eitaa logo
″دلدادگانِ مولا🥺″
268 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2هزار ویدیو
26 فایل
به نام تنها آرامِ جان❤️ آغاز عشق به مولا🌱 «1401/5/17» تنوع مطالب +مشاورۀ رایگان ترک؟😳استغفرالله😂🌹 کپی؟ آزاد! صلواتم بفرستی خوشحال تر میشیم:› ناشناسِ ما👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/17348664252303
مشاهده در ایتا
دانلود
گام‌برداشتن‌درجاده‌یِ‌عشق هزینه‌میخواهد؛هزینه‌هایی‌که انسان‌راعاشق‌وبعدشهیدمیکند...!
+دݪم‌میخواد‌شہید‌بشم‌امـا... - اما‌چے ؟! +میگم‌وقتۍ‌سَر‌ِ یڪی‌رو‌میبُرن‌‌درد‌داره ؟! -میدونے‌رفیق !!! ما‌هنوز‌شہادتۍ‌بـے‌درد‌‌میطلبیم‌؛ اما‌غافل‌از‌اینڪه‌شہادت‌رو‌ جز‌به‌اهݪ‌درد‌نمیدن... :)"
گام‌برداشتن‌درجاده‌یِ‌عشق هزینه‌میخواهد؛هزینه‌هایی‌که انسان‌راعاشق‌وبعدشهیدمیکند...!
+دݪم‌میخواد‌شہید‌بشم‌امـا... - اما‌چے ؟! +میگم‌وقتۍ‌سَر‌ِ یڪی‌رو‌میبُرن‌‌درد‌داره ؟! -میدونے‌رفیق !!! ما‌هنوز‌شہادتۍ‌بـے‌درد‌‌میطلبیم‌؛ اما‌غافل‌از‌اینڪه‌شہادت‌رو‌ جز‌به‌اهݪ‌درد‌نمیدن... :)"
✍️شتری مردی را دنبال کرده بود، مرد به نزدیک چاهی رسید. از ترس شتر خود را در چاه آویزان کرد و شاخه‌ای را که در کنار دیواره چاه روییده بود محکم گرفت و جای پایی نیز در داخل چاه یافت. وقتی به اطراف خود نگاه کرد، دید که چهار مار نزدیک پاهای او هستند و اژدهایی نیز در ته چاه هست. به این علت نه می‌تواند ته چاه برود و نه می‌تواند در جای خود باقی بماند. 🔸به بالای سر خود نگاه کرد، دو موش سیاه و سفید مشغول جویدن شاخه ای هستند که او آن را در دست گرفته است. هرچه فکر کرد، چاره‌ای به خاطرش نرسید. مضطر شد، به یاد آورد مقداری عسل با خود دارد، اندکی از آن را به لب برد و آنچنان غرق در لذت شیرینی آن شد که وضع خود را فراموش کرد. وقتی به خود آمد که موش‌ها شاخه را قطع کرده بودند و او به ته چاه افتاد و در دهان اژدها جای گرفت. 🔹دنیا مانند چاه است، موش های سیاه و سفید و مداومت آنها در قطع شاخه، همان شب و روز هستند که انسان را به مرگ نزدیک می‌کنند. و شهدی که آن مرد خورد و به آن سرگرم شد، لذات آنی این جهان است که فایده‌اش کم و رنجش بسیار می‌باشد و آدمی را از کار آخرت باز می‌دارد و اژدها همان مرگ است که از آن چاره‌ای نیست!؟ ‌‌‌‌
‍ تقدیم به گلبانوهاى سرزمینم🌷 نام: زن جنس: ظرافت بهترین صفت: مادرى توانایی: آرامش زن مسکن دردهاى زندگى مرد نیست زن تمام زندگی مرد است @Deldadegane_SahebZaman
「❤️」 حس خوووب... ⇩ッ? ➺『@Deldadegane_SahebZaman
...🎋 یادمه یه بار تو مدرسه بچه ها همیشه رفیقم رو به چاپلوس بودن متهم میکردن و هر وقت رفیقم هر حرفی میزد ؛ نگاه های مرموزی بهش میکردن و گاهی باهم دیگه اداشو درمیاوردن و مسخره‌ش میکردن ولی رفیقم خودش اونا رو نمیدید... منم همیشه بابت این موضوع غصه میخوردم ولی چون بچه‌ی ساکتی بودم هیچ نتونستم از رفیقم دفاع کنم... بالاخره یه روز وقتی رفیقم داشت درباره‌ی یه موضوعی تو کلاس صحبت میکرد بقیه بچه ها هم طبق معمول مشغول دست انداختن یواشکی بودن؛ منِ ساکتِ مظلوم دلمو به دریا زدم از جام پاشدم و با صدای بلند از رفیقم دفاع کردم با صدای بلند... جلوی معلم گفتم:ببخشید خانوم چرا همیشه وقتی رفیقم داره حرف میزنه یه عده اون ور کلاس باید مسخره‌ش کنن؟!😠 رو به بچه ها کردم و گفتم: چرا این کارارو میکنین دوست داره با معلم صحبت کنه... کلاس غرق سکوت و لبخند معلم شد ولی بعدش،امان از بعدش... همون لحظه جلوی معلم و بچه هایی که مسخرش میکردن رفیقم سرم داد زد و گفت: تو چرا الان حرف زدی؟!😠 همون لحظه حس کردم یه چیزی توی من شکست؛ به گمونم قلبم بود:))! اینجوری نباشیم🙂💔
「🤍」 کاش اجابت شود:)))! {} ⇩ッ? ➺『@Deldadegane_SahebZaman
بهشت زیر قدم های مادر است♥️🌿