eitaa logo
دلدادگان کوی یار غائب 🌸مهدی (عج)🌸
430 دنبال‌کننده
389 عکس
166 ویدیو
2 فایل
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه گم گشته ام به اشک که پیدا کنم تو را دل شسته ام ز جان که تمنا کنم تو را
مشاهده در ایتا
دانلود
جناب بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علیه السلام است. مسلم همسر دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که او را به لقب ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی بیعت بگیرد . اما یزید، را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به رساند. پیامبر اکرم (ص)، علاقه فراوانی به عقیل داشت و همواره به او احترام می گذاشت. روزی (ع) از پیامبر اکرم (ص) پرسید: «ای رسول خدا (ص)! آیا را دوست می داری؟» (ص) در پاسخ فرمود: «آری به خدا! او را به دو جهت دوست می دارم یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر دوستی ابوطالب با او». سپس در آینده روشن فرزند برومند او مسلم (ع) نگریست و فرمود: «و اما فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو کشته می شود و اشک دیده مؤمنان بر او فرو می ریزد و فرشتگان مقرب درگاه خدا بر او درود می فرستند» سپس اشک در چشمان مبارکش حلقه زد؛ آنقدر که بر سینه اش فرو چکید. آنگاه دست به سوی آسمان بلند کرد و عرض نمود: «از آنچه پس از من بر سر خاندانم می آید به خدا شکایت می آورم». (ع) (ع) لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
 (شهادت سال ۶۱ هجری)، از  واقعه  و سرشناس  بود که در مسجد کوفه به تدریس قرآن اشتغال داشت. وی از شیعیان و ارادتمندان خاص اهل بیت  (ص) و ازتابعین و یاران  و از یاران امام (ع) بود. مجادلۀ او قبل از جنگ، با عمر سعد، ابوحرب، یزید بن معقل و کوفیان، نشان از شجاعت او در کلام و در از خاندان پیامبر(ص) دارد. بریر بن خضیر همدانی از امام حسین(ع) خواست تا با عمر بن سعد دیداری داشته و وی را نصیحت کند. آن‌حضرت(ع) فرمود: هر آنچه صلاح و صواب می‌دانی، عمل کن. بریر به سمت لشکرگاه عمر سعد رفت و داخل خیمه‌اش شد؛ اما نکرد. خشمگین شد و گفت مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول خدا(ص) را نمی‌شناسم که بر من سلام نکردی؟ بریر گفت: اگر تو مسلمان بودی و به خدا و رسولش ایمان داشتی، با فرزندان و اهل‌ بیت او به نبرد برنمی‌خاستی و آب را بر ایشان نمی‌بستی! ای عمر، تو ادعای مسلمانی داری و با محمّد مصطفی(ص) دشمنی می‌کنی! این چه دین و آیین است که تو داری؟! آب فرات در مقابل حسین بن علی(ع) و فرزندان و خانواده‌اش می‌درخشد و ایشان صفای این آب را می‏بینند، ولی کودکان خردسال او از تشنگی هلاک می‏شوند با آن‌که لشکر تو و سگ‌ها و حیوانات وحشی و پرندگان از آن سیراب می‏گردند! خودت انصاف ده که چگونه بگویم تو مسلمانی! عمر سعد وقتی این سخنان را شنید، ساکت شد و بعد از مدتی گفت: راست می‌گویی ای بریر! هر کسی با حسین بن علی(ع) و فرزندان او جنگ کند و حق ایشان را پایمال کند، جایش در آتش دوزخ‌ خواهد بود؛ اما نمی‌توانم از فرمانروایی شهر بزرگ و آباد «ری» چشم‌پوشی‌ کنم! 🌑 روز عاشورا بریر در روز عاشورا بعد از عبدالله بن ابی‌عروه غفاری یا وهب بن عبدالله بن حباب کلبی و یا حرّ بن یزید ریاحی و قبل از مالک بن انس کاهلی، به میدان رفت. این اشعار حماسی برای وی ثبت شده است: «أَنَا بُرَیرٌ وَ أَبِی خُضَیرٌ                                     لَیثٌ یرُوعُ الْأُسْدَ عِنْدَ الزَّئْر یعْرِفُ فِینَا الْخَیرَ أَهْلُ الْخَیرِ                                      أَضْرِبُکمْ وَ لَا أَرَی مِنْ ضَیرٍ کذَلِک فَعَلَ الْخَیرُ فِی بُرَیر»؛ من بریر، پسر خضیر هستم. من شیری هستم که شیران از غرش من می‌ترسند. افرادی که اهل خیر هستند نیکوکاری ما را می‌دانند. من شما را با شمشیر می‏زنم و ضرری نمی‌بینم. کار خیر بریر این‌گونه است! بر اساس برخی گزارش‌ها وی حدود سی نفر از افراد سپاه عمر بن سعد را کشت.[ در این درگیری‌ها یزید بن معقل (که با او مباهله کرده بود) ضربه‌ای بر بریر بن خضیر زد؛ اما ضربه‌‌اش مؤثر نبود. اما بریر با ضربت شمشیر خود، وی را به هلاکت رساند. سپس رضی بن منقذ عبدی بر بریر حمله کرد. در حین درگیری آنها، کعب بن جابر ازدی بر بریر حمله کرد و نیزه‌ای از پشت بر او زد، سپس وی را با ضربت شمشیری به شهادت رساند. @deldadegan_yar_ghayeb
حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی  (شهادت ۶۱ق) از شهدای کربلا. حبیب از قبیله بنی‌اسد و از اصحاب خاص حضرت علی(ع) بود. او از کسانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین(ع) برای رفتن به کوفه نامه نوشتند. پس از شهادت مسلم، حبیب مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام حسین (ع) رساند و در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید. قبر او در حرم امام حسین(ع) و در نزدیکی ضریح امام حسین(ع) قرار دارد. شیخ طوسی او را در زمره فهرست اصحاب امام (ع)، امام (ع) و امام (ع) آورده است. حبیب، در همه جنگ‌ها در کنار امام علی (ع) بود و از یاران و از حاملان علم و دانش آن حضرت شمرده می‌شد. حبیب قرآن کریم بود . از امام حسین(ع) نقل شده است که او در هر شب قرآن را ختم می‌کرد. او در برابر پیشنهاد امان و پول برای دست برداشتن از یاری امام حسین: گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند» در زیارت امام حسین(ع) در نیمه و غیره نام او آمده است. 🌑 دعوت از امام پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ق، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مُسیب بن نَجَبَه و رَفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند. زمانی که بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند. حبیب به همراه بن عوسجه به طور پنهانی در کوفه برای بن عقیل از مردم بیعت می‌گرفتند. 🌑 پیوستن به امام هنگامی که ابن‌زیاد به کوفه رفت و مردم مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند، قبیله بنی‌اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها مخفیانه از کوفه خارج شدند و در روز محرم در کربلا، به کاروان امام پیوستند وقتی دید که یاران امام اندک و دشمنان او بسیارند، از امام حسین(ع) اجازه گرفت و نزد افرادی از قبیله که در نزدیکی کربلا سکونت داشتند رفت و آنان را به یاری امام طلبید. اما با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد. 🌑 روز نهم محرم حبیب به همراهی زهیر و گروهی دیگر به همراه حضرت (ع) به قصد سپاه دشمن که می‌خواستند به خیمه‌های امام حمله کنند، به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و آنان را از جنگ برحذر داشت. 🌑 در روز عاشورا روز عاشورا، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش کرد. امام (ع) در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث "هذانِ سَیّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّةِ" را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از (ص) شنیده‌اند. در این هنگام بن ذی‌الجوشن گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی. بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان می‌بینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت می‌کنی، شهادت می‌دهم که راست می‌گویی و نمی‌فهمی چه می‌گوید، چراکه قلب تو سیاه و مهر شده است. زمانی که ابوثمامه صائدی وقت نماز را به یادآوری کرد، امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا بخوانیم. حصین بن نمیر گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال می‌کنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ‌ای شراب‌خوار. حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند. حبیب بن مظاهر ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. پس از آن بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیر بر فرقش زد، فرد دیگری با نیزه به او حمله کرد. پس از آنکه حبیب از اسب بر زمین افتاد بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. امام (ع) خود را به بالین رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماة اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خداوند انتظار می‌برم. در آمده است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب را ختم می‌کردی. 🕊️🕊️🕊️✨✨✨ @deldadegan_yar_ghayeb
📌راه و چراغی برای ما: 🏴از خالی کردن پشت ▪️تا پذیرایی با شمشیر و نیزه و سنگ‌ ▪️تا و درماندگی ، خود را در و جهنم دیدند ، به سوی بهشت رفتند در امام قرار گرفتند، شدن ▪️تا شدن علی اکبر و علی اصغر و قاسم و عبدالله و... ▪️تا پر پر شدن رقیه خاتون ▪️تا سقابودن تا تشنه ماندن، و شرمنده گذاشتن فرات تا ابد 🚩تا اربا اربا شدن (ع) با نیزه و شمشیر و... 💯همه و همه برای اینکه من و تو از عالم را نگاه کنیم و راه را گم نکنیم که لحظه به لحظه باید در رکاب باشیم و این را بیاموزییم و مشق زندگانی مان کنیم تا تنها نماند. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 ╭━═━⊰🖤🌿🖤⊱━═━╮ @deldadegan_yar_ghayeb
صحابی  (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امام  و امام  (علیهماالسلام) و از یاران امام (علیه‌السلام) و از  است. وی از بزرگان عرب در صدر اسلام به شمار می‌رفت.در بسیاری از جنگ‌های دوره اسلامی از جمله غزوه شرکت کرد. در جنگ ، و نیز به نبرد با مخالفان علی (علیه‌السلام) پرداخت. مسلم بن عوسجه پس از ورود مسلم بن به کوفه، به یاری‌اش شتافت و از مردم برای حمایت از امام حسین (علیه‌السلام) بیعت گرفت او هم‌چنین، کار خرید سلاح، دریافت کمک‌های مردمی و فرماندهی جنگجویان طایفه مذحج و بنی اسد را بر عهده داشت. عبیدالله غلام خود، معقل را به عنوان جاسوس به مسجد جامع کوفه فرستاد تا از مسلم بن عقیل اطلاعاتی بدست آورد. اهل کوفه، را به وی معرّفی کردند و گفتند: او از هواداران مسلم بن عقیل است، معقل نزد فرزند عوسجه رفت و گفت: من مردی شامی و دوستدار اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هستم و می‌خواهم با فرزند عقیل بیعت کنم. مسلم از او خواست تا موضوع را کتمان کند و تا فرا رسیدن وعده دیدار صبوری ورزد. پس از گذشت چند روز و با مشورت مسلم بن عقیل، معقل به خانه هانی بن عروه راه یافت و به دیدار فرزند عقیل نائل آمد. 🌑 مسلم بن عوسجه پس از پراکنده شدن و شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، خود را از دید سربازان عبیدالله مخفی ساخت و همراه خانواده خود از کوفه خارج گردید و در شب هفتم یا هشتم محرّم به سپاه امام حسین (علیه‌السلام) پیوست. 🌑 او در شب عاشورا در پاسخ امام حسین (علیه‌السلام) گفت: ترا رها کنیم تا خدا بداند که در کار ادای حق تو نکوشیده‌ایم؟ نه به خدا باید نیزه‌ام را در سینه‌هاشان بشکنم و با شمشیرم چندان که دسته آن به دستم باشد ضربتشان بزنم از تو جدا نمی‌شوم اگر سلاح برای جنگشان نداشته باشم به دفاع از تو چندان سنگشان می‌زنم که با تو بمیرم تا خدا بداند که ما در نبرد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از تو حمایت و حفاظت کردیم، به خدا قسم اگر هفتاد مرتبه مرا بکشند، بسوزانند، ریز ریز کنند و دوباره زنده شوم هرگز از تو دست بر نمی‌دارم و جانم را فدای تو خواهم کرد، چگونه در راه تو کشته نشوم در حالی که این تنها برای یک‌بار است و عزّتی جاودانه دارد؟ 🌑 صبح عاشورا پس از آن که به دستور امام (علیه‌السلام) اطراف خیمه‌ها را آتش زدند، گروهی از سواره نظام سپاه ابن سعد به سمت خیمه‌ها آمدند، یکی از آن‌ها فریاد زد: ای حسین (علیه‌السلام) پیش از فرا رسیدن رستاخیز، سوی آتش شتاب کردی، امام فرمود: کیست این مرد؟ به گمانم شمر بن ذی الجوشن باشد. یاران گفتند: آری. مسلم بن عوسجه گفت: ای فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، فدایت شوم، من می‌توانم با تیر او را هدف قرار دهم، تیر من خطا نمی‌رود و این تبهکار از ستمکاران است، حضرت فرمود: نه من دوست ندارم شروع کننده جنگ باشم. وقتی دو لشکر به هم درآمدند، عده‌ای از سپاه ابن سعد که عمرو بن حجاج سرکردگی آنان را بر عهده داشت، از سمت رودخانه فرات به لشکر امام (علیه‌السلام) حمله کردند و با میسره سپاه به فرماندهی زهیر بن قین درگیر شدند. در این میان مسلم بن عوسجه سرسختانه به نبرد با دشمن پرداخت . وی حدود پنجاه تن از جنگجویان ابن سعد را به خاک افکند و همچنان با شمشیر خود به قلب سپاه دشمن می‌زد. در این حملهٔ دسته جمعی بود که مُسلم بن عوسجه اسدی به شهادت رسید. مسلم بن عوسجه اولین  از یاران امام حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشوراست؛ هنگامی که عمرو بن حجاج و لشکریانش عقب نشستند و غبارها فرو نشست، دیدند که مسلم بن عوسجه بر زمین افتاده است. امام حسین (علیه‌السّلام) تنها بر بالینش حاضر شد و مُسلم هنوز رمقی در بدن داشت. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «ای مُسلم بن عوسجه، پروردگارت تو را رحمت کند»؛ و آن‌گاه این آیه را تلاوت فرمود: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا؛   برخی از آنان (در راه خدا) کشته شدند و برخی دیگر انتظار میکشند». نیز نزد مسلم آمد و گفت: تحمّل شهادت تو برایم سخت است، تو را به بهشت بشارت می‌دهم. مسلم با صدای ضعیف پاسخ داد: خداوند تو را به خیر و نیکی بشارت دهد. حبیب گفت: تقدیر چنین است که من بزودی به تو بپیوندم، اگر این‌گونه نبود، برای پیوند دینی و خانوادگی که میان ماست، دوست داشتم خواسته‌های تو را بشنوم و بدان جامه عمل بپوشانم. مسلم با دست خود به امام حسین (علیه‌السلام) اشاره کرد و گفت: من تو را وصیت می‌کنم که تا پای جان از او حمایت کنی، حبیب گفت: به خدای کعبه قسم که آن حضرت را یاری خواهم کرد. 🕊️🕊️🕊️✨✨✨ @deldadegan_yar_ghayeb
وی اهل کوفه بود و به شجاعت و عبادت شهرت داشت.  در زیارت الشهدا با نام سعد و در زیارت رجبیه امام حسین(ع) با نام سعید به او سلام داده شده است. بن عبدالله و  بن هانی سبیعی  سوم را برای امام حسین(ع) بردند. نویسندگان این نامۀ شَبَث بن رِبعی، حَجّار بن اَبجَر، یزید بن حارث، یزید بن رویم، عزرة بن قیس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر بودند. برخی معتقدند که این مأموریت به جهت سعید بن عبدالله بوده، به امید آنکه این وجاهت، امام(ع) را به رفتن به کوفه کند. امام حسین(ع) به وسیلۀ سعید مردم کوفه را داد و نوشت که مسلم بن عقیل را به عنوان سفیر خود روانه کوفه کرده است. به گزارش تاریخ طبری (تألیف ۳۰۳ق) زمانی که مسلم وارد کوفه شد و برای مردم سخنرانی کرد.  بن ابی‌شبیب شاکری،  بن مظاهر و بن عبدالله در سخنانی بر خود از امام تأکید کردند. مسلم در این مجلس، سعید بن عبدالله را مأمور کرد تا امام(ع) را برای ورود به کوفه دعوت کند. سعید به مکه بازگشت و نامۀ مسلم بن عقیل را به امام داد و از مکه با کاروان امام حسین شد. سعید بن عبدالله در شب عاشورا خطاب به امام حسین، سوگند یاد کرد اگر هفتاد مرتبه مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد دهند باز هم از شما دست بر نخواهم داشت. او این سخنان را در واکنش به سخنان امام حسین مطرح کرد که در سخنانی از اصحابش خواست هر یک دست دوست خود را گرفته و از تاریکی شب بهره گرفته و کربلا را ترک کنند. 🌑 ظهر عاشورا هنگامی که امام حسین(ع) خوف به جا آورد، سعید بن عبدالله و زهیر بن قین مقابل حضرت و با صورت، سینه، پهلو و دست‌، از اصابت تیرها به امام(ع) جلوگیری کردند. نقل شده هنگام شهادت، به جز زخم‌های شمشیر و نیزه، ۱۳ بر بدنش بوده است. ازاین‌رو از او به عنوان شهید یاد می‌شود. نقل کرده‌اند زمانی که سعد به زمین افتاد و در حال جان‌دادن بود این دعا را می‌خواند: خدایا! همان‌گونه که قوم عاد و ثمود را لعنت کردی، اینان (سپاه کوفه) را مورد لعن خویش قرار ده. خدایا! سلام و درود مرا به پیامبرت برسان و درد و رنجی را که در اثر زخم‌های بدنم تحمل نمودم به آن حضرت ابلاغ فرما؛ زیرا من در یاری پیامبرت خواستار دستیابی به پاداش توام. سپس رو به امام(ع) کرد و گفت:‌ای فرزند رسول خدا، آیا به عمل کردم؟ امام(ع) فرمود: آری؛ تو پیشاپیش من به خواهی رفت. 🕊️🕊️🕊️✨✨✨ @deldadegan_yar_ghayeb
عابس بن أبی شُبیب شاکری از یاران باوفای امام (علیه‌السلام)، و به قولی از خاصّان امام (علیه‌السلام) بود، یکی از  کربلا است. عابس از مهتران، دلاوران، سخنوران، عابدان و شب‌ زنده‌ داران شیعه بود. عابس، نخستین کسی بود که در منزل ، هنگام قرائت امام حسین (علیه‌السلام) برای شیعیان به پاخاست و پس از حمد و ثنای خداوند متعال خطاب به حضرت مسلم (علیه‌السلام) گفت: من درباره مردم به شما خبر نمی‌دهم و نمی‌دانم نیّتشان چیست و از جانب آنها وعده فریبنده ای نمی‌دهم. به خدا قسم از چیزی که درباره آن تصمیم گرفته‌ام سخن می‌گویم هنگامی که دعوت کنید می‌پذیرم و همراه شما با دشمنانتان می‌جنگم و با شمشیر از شما دفاع می‌کنم تا به پیشگاه خداوند روم و از این کار جز ثواب چیزی نمی‌خواهم. پس از کوفیان با حضرت (علیه‌السلام)، عابس با شوذب به عنوان پیک، نامه آنان را به امام حسین (علیه‌السلام) رساند. 🌑 روز عاشورا چون روز عاشورا آتش جنگ شعله‌ور گردید و برخی از یاران اباعبدالله (علیه‌السلام) به شهادت رسیدند، عابس بن ابی شبیب شاکری به همراه شوذب بن عبدالله، از هم پیمانان و وابستگان بنی شاکر به حضور امام حسین رسیدند. عابس به شوذب گفت: ‌ای شوذب چه تصمیمی گرفته‌ای؟ (می‌خواهی چه کنی؟) شوذب گفت: چه می‌کنم؟! به همراه تو در رکاب فرزند دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌جنگم تا کشته شوم. عابس گفت: گمان من هم همین بود، اما نخست نزد ابی عبدالله برو (و از او اجازه بگیر تا تو جزء یاران او گردی) و او (جهاد و شهادت) تو را مانند دیگر یاران خود، به حساب خدا بگذارد، و من هم تو را به حساب خدا بگذارم (تا اجری ببرم)؛ زیرا در این ساعت اگر کس دیگری با من بود، که از تو به من نزدیک‌تر بود، دوست می‌داشتم برود و جلوی چشمانم به شهادت برسد، تا او را به حساب خدا بگذارم (و اجری ببرم) امروز روزی است که هر قدر می‌توانیم، باید به دنبال اجر و پاداش باشیم؛ زیرا بعد از این روز، دیگر جای عمل نیست، و فقط حساب است. شوذب نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت و بر امام (علیه‌السّلام) سلام کرد و (پس از کسب اجازه) به میدان رفت و جنگید تا به رسید. آن‌گاه عابس به خدمت امام (علیه‌السلام) رسید و گفت: ای اباعبدالله! هیچ‌کس در روی زمین نزد من از شما عزیزتر و محبوب‌تر نیست. اگر می‌توانستم با چیزی بهتر از جانم از شما دفاع کنم دریغ نمی‌کردم. درود بر تو ای اباعبدالله، خداوند را گواه می‌گیرم که بر راه تو و پدرت استوار هستم. سپس با پیشانی مجروح و با شمشیر برکشیده به سوی میدان شتافت. ربیع بن تمیم هَمْدانی، از سران سپاه یزید می‌گوید: «چون عابس را دیدم شناختم. زیرا او را در جنگ‌ها دیده بودم. فریاد زدم، ای مردم! این شخص، شیران است او فرزند ابی‌ شبیب است. هیچ‌کس از شما سوی وی نرود. عابس مکرّر فریاد می‌زد، آیا مردی وجود ندارد که با مردی مبارزه کند؟ کسی به میدان نرفت تا ابن سعد فرمان داد کنید. عابس چون دید از هر طرف به سویش سنگ پرتاب می‌شود، زره از تن بیرون آورد و خود از سر بیفکند و بر آنها حمله کرد. به خدا قسم دیدم او بیش از دویست تن را طرد کرد. سرانجام در قلب میدان و محاصره دشمن به درجه شهادت نایل گشت. سر او را در دست چند نفر دیدم که هر کدام ادعا می‌کرد وی، او را کشته است. عمرسعد گفت: مشاجره نکنید. هیچ‌کس نمی‌توانست یک‌ تنه عابس را بکشد. شما توانستید با هم او را بکشید. با این سخن، نزاع و کشمکش آنها خاتمه یافت.» در زیارت ناحیه امام (علیه‌السلام) و از وی چنین یاد شده است: «السلام علی عابس بن شبیب الشاکری.» مرحوم شیخ عباس قمی نیز درباره او گفته است: السلام علیک یا عابس بْنِ ابی شبیب الشاکری اشْهَدُ انَّکَ مَضیت علی مامضی علیه البدریون والمجاهدون فی سبیل اللَّه. درود بر تو ای عابس بن ابی شبیب شاکری، گواهی می‌دهم آنچه -از مصائب‌- بر رزمندگان بدر و مجاهدین راه خدا گذشت بر تو نیز وارد شده است. 🕊️🕊️🕊️✨✨✨ @deldadegan_yar_ghayeb
🖍️ شیخ صدوق ابن بابِوِیه‌ْ، محمد بن علی بن حسین بن موسی‌ بن بابویه‌ قمی‌، ملقب‌ به‌ شیخ‌ (ح‌ ۳۰۵-۳۸۱ق‌/ح‌۹۱۷-۹۹۱م‌)، و بزرگ‌ شیعه ، در قرن هجری قمری بود. 📚 شیخ‌ طوسی‌ در اسانید الاستبصار ، از وی‌ با لقب‌ «» یاد کرده‌ است‌. او ابتدا نزد پدرش به شاگردی پرداخت و بعد برای کسب علم به شهرهای سفر کرد و از بسیاری بهره برد. وى پيشواى شيعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده و در عصر امام حسن (علیه‌السلام) و   حضرت ولی عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) و در عهد خاصه  بن روح مى‌زيسته است. 📚 به دعاى حضرت ولی‌عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) شهرت شيخ صدوق عالم‌گير شد و تمام دانشوران، زبان به مدح و ثناى او گشودند و در برابر عظمت و گستردگى دانش او خضوع کردند بيشترين فرصت و زحمت وى صرف جمع‌آورى و تدوين و تبويب و نشر احاديث و نگارش کتب مختلف شد و اين امر جز با تسلط او بر آن رشته‌هاى علمى تحقق نخواهد يافت. تبويب و تدوين حديث با توجه به موقعيت زمانى صدوق و نبود يا کمبود امکانات نگارشى و تحقيقى در آن عصر، حاکى از تلاش طاقت‌فرساى او است. امروزه انجام چنين امر بزرگ با وجود امکانات زياد حتى از توان يک گروه علمى هم خارج است. صدوق با کار ابتکارى خود در تنظيم آثار معصومین (علیهم‌السلام) چشمه‌سارى را جارى ساخت که نسل‌هاى آينده توانستند از جويبار روان و زلال آن نيازهاى علمى و دينى بشريت را مرتفع سازند. 📚 تفاوت ناصبی و سنی ابن بابویه‌ مانند اکثر مکاتب‌ دیگر امامی‌ بین‌ اهل‌ سنت‌ و ناصبی‌ فرق‌ آشکار گذاشته‌، ضمن‌ احترام‌ به‌ اهل‌ سنت‌ (چنان‌که‌ مثلاً از تمجید مشایخ‌ سنی‌ توسط او بر می‌آید) ناصبی‌ را کافر شمرده‌ و از نسبت‌ به‌ ائمه‌ را از دانسته‌ است‌.  📚 لقب صدوق لقب‌ «» بلیغ‌ترین‌ کلمه‌ در بیان‌ امانت‌ وی‌ در روایت‌ است‌. نخستین‌ کسی‌ که‌ ابن بابویه‌ را صدوق‌ نامیده‌ ابن ادریس‌ است‌، لیکن‌ پس‌ از وی‌ تا زمان‌ اول‌ این‌ لقب‌ شهرت‌ نداشته‌ است‌. برخی، اساتید او را تا ۲۵۰ تن شمرده اند. او از نظر فکری‌ از مکتب‌ اخباریان‌ متقدم‌ قم‌ به‌ شمار می‌رود. عصر شیخ صدوق، عصر بوده و ایشان در ادامه حرکت شیخ ، به ضبط و نشر حدیث بنا نهاده است. ایشان بوده و آثار زیادی به او نسبت داده‌اند که از مهم‌ترین آنها کتاب من لا یحضره الفقیه، علل الشرایع، الخصال، عیون‌ الاخبار الرضا، معانی الاخبار را می‌توان نام برد. ابن بابویه پس از گذشت هفتاد و پنج سال از عمر شریفش، در سال ۳۸۱ دعوت حق را لبیک گفت و در شهر دیده از جهان فرو بست و در نزدیکی مرقد مدفون گردید. امروزه آرام‌گاهش به نام ابن بابویه در شهر ری مشهور و آرام‌گاهش زیارت‌گاه مسلمانان و محل استجابت دعای مؤمنان است. لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
🥀🥀🥀🕊️🕊️🕊️💔💔💔 جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلایی بودن رنگ موهایش در روستای شاندیز به «» معروف شد، اما کمی بعد به دام افتاد؛ وضعیت ناگواری که او و خانواده را سردرگم کرده بود. محمدعلی به امام (ع) متوسل شد تا از دام اعتیاد رها شود. با تولد فرزندش رضا از اعتیاد فاصله گرفت و مصمم شد راهی جبهه شود، اما به دلیل شرایطی که پیش از آن داشت، اعزامش به جبهه کار راحتی نبود. محمدعلی برای اعزام به دست به دامان امام (ع) شد، توبه کرد و نهایتاً مسیر رفتنش به جبهه فراهم شد و عاقبت در عملیات کربلای یک با اصابت تیری به قلبش به شهادت رسید.  وصیت شهید: به دوستش گفته بود: «من می‌روم و شهید می‌شوم و پیکرم چند روزی در بیابان می‌ماند. وقتی پیکرم را برای شما آوردند، پدرم را بالای سرم بیاورید تا من را حلال کند و بگوید که دیگر مایه آبروی او شده‌ام. پیکرم را در همان نقطه‌ای که حد شلاق بر من جاری شد، قرار دهید و فرزندم رضا را روی تابوتم بگذارید تا ببیند پدرش بعد از توبه به درگاه خدا و عشقی که از امام حسین (ع) در وجودش جاری شد، به چه مقامی رسید که خدا توبه کنندگان را دوست دارد.» پیکر جامانده بعد از شهادت ، بعثی‌ها پیشروی می‌کنند. پیکرش همانجا روی زمین می‌ماند. حدود ۴۰ روز پیکر ایشان مهمان خاک‌های مهران بود. وقتی پیکرش را بعد از ۴۰ روز به عقب آوردند، دستش در حالی که روی سینه قرار داشت، خشک شده و صورتش سوخته بود. آنچه در روز تشییع پیکرش از زبان هم محلی‌ها و دوستانش نقل شده : دقیقاً ۴۷ روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا آوردند و تشییع کردند. مردم روستا می‌گویند با اینکه پیکر، روز‌های زیادی در بیابان روی زمین افتاده بود، در فضای مسیر تشییعش بوی عجیب پیچیده بود. تمام اهالی روستا در تشییع پیکر شرکت و این عطر را با جان و دل احساس کرده بودند. برای اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه فرمایید.👇👇 مردم روستا هنوز عطر پیکر «مندلی طلا» را به یاد دارند https://www.javanonline.ir/fa/news/1096808/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7-%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-%D8%B9%D8%B7%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C-%D8%B7%D9%84%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
💔💔💔🕊️🕊️🕊️🥀🥀🥀 بسیجی شهید متولد ۲۹ مرداد ماه ۱۳۶۹ ه.ش. می باشد. «شهید مدافع حرم مرتضی کریمی با مجید دوست بود. گویا در بسیج با هم آشنا شده بودند. یک بار مرتضی از مجید می خواهد به آن‌ها برود. اسباب تحولات مجید از همین جا آغاز شد. البتّه ناگفته پیداست که منشأ اثر این تحولات ریشه در باورهایی داشت که سرشت شهید قربانخانی با آن‌ها آمیخته شده بود. نفس سلیم مجید مثل آتش زیر خاکستری بود که در انتظار یک تلنگر نشسته بود تا صفای وجودش را بروز دهد. تحول شهید مجید قربانخانی شهید قربانخانی از اعضای اصلی هیئت جوانان سیدالشهدا(علیه السلام) یافت‌آباد بودو ازکودکی ارادت خاصّی به اهل‌بیت و حضرت زینب(سلام الله علیها) داشت، امّا دعوت شهید کریمی به هیئت و شنیدن درباره ی مدافعان حرم و مظلومیت اهل بیت در سوریه ، اسباب دگرگونی او را فراهم می سازد . دوستان شهید اذعان داشتند: آن شب مجید، در هیأت آن قدر گریه می کند که از هوش می رود، وقتی به هوش می آید می گوید: من باشم و کسی نگاه چپ به حرم بی بی زینب(سلام الله علیها) بیندازد. از آن لحظه به بعد اخلاق مجید تغییر می کند. ساکت و آرام می شود. تمام تلاش خود را برای رفتن به می کند. همراهی یک دوست خوب، به او در نشان دادن مسیر کمک کرد. شهید مرتضی کریمی در تمام این مراحل با شهید مجید قربانخانی بود. اتفاقاً با هم در یک منطقه و عملیات شدند. تغییر خصوصیات اخلاقی شهید قربانخانی پس از سفر به کربلا خواهر شهید می گوید: وقتی از سفر برگشت، مادر پرسیده بود چه چیزی از امام علیه السلام خواستی؟ مجید گفته بود: از امام حسین علیه السلام خواستم آدمم کنه ... سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلّی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌ خواند و حتّی نماز صبحش را نیز اول وقت می‌ خواند. خودش همیشه می‌ گفت نمی‌ دانم چه اتّفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم. اهتمام شهید مجید قربانخانی برای کمک به نیازمندان پدر شهید می‌گوید:‌«مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از ماشین نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمی کرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت، تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است می‌رساند.». مهربانی شهید مجید قربانخانی شهید می‌گوید: «مجید خیلی شوخ طبع بود و شیطنت داشت، از بیرون نگاه می کردی به نظرت می‌رسید این جوان جز خودش و جمع دوستانه‌ای که با بچه محل‌ها دارد به چیز دیگری فکر نمی‌کند اما من که مادرش هستم می دانم چه ذات خوبی داشت و چه قلب مهربانی در سینه‌اش می‌تپید. می دیدی کله سحر زنگ می ‌زد و می گفت مریم خانم سفره را بینداز که کله‌پاچه را بیاورم. گیج خواب می‌گفتم یعنی چه کله‌پاچه بیاورم؟ می‌گفت با بچه‌ها رفتیم طباخی دلم نیامد تنهایی بخورم. یا یک بار سه روز با ما قهر کرده بود، زنگ می‌زد برایتان غذا فرستاده‌ام. می‌گفتم آقا مجید شما با در و دیوار خانه قهر کرده‌اید یا با ما؟ می‌گفت با این چیزها کاری نداشته باشید، بیرون غذا خوردم دلم نمی‌آید شما از این غذا نخورید. آن قدر دل مهربانی داشت که نظیرش را ندیده بودم.» لحن خاص شهید مجید قربانخانی پدر شهید هم می‌گوید:«لحن حرف زدن مجید خاص بود. بگویی نگویی حرف می‌زد. من و مادرش را به اسم کوچک صدا می‌زد. به من می‌گفت آقا افضل، مادرش را هم مریم خانم صدا می‌زد. یا مثلاً از بین دایی‌هایش، تنها به دو نفرشان دایی می‌گفت و سه تای دیگر را به اسم کوچک صدا می‌زد. گفته ی شهید مجید قربانخانی شب قبل از عملیات یگان فاتحین تهران می گوید: شب قبل از آغاز عملیات متوجّه شدم مجید با یکی دیگر از دوستانش در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی‌ ات مشخص است . چند بار گفتم بپوشان». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». مجید قربانخانی در ۲۱ دی‌ماه سال ۹۴ به همراه همرزمانش هم‌چون شهید مصطفی چگینی، شهید مرتضی کریمی و شهید محمد آژند در خان طومان حلب سوریه به رسیده و مفقود الاثر شد. ایشان پس از گذشت سه سال از شهادتش به وطن . شهید مجید قربانخانی در سال ۹۸ توسط گروه های تفحص شهدا کشف و توسط آزمایش "دی ان ای" شناسایی شد. لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb