eitaa logo
دلدادگان کوی یار غائب 🌸مهدی (عج)🌸
431 دنبال‌کننده
389 عکس
166 ویدیو
2 فایل
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه گم گشته ام به اشک که پیدا کنم تو را دل شسته ام ز جان که تمنا کنم تو را
مشاهده در ایتا
دانلود
جناب بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علیه السلام است. مسلم همسر دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که او را به لقب ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی بیعت بگیرد . اما یزید، را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به رساند. پیامبر اکرم (ص)، علاقه فراوانی به عقیل داشت و همواره به او احترام می گذاشت. روزی (ع) از پیامبر اکرم (ص) پرسید: «ای رسول خدا (ص)! آیا را دوست می داری؟» (ص) در پاسخ فرمود: «آری به خدا! او را به دو جهت دوست می دارم یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر دوستی ابوطالب با او». سپس در آینده روشن فرزند برومند او مسلم (ع) نگریست و فرمود: «و اما فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو کشته می شود و اشک دیده مؤمنان بر او فرو می ریزد و فرشتگان مقرب درگاه خدا بر او درود می فرستند» سپس اشک در چشمان مبارکش حلقه زد؛ آنقدر که بر سینه اش فرو چکید. آنگاه دست به سوی آسمان بلند کرد و عرض نمود: «از آنچه پس از من بر سر خاندانم می آید به خدا شکایت می آورم». (ع) (ع) لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
؟ این ولایت، از محبت و دوستی و عشق است؛ که عشق علی در دل دشمنان او هم خانه داشت. آنها که شکوه و وقار کوه زیبایی دشت و عظمت کویر و دریا و جلوه طلوع و غروب، اسیرشان می‌کند و چشمشان را می‌گیرد و دلشان را به بند می‌کشد، چگونه می‌شود شکوه و عظمت آن روح بزرگتر از کوه، زیبایی و گستردگی آن قلب وسیع‌تر از هستی و عظمت و ناپیدایی آن سینه ناپیداتر از کویر و عمیق‌تر از دریا و جلوه آن طلوع بی‌غروب، چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نکند. هر کس با هر مشربی و عقیده‌ای، می‌تواند دوستدار باشد. در علی، علم و عشق، تدبیر و شمشیر، حریت و عبودیت، نجوای دل و آتش سخن، زمزمه شب و فریاد روز، قدرت و عزت و تواضع و ذلت، نرمش و آشنایی و خشونت و پایداری، در علی این همه هست و این همه به خاطر است و برای اوست و این است که همه او دوست داشتنی است و حتی دشمنش در دل، شیفته اوست و مخالفش در پنهان شیدای او. نه علی را دوست داشتن که را دوست داشتن است. 📚کتاب غدیر،ص ۱۱ و ۱۲ 🌐دلدادگان کوی یار غائب 🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄🌷 🆔 @deldadegan_yar_ghayeb
سال های روایت نشده از حکومت امیرالمومنین علیه السلام ترجمه و تحقیق و تنظیم سید محمود زارعی که ترجمه روان بر کتاب " الغارات " نوشته ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی است. 📚محتوای کتاب الغارات این کتاب در مورد رویدادهای رخ داده بین علیه السلام و معاویه و اهل شام بعد از است ؛ همچنین اخبار های امام علیه السلام از اهل عراق ، آن حضرت ، مربوط به آن حضرت و ایشان بعد از تا زمان شهادت ایشان‌ است. در ترجمه الغارت با حفظ بدنه اصلی کتاب اما برخی موضوعات غیر مرتبط با موضوع الغارت و روایت های تکراری حذف شده است و محتوای کتاب را به چند فصل کلی تقسیم بندی نموده در چند جایی نیاز به توضیحات بیشتر بوده توضیحات مترجمه اضافه و مشخص شده که از بقیه متن متفاوت باشد. در این کتاب ابتدا مسائلی که مربوط به فضای حاکم بعد از جنگ نهروان آورده شده ، سپس اتفاقات پس از جنگ نهروان تا شهادت امیرالمومنین علیه السلام در پنج محور اصلی دسته بندی شده و آمده است. پس از آن پیش بینی های حضرت درباره آینده و روایاتی در مورد سیره حضرت گردآوری شده است. 🌐دلدادگان کوی یار غائب 🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄🌷 🆔 @deldadegan_yar_ghayeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساقی است عالم همه فانی باقی است❤️ 😍 🌐دلدادگان کوی یار غائب 🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄🌷 🆔 @deldadegan_yar_ghayeb
میثم تمار کیست؟ میثم تمار  بود که در کوفه زندگی می‌کرد و از موالیان بود. «موالیان» بودند که در بین عرب‌ها زندگی می‌کردند. جناب میثم نیز مانند بقیه موالیان که پس از اسلام برای نزدیکی بیشتر به خاندان طهارت به مناطق عرب نشین آمده بودند، به کوفه آمده بود. او اولین بار امام علی (ع) را در کوفه دیدار کرد. در آن زمان جناب میثم غلام یک زن عرب از طائفه بنی اسد بود و امیرالمؤمنین (ع) وی را از آن زن عرب می‌خرد و آزاد می‌کند. زادگاه اصلی میثم تمار نام پدرش یحیی بود و طبق آنچه در تاریخ ذکر شده پیش از اسلام ساکن منطقه ران در آذربایجان بوده است. اولین دیدار میثم تمار با امام (ع) در دیدار اولی که بین میثم و امام علی (ع) اتفاق افتاد، حضرت از وی پرسید: اسم تو چیست؟ میثم جواب داد: «سالم». حضرت فرمود: اما پیامبر خدا (ص) به من فرمود که پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین خودت، میثم گذاشته است. میثم بسیار متعجب شد که رسول خدا (ص) و جانشین او امیرالمومنین (ع)، درست می‌گویند و اسمش قبلا میثم بوده است. اما در این منطقه و کوفه هیچ کس این موضوع را نمی‌دانسته است. حضرت به میثم فرمود: از امروز نامت همان میثم باشد و همان نامی که پدرت بر تو گذاشت و همان نامی که رسول خدا (ص) مرا از آن نام باخبرم کرد. پیش بینی نحوه شهادت میثم تمار میثم تمار خدمت امیرالمومنین (ع) رسید. ایشان فرمودند: تو بعد از من دستگیر می‌شوی و به دار آویخته خواهی شد. روز سوم از بینی تو خون خواهد آمد و محاسنت از آن خون خضاب خواهد شد. تو بر در خانه عمرو بن حریث، جزء آن ده نفری خواهی بود که به دار آویخته می‌شوند. چوبه دار تو از همه آنها کوتاه‌تر است. سپس حضرت آن نخله‌ را به وی نشان داد و فرمود: تو بر آن به دار آویخته خواهی شد. میثم پرسید: آیا واقعا این اتفاق می‌‌افتد؟ حضرت فرمودند: آری به خدای کعبه قسم که این اتفاق می‌افتد و این رازی است که پیامبر (ص) به من گفته است. میثم در پاسخ به امیرالمومنین می‌گوید: هرگز پیامبر اکرم دروغ نمی‌گوید و من ایمان دارم همان چیزی که شما فرمودید، اتفاق می‌افتد. میثم از این خبر بسیار خوشحال شد و همواره کنار آن نخل می‌آمد و نماز می‌خواند و با آن نخل سخن می‌گفت. نحوه شهادت میثم تمار 20 سال از این ماجرای پیش بینی چگونگی شهادت میثم گذشته بود. در این مدت امام علی (ع) و امام حسن (ع) به شهادت رسیده بودند و دوران امامت (ع) آغاز شده بود. وقتی عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه می‌شود، دستور می‌دهد تا یاران و مرتبطین با امام حسین (ع) را دستگیر کنند. میثم نیز دستگیر می‌شود و هنگامی که با دستان بسته او را به دیدار عبید الله می‌برند، عبیدالله با تمسخر گفت این برده اینقدر مهم شده است که با حسین دیدار می‌کند و وارد نهاد سیاست شده است. میثم از چهره‌های سرشناس بود و همه او را به عنوان شیعه ائمه اطهار می‌شناختند. زیاد به جناب میثم جسارت کرد و او را مورد آزار و اذیت قرار داد و به او گفت: تو باید از علی (ع) برائت بجویی و از او بدگویی کنی... و الا دست و پایت را قطع می‌کنم و تو را به دار می‌آویزم. با این سخن اشک میثم سرازیر شد. ابن زیاد از علت گریه او سؤال کرد. گفت: از قول و عمل تو گریه نمی‌کنم. از شکی که آن روز از خبر مولایم بر من عارض شد گریه می‌کنم. ابن زیاد پرسید: مگر مولای تو چه گفته؟ سپس میثم جریان را نقل کرد، ابن زیاد گفت دست و پایت را قطع می‌کنم. اما زبانت را باقی می‌گذارم تا دروغ تو و مولایت را آشکار سازم. سپس دست و پای او را قطع کرد و او را بالای دار برد. او در بالای دار صدا می‌زد؛ ای مردم هر کسی می‌خواهد احادیث علی (ع) را بشنود جلو بیاید. مردم جمع شدند. عمرو بن حریث به عبیدالله بن زیاد گفت: می‌ترسم او دل‌های مردم کوفه را دگرگون کند و آن‌ها بر علیه تو خروج کنند. دستور داد: برو زبانش را قطع کن سپس زبان او را قطع کردند و میثم به شهادت رسید. پیکر میثم مدتى پس از شهادتش بر سر دار بود و ابن زیاد براى اهانت‏ بیشتر به میثم، اجازه نداد که بدن‏ او را به خاک بسپارند. به علاوه مى‏خواست ‏با استمرار این صحنه، زهر چشم بیشترى از مردم‏ بگیرد و به آنان بفهماند که سزاى مدافعان و پیروان على (ع) چنین است. هفت تن از مسلمانان کوفه که بودند، نتوانستند این صحنه را تحمل کنند. آن ها با هم، هم‏ پیمان شدند تا پیکر میثم را برداشته و به خاک بسپارند. آن ها با نقشه ای که کشیده بودند پیکر میثم را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبى که خشک شده بود دفن نمودند. مرقد میثم تمار در چند صد متری مسجد کوفه و در کنار خیابان اصلی کوفه - نجف قرار دارد. بر روی قبر مطهر میثم ضریحی کوچک و بر بالای آن گنبدی آبی رنگ وجود دارد. ✨✨✨✨ (رحمةالله علیه) @deldadegan_yar_ghayeb
حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی  (شهادت ۶۱ق) از شهدای کربلا. حبیب از قبیله بنی‌اسد و از اصحاب خاص حضرت علی(ع) بود. او از کسانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین(ع) برای رفتن به کوفه نامه نوشتند. پس از شهادت مسلم، حبیب مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام حسین (ع) رساند و در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید. قبر او در حرم امام حسین(ع) و در نزدیکی ضریح امام حسین(ع) قرار دارد. شیخ طوسی او را در زمره فهرست اصحاب امام (ع)، امام (ع) و امام (ع) آورده است. حبیب، در همه جنگ‌ها در کنار امام علی (ع) بود و از یاران و از حاملان علم و دانش آن حضرت شمرده می‌شد. حبیب قرآن کریم بود . از امام حسین(ع) نقل شده است که او در هر شب قرآن را ختم می‌کرد. او در برابر پیشنهاد امان و پول برای دست برداشتن از یاری امام حسین: گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند» در زیارت امام حسین(ع) در نیمه و غیره نام او آمده است. 🌑 دعوت از امام پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ق، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مُسیب بن نَجَبَه و رَفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند. زمانی که بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند. حبیب به همراه بن عوسجه به طور پنهانی در کوفه برای بن عقیل از مردم بیعت می‌گرفتند. 🌑 پیوستن به امام هنگامی که ابن‌زیاد به کوفه رفت و مردم مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند، قبیله بنی‌اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها مخفیانه از کوفه خارج شدند و در روز محرم در کربلا، به کاروان امام پیوستند وقتی دید که یاران امام اندک و دشمنان او بسیارند، از امام حسین(ع) اجازه گرفت و نزد افرادی از قبیله که در نزدیکی کربلا سکونت داشتند رفت و آنان را به یاری امام طلبید. اما با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد. 🌑 روز نهم محرم حبیب به همراهی زهیر و گروهی دیگر به همراه حضرت (ع) به قصد سپاه دشمن که می‌خواستند به خیمه‌های امام حمله کنند، به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و آنان را از جنگ برحذر داشت. 🌑 در روز عاشورا روز عاشورا، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش کرد. امام (ع) در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث "هذانِ سَیّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّةِ" را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از (ص) شنیده‌اند. در این هنگام بن ذی‌الجوشن گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی. بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان می‌بینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت می‌کنی، شهادت می‌دهم که راست می‌گویی و نمی‌فهمی چه می‌گوید، چراکه قلب تو سیاه و مهر شده است. زمانی که ابوثمامه صائدی وقت نماز را به یادآوری کرد، امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا بخوانیم. حصین بن نمیر گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال می‌کنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ‌ای شراب‌خوار. حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند. حبیب بن مظاهر ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. پس از آن بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیر بر فرقش زد، فرد دیگری با نیزه به او حمله کرد. پس از آنکه حبیب از اسب بر زمین افتاد بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. امام (ع) خود را به بالین رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماة اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خداوند انتظار می‌برم. در آمده است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب را ختم می‌کردی. 🕊️🕊️🕊️✨✨✨ @deldadegan_yar_ghayeb
صحابی  (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امام  و امام  (علیهماالسلام) و از یاران امام (علیه‌السلام) و از  است. وی از بزرگان عرب در صدر اسلام به شمار می‌رفت.در بسیاری از جنگ‌های دوره اسلامی از جمله غزوه شرکت کرد. در جنگ ، و نیز به نبرد با مخالفان علی (علیه‌السلام) پرداخت. مسلم بن عوسجه پس از ورود مسلم بن به کوفه، به یاری‌اش شتافت و از مردم برای حمایت از امام حسین (علیه‌السلام) بیعت گرفت او هم‌چنین، کار خرید سلاح، دریافت کمک‌های مردمی و فرماندهی جنگجویان طایفه مذحج و بنی اسد را بر عهده داشت. عبیدالله غلام خود، معقل را به عنوان جاسوس به مسجد جامع کوفه فرستاد تا از مسلم بن عقیل اطلاعاتی بدست آورد. اهل کوفه، را به وی معرّفی کردند و گفتند: او از هواداران مسلم بن عقیل است، معقل نزد فرزند عوسجه رفت و گفت: من مردی شامی و دوستدار اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هستم و می‌خواهم با فرزند عقیل بیعت کنم. مسلم از او خواست تا موضوع را کتمان کند و تا فرا رسیدن وعده دیدار صبوری ورزد. پس از گذشت چند روز و با مشورت مسلم بن عقیل، معقل به خانه هانی بن عروه راه یافت و به دیدار فرزند عقیل نائل آمد. 🌑 مسلم بن عوسجه پس از پراکنده شدن و شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، خود را از دید سربازان عبیدالله مخفی ساخت و همراه خانواده خود از کوفه خارج گردید و در شب هفتم یا هشتم محرّم به سپاه امام حسین (علیه‌السلام) پیوست. 🌑 او در شب عاشورا در پاسخ امام حسین (علیه‌السلام) گفت: ترا رها کنیم تا خدا بداند که در کار ادای حق تو نکوشیده‌ایم؟ نه به خدا باید نیزه‌ام را در سینه‌هاشان بشکنم و با شمشیرم چندان که دسته آن به دستم باشد ضربتشان بزنم از تو جدا نمی‌شوم اگر سلاح برای جنگشان نداشته باشم به دفاع از تو چندان سنگشان می‌زنم که با تو بمیرم تا خدا بداند که ما در نبرد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از تو حمایت و حفاظت کردیم، به خدا قسم اگر هفتاد مرتبه مرا بکشند، بسوزانند، ریز ریز کنند و دوباره زنده شوم هرگز از تو دست بر نمی‌دارم و جانم را فدای تو خواهم کرد، چگونه در راه تو کشته نشوم در حالی که این تنها برای یک‌بار است و عزّتی جاودانه دارد؟ 🌑 صبح عاشورا پس از آن که به دستور امام (علیه‌السلام) اطراف خیمه‌ها را آتش زدند، گروهی از سواره نظام سپاه ابن سعد به سمت خیمه‌ها آمدند، یکی از آن‌ها فریاد زد: ای حسین (علیه‌السلام) پیش از فرا رسیدن رستاخیز، سوی آتش شتاب کردی، امام فرمود: کیست این مرد؟ به گمانم شمر بن ذی الجوشن باشد. یاران گفتند: آری. مسلم بن عوسجه گفت: ای فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، فدایت شوم، من می‌توانم با تیر او را هدف قرار دهم، تیر من خطا نمی‌رود و این تبهکار از ستمکاران است، حضرت فرمود: نه من دوست ندارم شروع کننده جنگ باشم. وقتی دو لشکر به هم درآمدند، عده‌ای از سپاه ابن سعد که عمرو بن حجاج سرکردگی آنان را بر عهده داشت، از سمت رودخانه فرات به لشکر امام (علیه‌السلام) حمله کردند و با میسره سپاه به فرماندهی زهیر بن قین درگیر شدند. در این میان مسلم بن عوسجه سرسختانه به نبرد با دشمن پرداخت . وی حدود پنجاه تن از جنگجویان ابن سعد را به خاک افکند و همچنان با شمشیر خود به قلب سپاه دشمن می‌زد. در این حملهٔ دسته جمعی بود که مُسلم بن عوسجه اسدی به شهادت رسید. مسلم بن عوسجه اولین  از یاران امام حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشوراست؛ هنگامی که عمرو بن حجاج و لشکریانش عقب نشستند و غبارها فرو نشست، دیدند که مسلم بن عوسجه بر زمین افتاده است. امام حسین (علیه‌السّلام) تنها بر بالینش حاضر شد و مُسلم هنوز رمقی در بدن داشت. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «ای مُسلم بن عوسجه، پروردگارت تو را رحمت کند»؛ و آن‌گاه این آیه را تلاوت فرمود: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا؛   برخی از آنان (در راه خدا) کشته شدند و برخی دیگر انتظار میکشند». نیز نزد مسلم آمد و گفت: تحمّل شهادت تو برایم سخت است، تو را به بهشت بشارت می‌دهم. مسلم با صدای ضعیف پاسخ داد: خداوند تو را به خیر و نیکی بشارت دهد. حبیب گفت: تقدیر چنین است که من بزودی به تو بپیوندم، اگر این‌گونه نبود، برای پیوند دینی و خانوادگی که میان ماست، دوست داشتم خواسته‌های تو را بشنوم و بدان جامه عمل بپوشانم. مسلم با دست خود به امام حسین (علیه‌السلام) اشاره کرد و گفت: من تو را وصیت می‌کنم که تا پای جان از او حمایت کنی، حبیب گفت: به خدای کعبه قسم که آن حضرت را یاری خواهم کرد. 🕊️🕊️🕊️✨✨✨ @deldadegan_yar_ghayeb
عابس بن أبی شُبیب شاکری از یاران باوفای امام (علیه‌السلام)، و به قولی از خاصّان امام (علیه‌السلام) بود، یکی از  کربلا است. عابس از مهتران، دلاوران، سخنوران، عابدان و شب‌ زنده‌ داران شیعه بود. عابس، نخستین کسی بود که در منزل ، هنگام قرائت امام حسین (علیه‌السلام) برای شیعیان به پاخاست و پس از حمد و ثنای خداوند متعال خطاب به حضرت مسلم (علیه‌السلام) گفت: من درباره مردم به شما خبر نمی‌دهم و نمی‌دانم نیّتشان چیست و از جانب آنها وعده فریبنده ای نمی‌دهم. به خدا قسم از چیزی که درباره آن تصمیم گرفته‌ام سخن می‌گویم هنگامی که دعوت کنید می‌پذیرم و همراه شما با دشمنانتان می‌جنگم و با شمشیر از شما دفاع می‌کنم تا به پیشگاه خداوند روم و از این کار جز ثواب چیزی نمی‌خواهم. پس از کوفیان با حضرت (علیه‌السلام)، عابس با شوذب به عنوان پیک، نامه آنان را به امام حسین (علیه‌السلام) رساند. 🌑 روز عاشورا چون روز عاشورا آتش جنگ شعله‌ور گردید و برخی از یاران اباعبدالله (علیه‌السلام) به شهادت رسیدند، عابس بن ابی شبیب شاکری به همراه شوذب بن عبدالله، از هم پیمانان و وابستگان بنی شاکر به حضور امام حسین رسیدند. عابس به شوذب گفت: ‌ای شوذب چه تصمیمی گرفته‌ای؟ (می‌خواهی چه کنی؟) شوذب گفت: چه می‌کنم؟! به همراه تو در رکاب فرزند دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌جنگم تا کشته شوم. عابس گفت: گمان من هم همین بود، اما نخست نزد ابی عبدالله برو (و از او اجازه بگیر تا تو جزء یاران او گردی) و او (جهاد و شهادت) تو را مانند دیگر یاران خود، به حساب خدا بگذارد، و من هم تو را به حساب خدا بگذارم (تا اجری ببرم)؛ زیرا در این ساعت اگر کس دیگری با من بود، که از تو به من نزدیک‌تر بود، دوست می‌داشتم برود و جلوی چشمانم به شهادت برسد، تا او را به حساب خدا بگذارم (و اجری ببرم) امروز روزی است که هر قدر می‌توانیم، باید به دنبال اجر و پاداش باشیم؛ زیرا بعد از این روز، دیگر جای عمل نیست، و فقط حساب است. شوذب نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت و بر امام (علیه‌السّلام) سلام کرد و (پس از کسب اجازه) به میدان رفت و جنگید تا به رسید. آن‌گاه عابس به خدمت امام (علیه‌السلام) رسید و گفت: ای اباعبدالله! هیچ‌کس در روی زمین نزد من از شما عزیزتر و محبوب‌تر نیست. اگر می‌توانستم با چیزی بهتر از جانم از شما دفاع کنم دریغ نمی‌کردم. درود بر تو ای اباعبدالله، خداوند را گواه می‌گیرم که بر راه تو و پدرت استوار هستم. سپس با پیشانی مجروح و با شمشیر برکشیده به سوی میدان شتافت. ربیع بن تمیم هَمْدانی، از سران سپاه یزید می‌گوید: «چون عابس را دیدم شناختم. زیرا او را در جنگ‌ها دیده بودم. فریاد زدم، ای مردم! این شخص، شیران است او فرزند ابی‌ شبیب است. هیچ‌کس از شما سوی وی نرود. عابس مکرّر فریاد می‌زد، آیا مردی وجود ندارد که با مردی مبارزه کند؟ کسی به میدان نرفت تا ابن سعد فرمان داد کنید. عابس چون دید از هر طرف به سویش سنگ پرتاب می‌شود، زره از تن بیرون آورد و خود از سر بیفکند و بر آنها حمله کرد. به خدا قسم دیدم او بیش از دویست تن را طرد کرد. سرانجام در قلب میدان و محاصره دشمن به درجه شهادت نایل گشت. سر او را در دست چند نفر دیدم که هر کدام ادعا می‌کرد وی، او را کشته است. عمرسعد گفت: مشاجره نکنید. هیچ‌کس نمی‌توانست یک‌ تنه عابس را بکشد. شما توانستید با هم او را بکشید. با این سخن، نزاع و کشمکش آنها خاتمه یافت.» در زیارت ناحیه امام (علیه‌السلام) و از وی چنین یاد شده است: «السلام علی عابس بن شبیب الشاکری.» مرحوم شیخ عباس قمی نیز درباره او گفته است: السلام علیک یا عابس بْنِ ابی شبیب الشاکری اشْهَدُ انَّکَ مَضیت علی مامضی علیه البدریون والمجاهدون فی سبیل اللَّه. درود بر تو ای عابس بن ابی شبیب شاکری، گواهی می‌دهم آنچه -از مصائب‌- بر رزمندگان بدر و مجاهدین راه خدا گذشت بر تو نیز وارد شده است. 🕊️🕊️🕊️✨✨✨ @deldadegan_yar_ghayeb
🖍️ ابوالفتوح رازی جمال‌الدین حسین بن علی بن محمد خزاعى نیشابورى رازى، مشهور به رازی، از و علمای بزرگ در سده هجری بود. ابو الفتوح رازی از ذرّیه نافع بن بُدَیل بن ورقاء خُزاعی  پیامبر اسلام(ص) بود؛ یعنی سلسله نسب ابو الفتوح رازى به قبیله می‌رسد. همان‌طور که ابو الفتوح در کتاب تفسیر خود می‌گوید: «بدیل بن ورقاء خزاعى، از پدران ماست».در طول تاریخ، خاندان خزاعه از برجسته‌ترین ائمه اطهار(ع) بوده تا آن‌جایى که معاویه گفته است: «محبّت قبیله بنى خزاعه نسبت به به حدّى است که اگر زنانشان فرصت می‌یافتند، با ما می‌جنگیدند تا چه رسد به مردانشان!». جدّ ابو الفتوح، محمّد بن احمد نیشابورى صاحب کتاب «الروضة الزهراء فی مناقب فاطمة الزهراء» و عموى پدرش، شیخ عبد الرحمن صاحب کتاب «سفینة النجاة» در مناقب و فضائل اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، از دانشمندان برجسته شیعى بوده‌اند. پسرش، شیخ تاج الدین محمّد نیز از علماى عصر خود به شمار می‌آید. علاّمه سید محسن امین در مورد خاندان ابو الفتوح، می‌نویسد: «ابو الفتوح و پسرش تاج الدین محمّد و پدرش على بن محمّد و جدّش و جدّ اعلاى وى، شیخ ابو بکر احمد و عموى بزرگش شیخ عبد الرحمن بن ابى بکر، همه از دانشمندان نامدار امامیه هستند. و خلاصه، این سلسله معروف در میان علماى شیعه، جایگاه ویژه‌اى داشته‌اند و تألیفات پر بار و کتاب‌هاى متعددى را از خود به یادگار گذاشته‌اند». ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ برخى از وى عبارتند از: 📕 1. على بن محمّد نیشابورى رازى . این شخصیت پدر بزرگوار ابو الفتوح رازى است؛ وى داراى تألیفاتى همچون «مسائل المعدوم»  و «دقائق الحقایق»  مى‏باشد. 2. عبد الرحمن خزاعى نیشابورى، عموى بزرگ ابو الفتوح. 3. شیخ عبد الجبار بن مقرى رازى، معروف به مفید رازى. 4. شیخ ابو على حسن بن محمّد طوسى،( فرزند شیخ طوسى). 5. ابو القاسم محمود بن عمر زمخشرى؛ وى استاد غیر شیعى ابو الفتوح به شمار می‌آید. و مؤلف تفسیر معروف کشّاف است و از مذهب حنفى معتزلى پیروى می‌کرده است. ابو الفتوح در تفسیر آیه شریفه «الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُون»؛ ‏از زمخشرى به عنوان استاد خود یاد کرده است. از جمله معروف مکتب وى محمّد بن شهر آشوب مازندرانى است. 🌑 📚 برخی از و ابو الفتوح رازی عبارت است از: الف. «روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن»؛ این کتاب- که معروف‌ترین اثر شیخ ابو الفتوح رازى است- از جهت فصاحت لفظ و پردازش عبارت، توجه به نکات مناسب تفسیرى، ترجمه‏ دقیق آیات، آزاد اندیشى در بهره‌گیرى از روایات مخالف و موافق، نقل اقوال مختلف و گزینش مناسب‌ترین آن و دفاع منطقى و بجا از مذهب شیعه، بر همه‏ تفاسیر فارسى تشیع برترى دارد. این اثر و شیعى، یکى از بزرگ‌ترین یادگارهاى فصیح ادب فارسى است. ب. «روح الاحباب و روح الالباب فى شرح ‏الشهاب»؛ این کتاب، شرحى است بر «شهاب الأخبار» از قاضى قضاعى شافعى و موضوع آن، در حکمت‌ها، موعظه‌ها و امثال پیامبر اکرم(ص) است. این کتاب یکى از مدارک الانوار است. ج. «رساله یوحنّا»؛ که از زبان یک نفر مسیحى به نام یوحنّا و در مسئله امامت نوشته شده است. د. «تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام»؛ این کتاب به زبان فارسى ‏است و ابو الفتوح در بخشى از آن، اندیشه‌هاى حسین بن منصور حلاّج را کرده و در باب‏هاى دیگر، از نسبت‌هاى ناروا به شیعه جواب داده و از نموده است. طبق وصیت خود ابو الفتوح رازی، او را در شهر رى و در صحن حضرت امام‌زاده حمزة بن موسى بن جعفر(ع)، در جوار حضرت حسنى(ع) دفن کردند. لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
🥀🥀🥀🕊️🕊️🕊️💔💔💔 سردار سرلشکر شهید «» ۳۰ فروردین سال ۱۳۳۳ در شهرستان «» در یک خانواده مذهبی متولد شد. وی در دوره دبیرستان با برادرش «» به دست ، وارد جریانات سیاسی شد و پس از اخذ دیپلم به دانشگاه راه یافت و در رشته «» مشغول تحصیل شد. مهدی باکری از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود و برادرش را نیز به همراه خود به تبریز آورد و او نیز در مبارزات ضد رژیم طاغوت با برادرش همراه شد. شهید باکری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال تشکیل پاسداران انقلاب به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. وی همزمان با خدمت در سپاه، به مدت چهار ماه با عنوان ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای از خود به یادگار گذاشت. همچنین او مدتی مسئولیت سازندگی و فرماندهی عملیات سپاه ارومیه را بر عهده داشت. مهدی باکری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزی‌ها مؤثر باشد. وی در همین عملیات، در منطقه رقابیه از ناحیه چشم شد و به فاصله کمتر از یک ماه در عملیات شرکت کرد. او همچنین در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس نیز از ناحیه کمر شد و با وجود جراحت‌هایی که داشت، در مرحله سوم عملیات به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی‌سیم هدایت کند. مهدی باکری در عملیات «» با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در داخل خاک عراق پرداخت و این‌بار نیز شد. شهید باکری در عملیات « بن عقیل» با فرماندهی بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد کرد. وی همچنین در عملیات «والفجرمقدماتی» و «والفجر یک»، «والفجر دو»، «والفجر سه» و «والفجر چهار» نیز با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداکار، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد. پس از شهادت برادرش حمید در عملیات خیبر، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به او خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مقدس مشرف شده و از امام رضا (ع) خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش کند. سپس خدمت حضرت امام (ره) و حضرت آیت‌الله (مدظله‌العالی) رسید و از ایشان درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند. این فرمانده دلاور سرانجام ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۳ در عملیات «» بر اثر اصابت تیر مستقیم ندای حق را لبیک گفت و حامل او در آب‌های ، مورد هدف آر پی جی دشمن قرار گرفت و پیکرش به دریا پیوست و هرگز .  برای اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه فرمایید.👇👇 سردار سرلشکر شهید «مهدی باکری» https://defapress.ir/fa/news/655309/%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%D9%84%D8%B4%DA%A9%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%DA%A9%D8%B1%DB%8C لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
💔💔💔🕊️🕊️🕊️🥀🥀🥀 سخن از فاطمه سلام الله علیها یادگار بی بدیل خدا (ص) است ، کسی که خداوند با غضب او غضبناک و با خشنودی او خشنود می گردد . ولادت آن حضرت : هنگام ولادتش زنان مکه ، مادر بزرگوارش کبری علیها السلام را تنها گذاشتند، در اوج غربت و تنهايي خديجه،چهار بانوی بهشتي به یاریش آمدند .به او گفتند ِ«غمگین مباش ، ما از جانب پروردگارت نزد تو آمده ایم » . آنان ساره همسر ابراهیم ، آسیه همسر فرعون، مریم مادر عیسی، و کلثوم خواهر موسی بودند . در دوران کودکی، مادر گرانقدرش را از دست داد و در فراق او در روزگار غربت و محنت پدر بی تابی می کرد . خداوند متعال توسط حبیبش خاتم انبیاء صلي الله عليه وآله فاطمه زهرا (س) را تسلیت گفت. پیامبر آن قدر فاطمه (س)را دوست داشت که وقتی از سفر برمی گشت اول به خانه او وارد می شد و وقتی به سفر می رفت آخرین کسی که با وی خداحافظی میكرد دخترش فاطمه علیها السلام بود . رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره مقام دختر گرامیش فرمود : اولين كسي كه داخل بهشت مي شود فاطمه (س) است . ازدواج آن حضرت : پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند : امر ازدواج فاطمه فقط به دست خداست. فرشته ای از جانب خدا به نزد پیامبر آمد و گفت : که خداوند مرا خدمت شما فرستاده ، تا نور را به ازدواج نور در آورم ؛ یعنی (س) را به (ع). در اولین شب زندگی ، پیامبر خطاب به آنان فرمود : خداوند نسل شما را پاک و مطهر قرار دهد ، من با هرکس با شما سر دوستی داشته باشد، دوست ، و با هر که سر ستیز با شما داشته باشد در ستیزم ... در عفت و حياي حضرتش همين بس كه در آخرین روزهای عمر کوتاهش، در آن زمان که هنوز برای تشییع جنازه مرسوم نشده بود ، از اسماء- که یکی از زنان پرهیزکار بود- درخواست کرد تا برایش تابوتی بسازد تا بدن مطهرش حتی پس از شهادت و در شب تشییع نیز و در کامل باقی بماند. مهربانی و عطوفتش نسبت به مردم به حدی بود، که فرزندش امام مجتبی علیه السلام ، شب جمعه ای مادر را در محراب عبادت دید که از شب تا صبح فقط برای دیگران دعا می کرد و برای خویش دعائی نکرد ، فرمود : پسرم ! اول همسایه بعد اهل خانه. خانه داری و احترام بی اندازه اش برای امیر المومنین علیه السلام و ایجاد جوی پر از مهر و عطوفت و صمیمیت در خانه به گونه ای بود که امیر مومنان می فرماید: :به خدا قسم تا زمانی که از دنیا رفت، او را خشمگین نکردم و او را بر کاری مجبور نکردم ، او نیز هرگز مرا خشمگین نكرد و در هیچ امری از من نافرمانی نکرد . هر گاه به او نگاه می کردم ، غم و اندوه از من برطرف می گردید . او نسبت به امیرالمومنین عليه السلام به حدی بود که در طول سالهای زندگی با آن حضرت فرمود: « من حیا می کنم چیزی از شما بخواهم که توانائی فراهم آوردن آن را نداشته باشید. » شوق او به اطاعت خدا گونه ای بود که در اولین ساعات آغاز زندگی مشترکش با امیرمومنان ، زماني كه پیامبر از علی علیه السلام پرسید ؟ همسرت را چگونه یافتی ؟ علی علیه السلام عرض کرد : برای طاعت و بندگی خدا خوب یاوری است. غم و اندوه او برای ظلمی که به امیر مومنان شد بحدی بود، كه در زنان از درد بازو و پهلو و آزارهائی که پیکر چونان گلش از خارها دیده بود سخنی نگفت و شکوه ای نکرد ، شکوه اش از این بود که چرا با علی کردند ؟ تاريخي او در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله ، چراغ هدايتي است كه تا ابد حق جويان را به صراط مستقيم رهنمون است .مقام و منزلت بسیار بالای او در پیشگاه خداوند عقل را حیران می کند، تاآنجا که وقتي در جایگاه خویش در بهشت مستقر می گردد تمام پیامبران خدا به می روند . شهادت آن حضرت: فاطمه زهرا عليها السلام تنها به خدا وند عشق مي ورزيد و به هيچ كس جز خداي مهربان دل نبسته بود . زماني كه مي ديد علي عليه السلام و مانده و حقش پايمال گرديده ، اندوه و دردي بي پايان دلش را مي آزرد ؛ چرا كه محور زندگي آن مادر فضيلت ها فقط بندگي خدا بود و از زير پا گذاشتن فرمان خدا مبني بر حضرت علي عليه السلام شكوه مي كرد، تا جايي كه در اين راه، خود و غنچه نا شكفته اش را فدا نمود. همه محتاج شفاعت اویند ، بارالها ما را نیز از زمره دوستان و شیعیانش و درک کنندگان دوران ظهور فرزندش حضرت مهدي عليه السلام قرار ده. لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb
💔💔💔🕊️🕊️🕊️🥀🥀🥀 شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) : ماجرای آزار و اذیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از مسلمات تاریخ است. نه تنها علمای شیعه بلکه بعضی از علمای اهل نیز به آن اعتراف کرده اند مثلا جوینی در کتابش می نویسد: قال رسول اللَّه ( ص ) : « . . . فتکون اوّل من یلحقنى من اهل بیتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة » .💔💔💔 ( فاطمه ) اولین کسى از اهل بیتم مى باشد که به من ملحق مى گردد ، پس بر من وارد مى شود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتوله ... همچنین ابن ابى دارم می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید.😭😭🥀🥀 همچنین آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن مى‌نویسد: عمر عصبانی شد و درب خانه علی (علیه السلام) را به آتش کشید و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله علیها به طرف عمر آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه (س) زد، سپس تازیانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه (س)زد،😭😭 فاطمه فریاد زد: « یا ابتاه » (با مشاهده این ماجرا) علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید. اهل بیت رسول خدا ( ص ) مادر خود را مى خواندند. چنانکه امام هفتم شیعیان حضرت «موسى بن جعفر ( ع )» در مورد شهادت مادرشان می‌فرمایند : انَّ فاطمة ( س ) صدّیقة شهیده . بدرستی‌که فاطمه صدیقه‌ای است که به شهادت رسید. سلیم بن قیس هلالى که از یاران مخلص امیرمؤمنان علیه السلام است، در این باره مى‌نویسد: عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت علیها السّلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! 😭💔 عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مى‌کنند»! علی علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست او را بکشد؛ ولى به یاد سخن پیامبر صلى الله علیه وآله و وصیتى که به او کرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاک! قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى که پیامبر با من بسته است، نبود، مى دانستى که تو نمى توانى به خانه من داخل شوى». سرانجام صدیقه طاهره بر اثر همین صدمات به رسید. مرحوم طبرسی ضمن بیان دقیق حوادث شهادت صدیقه طاهره می‌نویسد: « ... عمر و همراهانش ریسمانى سیاه بر گردن مبارک امیرالمومنین انداختند، با مشاهده این وضع دردانه رسول خدا بى تاب شده و خواست که میان همسر و پسر عمویش و آنان حائل شده و مانع شود، که قنفذ ملعون تازیانه اش را به تندى بر بازوى مبارک صدّیقه طاهره فرود آورد!! اثر این ضربه تا دم وفات در بازوى آن حضرت همچون دمل باقى بود. در این حال أبوبکر به قنفذ پیغام فرستاد که (ع)را نزد من بیاور، و اگر (س) کرد او را بزنید و از نزد علىّ (ع) دورش سازید، با این پیغام کار بالا گرفت و قنفذ با شدّت عمل بالاترى وارد صحنه شد و در نهایت قساوت و شدّت دخت گرامى پیامبر را میان فشار درب و دیوار قرار داده و شدّت این کار بحدّى بود که پهلوى آن بانو شکست و بچّه داخل شکم سقط شد!!😭😭😭💔💔💔 در اثر این عمل ددمنشانه آن بانوى گرامى تا آخر عمر پیوسته زمین گیر و بسترى شد تا اینکه به همین دلیل مظلومانه به رسید». مرحوم شیخ صدوق در علت دفن شبانه آن حضرت مى‌نویسد: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِأَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (علیها السلام) بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ ]. علی بن ابوحمزه از امام صادق علیه السلام پرسید: چرا فاطمه را شب دفن کردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلام الله علیها وصیت کرده بود تا در شب وى را دفن کنند تا آندو بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند. (س)😭💔🥀 لینک کانال 👇✨ @deldadegan_yar_ghayeb