،بعد نمازم آن دعارا خواندم،ناگاه فرستاده پادشاه مرا خواست وپيغام اورا گفت(كه پادشاه مي گويد:تو)مرادر خواب ترساندي وگمان ميكنم برمن دعا كرده اي.به خدا سوگند!ازمن بيم وهراس به تو نخواه رسي.آنگاه آنچه ازمن گرفته بودند،برگرداند واز مال خود نيز برآنها بيفزود.آيه ها ازاين قرار است: 🌺آيه يكم:«الَّذِينَ إِذَا أصَابَتْهُم مُصِيبَةُ قَالواْ إنَّا للهِ وَإنَّا إلَيْهِ رَاجِعونَ» پاسخ آن:«أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتُ مِن رَّبَّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الُمُهَتَدُونَ» 🌺آيه دوم:«الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْجَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» پاسخ آن:«فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءُ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللهِ وَاللهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ» 🌺 آيه سوم:«وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَی في الظُّلُمَاتِ أنَ لَّاإلهِ إلَّا أنْتَ سُبْحَانَكَ إِنّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» پاسخ آن:«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُومِنِينَ» 🌺آيه چهارم:«وَأيُّوبَ إذْ نَادَي رَبَّهُ أنَّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أنْتَ أرْحَمُ الرَّاحِمِيْنَ» پاسخ آن:«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَذِكْرَي للْعَابِدِينَ» 🌺آيه پنجم:«وَأُفَوَّضُ أمْرِي إِلي اللَّهِ إنَّ اللهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَاد» پاسخ آن:«فَوَقَاهُ اللهُ سَيِئَاتِ مَا مَكَرُوا وَ حَاقَ بِالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ» 🌺آيه ششم:«وَالَّذِينَ إذا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أنْفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلَّا اللهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَي مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» پاسخ آن:«أُوْلَئِكَ جَزَآوُهُم مَّغْفِرُةٌ مِنَّ رَِبّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهآ الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ» 📚«الجنة الواقيه» 💕@delbarongi💕

#دایی_ام_دیوانه بود🍃🍃🍃🍃🍃🌹 در محل حرف افتاده بود كه دايی عاشق شده است! سنم كم بود نميفهميدم چه ميگويند! از مادرم پرسيدم با كلی اخم و تخم گفت هيچی نيست! دايی ات زده به سرش! ديوانه شده! با خودم فكر كردم ای بابا بيچاره دايی ام ديوانه شد... كمی كه گذشت فهميدم دخترِ خان هم ديوانه شده! درست مثل دايی ام! همزمان باهم ديوانه شده بودند. دايی ام دير به خانه می آمد. هروقت هم می آمد حسابی بهم ريخته بود! دلم برای مادر بزرگم ميسوخت، تک پسرش ديوانه شده بود. چندماه بعد فهميديم برای دختر خان خواستگار آمده؛ تعجب كردم! اخر مگر ديوانه ها هم ازدواج ميكند...؟ شب كه دايی ام به خانه آمد از دهانم پريد و گفتم... بايد ميبوديد و ميديدید خودش را به در و ديوار ميزد! درست مثل همان كبوتری كه با پسر اصغر نانوا در حياط با تيركمان چوبی اش زديم و كبوتر طفلكی وقتی به زمين افتاد هنوز جان داشت ولی از حركاتش معلوم بود درد دارد! دايی ام انگار كه درد داشت هی به خودش ميپيچيد... با خودم گفتم ای وای ديوانه شدن هم مكافاتی دارد! بايد مواظب باشم ديوانه نشوم... خيلی طول كشيد تا بفهمم دايی ام از اين ناراحت بود كه ميخواستند دختر ديوانه خان را شوهر بدهند! با خود گفتم خب حق با دايی ام هست ميخواهند مردک را بدبخت كنند كه چه؟! شب عروسی دختر خان كه رسيد مادرم و مادربزرگم و پدرم دايی را در اتاقش زندانی كردند؛ تا نيايد و عروسی دختر ديوانه را خراب كند... دايی ام مدام خودش را به در ميكوبيد و فحش ميداد. به عروسی رفتيم دخترک ديوانه بود!  برعكس همه عروسها كه ميخنديدند، اين ديوانه گريه ميكرد و تمام زحمات شمسی آرايشگر را به باد داده بود! مادرم هم ناراحت بود... فکر كنم همه دلشان برای پسرک ميسوخت! آخر از رفتارش معلوم بود ديوانه نيست و سالم است! شب كه به خانه برگشتيم مادرم با اضطراب كليد انداخت و در اتاق دايی را باز كرد... دايی كف اتاق خوابش برده بود! مادرم هراسان بالای سرش رفت... دايی رنگ صورتش شده بود گچ ديوار! مادرم جيغ ميزد و به سر و صورتش ميكوبيد. همسايه ها آمدند! قلب دايی ام ايستاده بود... آن روز بود كه فهميدم ديوانه ها قلب ضعيفی دارند! ديوانه های عاشق قلب ضعيفی دارند... 💕 @delbarongi💕

خوابهای خود را تعریف نکنید🍃🍃🍃🍃🍃🌹 🔻عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بود، زنى شوهرش به سفر رفت، او در غیاب شوهر، خوابى دید و به حضور رسول خدا آمد. گفت : در خواب دیدم تنه درخت خرما در خانه ام شکسته شد. پیامبر به او فرمود: شوهرت با سلامتى باز مى گردد. پس از مدتى شوهرش ، با سلامتى بازگشت . 🔻بار دیگر شوهر او به سفر رفت ، و او همان خواب را دید و نزد پیامبر رفت و خواب خود را گفت، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شوهرت سالم باز مى گردد. پس از مدتى شوهرش با سلامتى بازگشت . 🔻بار سوم شوهر او سفر کرد، آن زن همان خواب را دید، وقتى که بیدار شد اینبار خدمت پیامبر نرفت، همان اطراف مرد چپ دستى را دید و خواب خود را براى او نقل کرد، آن مرد گفت : واى!شوهرت میمیرد! این خبر به پیامبر صلی الله علیه و اله رسید، پیامبر فرمود: الا کان عبر لها خیرا: آیا او نمى توانست خواب آن زن را تعبیر نیک کند؟ ( چراتعبیر نیک نکرد؟) 🔻طبق روایات خواب آنگونه كه تعبیر می شود، اتفاق می افتد. پس هرگاه یكی از شما خوابی را دید آن را به جز نزد عالم و یا ناصحی بازگو ننماید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: کسى که خواب دیده، خواب او بر فراز او به صورت پرنده است تا آن هنگام که تعبیر نشده است، اما هنگام که تعبیر شد، آن پرنده سقوط مى کند(هر گونه که تعبیر شد ممکن است همان گونه اتفاق بیفتد) بنابراین خواب خود را جز براى آن کسى که دوست صمیمى تو است و یا تعبیر خواب مى داند، براى هر کس نقل نکن. 🔻و در جای دیگر فرمود: خواب خود را براى هیچکس جز مؤمنى که دور از حسادت است ، نقل نکن. 🔻تعبیر بعضى از خوابها، فورى ، یا پس از ساعاتى ، آشکار مى شود، ولى تعبیر بعضى از خوابها ممکن است سالها یا دهها سال بعد از خواب دیدن ، واقع گردد. مثلا تعبیر خواب حضرت یوسف (که در خواب دید یازده ستاره و ماه و خورشید او را سجده مى کنند ) بعد از چهل سال ، آشکار شد. 💕 @delbarongi💕

سلام فاطمه بانو جان ازت خواهش میکنم این پیام منو بزار تو کانال واقعا نیاز به راهنمایی دوستان دارم خواهشاً بذارش 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 دوستان من یکسال و نیمه ازدواج کردم و زندگی عاشقانه ای شروع کردیم و من عاشق همسرم بودم و هستم اما نمی‌دونم چی شد که انگاری همه چیز عوض شد درست از پارسال موقع کرونا مادر شوهرم و دخترش کرونا گرفته بودن و شوهرم از من تازه عروس انتظار داشت براشون غذا درست کنم و اونم چند نوع ! منم کوتاهی نمی‌کردم با اینکه میلی به این کار نداشتم هیچ وقت یادم نمیره مامانش رو برده بود دکتر اومد خونه ناراحت بود برگشت گفت زنک زدی مامانم احوالش رو بگیری گفتم نه ولی میزنم اینو کرد یه قشرقی و غذا رو کرد زهر مارم اونشب گذشت و اما من ازش بدجور به دل گرفتم شخصیتم رو زیر سوال برد انتظار داره مادرش هر کار داره من زنگ بزنم بهش و داوطلبانه برم کمکش این در صورتیه که واقعا من از هیچ کمکی براشون دریغ نمیکنم به خدا اما وقتی همسرم بهم میگه احساس میکنم منو با یک کلفت اشتباه گرفته اگر به خانواده اش خدمت کنم دوستم داره اگر نه شروع می‌کنه و میگه تو به دل من راه نرفتی مثلا همین چند وقت پیش نذری داشتیم و خواهرانش اومدن خونمون من تو اتاق بودم رفته بودم لباس عوض کنم اینو برای کرد یه داستانی که چرا تو دیر اومدی پیش اینا تو به اینا کم محلی کردی اونشب هم شد زهرمارم ... از این نمونه ها زیاد هست و مشکل اینه که واقعا نمیتونم با کسی درد و دل کنم و سبک بشم زندگیم رودوست دارم. من همسرم رو با این حساسیت هاش دوست دارم نقاط قوت خیلی داره من جمله مهربونی بی حد و حصرش دست و دلبازیش گیر نمی‌ده برای رفت و آمد ... تنها چیزی که ناراحتم می‌کنه همین بود اما واقعا برام هضمش سخته این در صورتیکه من اصلا برام مهم نیست که همسرم کمک خانوادم باشه اگر نده ناراحت بشم من اونو برای خاطر. خودش دوست دارم اما واقعا احساس میکنم اون اینطور نیست منو برای خاطر خانواده اش میخواد یعنی اولویتش اونا هستن دو هفته پیش یک هفته مادر شوهرم اینجا بود مریض بود آنفولانزا گرفته بود به امام حسین که کمتر از گل نگفتم و عین مادر خودم باهاش برخورد کردم روزی که خواست بیاد اینجا با خدا عهد کردم گفتم من برای رضای تو اینکار رو انجام میدم خودت کمکم کن تو این یک هفته درست عین یه پرستار ازش پرستاری کردم بعد از یک هفته که رفت شوهرم اومد خونه و گفت : تو این یک هفته خیلی بهت ذوق کردم برام ثابت شد که تو واقعا چقدر خوبی وقتی به خانواده من عزت و احترام گذاشتی به خیال خودش خیلی حرف قشنگی زده بود اما نمی دونست که منو نابود کرد من حس شکست کردم 😢😔 گفتم بعد از یکسال و نیم این همه محبت و عشق که بهش ورزیدم من زندگیم رو به پاش ریختم اونوقت برگرده بعد یکسال و نیم اینطور بهم بگه .... ناگفته نماند که دوستان من و همسرم هر دو یک ازدواج ناموفق قبلاً داشتیم و همسرم از دست همسرش خیلی دلش پر هست و به من همون روز گفت مارگزیده از ریسمون‌ سیاه سفید میترسه همش فک میکردم نکنه توام مثل اون احترام خانواده ام رو نداشته باشی اما امروز برام ثابت شد تو مثل اون نیستی 😔 خواهرا شماها خودتون زن هستید میدونید که محبت عشق حس تکیه گاه بودن برای یک زن چقدر مهمه حس اینکه اولویت مردش باشه این در صورتی هست که من همیشه فکر میکنم اولویت دوم همسرم هستم به خدا خسته شدم من هیچی تو این زندگی کم نزاشتم هر زمان اومد خونه خونه عین دسته گل مرتب و غذا آماده خودمم که نگو من از اون دسته زن هایی هستم که به سر و وضعم اهمیت میدم چه بیرون چه خونه ... اما خیلی دلم میخواد یه روزی بفهمم که عشقی که بهش داشتم بالاخره بدرد خورد من از رفتارهای شوهرم با خانواده اش حس میکنم که من درجه دوم اون هستم اول اونا بعد من یعنی اگر روز تعطیل باشه با من باشه هر کاری باشه اونا بهش زنگ میزنن سریع می‌ره اوایل ناراحتیم رو بروز میدادم اما دیدم نتیجه نداره الان واقعا خسته ام حس به آدم شکست خورده دارم که هر کار کردم انگار ریختمش آب جوی ... لطفاً منو راهنمایی کنید من زندگیم رو دوست دارم دلم نمی خواد سرد بشه و یکنواخت... 🌹@delbarongi💕

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 صبحمون رو شروع کنیم با زیبایی دنیا از نگاه پرنده ها😍🌹 💕 @delbarongi💕

🍃 صبح اول هفته پر انرژی☺️🌸🍃 .

تجربه ی اعضا اگه بتونم به گذشته ام برگردم.....🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .

🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 سلام فاطمه بانو جانم اگرررر به گذشته،یعنی ۴۰ سال پیش برگردم،هیچوقت تحت تاثیر اصرار خانواده ام برای ازدواج قرار نمیگرم و روی مخالفت خودم تا پای جونم مصّر میمونم و مقاومت میکنم،اجازه نمیدم دیگران برام تصمیم بگیرن، با توجه به علاقه ی زیادم که به تحصیل داشتم درسم رو ادامه میدادم و اگر قصد ازدواج داشتم با تحقیق و شناخت درست و حسابی و اینکه اگر با نامزدم در دوران نامزدی به مشکل خوردیم و خواستم قرار ازدواج رو بهم بزنم نمیگم ای وای،من چند ماه نامزد بودم حالا اگه بهم بزنیم مردم چی میگن،همسایه ها چی میگن،آخه من هم سنم کم بود و هم دختر چشم و گوش بسته ای بودم و متاسفانه خانواده ام با ندونم کاری و سادگیشون ظلم بزرگی در حقم کردن😔 من هم پاسوز بچه هام شدم و چه اشتباه بزرگی. 💕 @delbarongi💕

#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام به مادری که گفتید بچه اتون دوست داره با بچه های دیگه بازی کنه... وقتی پیامتون خوندم دقیقا یاد خاطرات خودم و دختر کوچولوم افتادم عزیزم خواهش میکنم به حرف هام گوش کن لطفا، منم دقیقا مثل شما بودم ولی دیدم اشتباه میکنم مگه ما خودمون همیشه با بچه های همسایه بازی نمی کردیم و هنوز هنوز از دوران کودکی امون به شیرینی یاد نمی‌کنیم؟؟ بچه هرچقدر براش اسباب بازی بگیری ولی همه چیز براش تکراری میشه جز هم بازی که باهاش بازی کنه دوتا بچه را بزار کنار هم دوتا تکه کاغذ یا چوب چیزی بده دستشون بعد ببین چطور با همین وسیله های ساده با شوق بازی می کنند اصلا نیازی به اسباب بازی ندارند تا وقتی کنار هم هستند، اول اینکه صبر و حوصله داشته باش و با بچه های همسایه ای که میدونید خانواده مناسبی هستند اجازه بده بازی کنه اما براش زمان مشخص کن من بیشتر سعی می‌کردم بچه ها بیان خونه خودمون تا بیشتر بهشون نظارت داشته باشم اگه هم خونه همسایه میخواستم بفرستم فقط یه همسایه که همسرش و پسر بزرگ نداشت یه دختر هم سن دخترم داشت و خانواده خوبی بودن با دخترم صحبت می کردم مادر نزدیک ناهار باید بیای خونه(هرچند آخرشم با زور و گریه می آوردم) اما حق بچگی کردن و بازی ازش نگیرید چشم بهم بزنی بزرگ شده، دوم اقدام کردم بچه دار شدیم و واقعا خدا را شکر دخترم کلی تغییر کرد مدام با داداشش که فقط الان 4ماهش سرگرمه میگم کاش زودتر اقدام کرده بودم، دوست عزیز همه گرفتار و مشکل دارند ولی اجازه بده تا دوباره بچه دار بشید واقعا برکت و روزی با خودش میاره بچه این به وضوح حس و لمس کردم تو زندگی، من خودم با خواهر و برادر هام همه 2سال فقط بینمون چقدر بچگی هم بازی خوبی و بزرگی پشتیبان و همدمم هم هستیم،توکل کن و بزارید بچه دار بشید باورکنید کلی کمک میکنه به تربیت و رحیه بچه اتون 💕@delbarongi💕

خواستگارم من رو چادری میخاست🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .

🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 سلام فاطمه بانو خسته نباشید راستش من یه خواستگارداشتم که منوچادری میخواست ولی من اون موقه یجاهایی چادرمیزدم اماالان سعی میکنم همیشه بزنم بعدازاینکه یه جلسه اومدورفت دیگه ندیدمش ولی دوسشدارم حس میکنم میتونم باهاش خوشبخت بشم یجاگفته بودن دعای نادعلی کبیر روختم کن منم تو8روزختم کردم اماهنوزبرنگشته یاحداقل خبری ازش نشده میشه لطفایه دعایی یاذکری معرفی کنیدکه صددرصدجواب بده چون دیدم توکانال به یکی یه دعایی دادین که جواب داده امامن نتونستم پیداش کنم لطفاکمکم کنیدخواهش میکنم🙏 لطفاکمکم کنید یعنی میشه بهم برسیم؟ من خیلی دعاکردم چله زبارت نادعلی کبیرروهم برداشتم که تو8روزتمومش کردم ولی دیگه نمیدونم چیکارکنم لطفاکمکم کنید 💕 @delbarongi💕

برای خانمی که شوهرش احترام خانواده اش نمیذاره🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .