eitaa logo
دِلیسم | Deliism
2.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
232 ویدیو
1 فایل
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ▪️ دِلیسم 👇🏻 همان مکتب دِل است و حرف دِل را می‌زند ♥️ ▪️ ادمین و تبادل: @alef_em ▪️ کپی برای کانال ها ⛔️ فقط فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی باید باشه بگه ببین حتی اگه قرار نیست چیزی درست بشه، عیب نداره! باهم همه چیو تحمل میکنیم..! @deli_ism
بی تو این جا همه در حبس ابد تبعیدند سال ها هجری و شمسی، همه بی خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم های نگران، آینه ی تردیدند نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس ندیدند در آینه به خود خندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند تو بیایی همه ی ثانیه ها، ساعت ها از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند | | @deli_ism
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم | #شهریار | @deli_ism ♥
من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد...!! من در این تاریکی امتداد تر بازوهایم را زیر بارانی می‌بینم که دعاهای نخستین بشر را تر کرد...؛ من در این تاریکی ریشه‌ها را دیدم و برای بته نورس مرگ، آب را معنی کردم...!! | | @deli_ism
صبح‌ها باید بلند شد در امتداد وقت قدم زد گل را نگاه کرد ابهام را شنید و دوید تا ته ِ بودن، باید از نور تا خدا رسید | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
‏به لحاظ روحی نیاز دارم بیای و منم با ستار بخونم: "اومدی صداتو قربون این همه وفاتو قربون میدونی که جات تو قلب یاره" @deli_ism
چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی قصه ی عاشقی و شوق وصالی الکی فرض کردم که تو هم عاشق چشمم شدی و... همه ی دلخوشیم فرض محالی الکی پر کشیدیم چه نقاشی زیبایی شد آسمانی الکی با پر و بالی الکی "درس خواندی؟ چه خبر؟ حال شما؟ خوبی که؟" عشق پنهانی من پشت سؤالی الکی! "روز هجران و شب فرقت یار آخر شد" ما رسیدیم به هم آخر فالی الکی....! | | @deli_ism
خدایا خودت راهو به نیمه گمشدم نشون بده اون گاوه نمیتونه پیدا کنه @deli_ism ♥
ما عینکی نبودیم خدا می داند. چشم هامان سو داشت. آب نمی آورد به این راحتی ها. تا تو آمدی. تو که آمدی، دورتر ها را هم دیدیم. دست توی دست، شانه به شانه و لب روی لب. خدا در میان، عروسی مان را هم دیدیم. لباس سفید و کت سیاه و میهمان ها که کف می زدند و نُقل می پاشیدند و کِل می کشیدند. یاد گرفتیم که دیدن چشم نمی خواهد. دل می خواهد. از آن روز، با دل دیدیم. با چشم های بسته. با پلک های روی هم. چشم به چه کارمان می آمد؟ الا گریستن. الا ریختن خودمان روی گونه ها؟ الا چشیدن طعم شور نداشتنت؟ عینک به ما نمی آمد. نه آن دسته سیاه ها. نه آن دسته نقره ای ها. روی دماغ و گونه و زیر چشم هامان خط می انداخت. باریک و قرمز. چشم که باز کردیم، تو رفته بودی. رفته بودی؟ ما که جز تاری چیزی نمی دیدیم. جز تو که همه آدم ها بودی. همه آدم ها با صداهایی که تو نبود. عینک ته استکانی گذاشتند رو صورتمان. سوی چشممان برگشت؟ به خیالشان! فقط عددها را درشت تر می بینیم. حتی آن حرف انگلیسی چپکی را. که لبه اش بالاست یا پایین! اما هنوز هم صورت همه آدم ها تویی. بی وفا! | | @deli_ism
هیتلر شاید، عاشق زنی بود که یک روز گم کرده بود میان اروپا جنگ جهانی بهانه بود... | | @deli_ism
به پسری که دوستش دارید بگید "دوست دارم مَرد من" @deli_ism ♥