eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
39.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ ذهنیت مثبت عالی بودن را برای خودمان همیشه تکرار کنیم تا عالی شویم. ما هرچه می گوییم و هر چه به زبان می آوریم همان می شود. ذهن ما چیزی را می سازد که می گوییم. افکار ما می تواند یک بیابان خشک را به گلستانی تبدیل کند. آدم های سالم دنیایی از افکار عالی دارند و ذهن خود را خوشحال و سالم نگه می دارند. برای همین همیشه شاد و خونسرد و مهربان هستند. ذهن سالم موفقیت به همراه دارد. ❤️ @delkade_matn
❌هیچوقت خواسته ای که مطمئنید شوهرتون توان برآوردنش رو نداره ازش نخواهید. اینکار فایده ای نداره و فقط باعث دلزدگی و ناراحتی مرد از زندگیش میشود.😐 🔻 @delkade_matn
❤️🦋❤️ 💞 آقای عزیز! اگه میخوای زندگیتو نابود کنی همسرت رو تنها بذار 😊 ❣یکی از سریع‌ترین و قطعی‌ترین راههای نابود کردن زندگی مشترک‌تان این است که همسرتان را تنها بگذارید...! 👈 یعنی ساعت‌های زیادی را مشغول کارتان هستید و اوقات فراغت خود را هم با دوستان‌تان می‌گذرانید. ❣وقتی هم که به خانه برمی‌گردید، ارتباط با کیفیتی با همسر و فرزندان برقرار نمی‌کنید و غرق تماشای فوتبال یا اخبار می‌شوید. 👈 روزهای آخر هفته نیز از بهم ریختگی خانه شاکی هستید و باز هم ترجیح می‌دهید سر قرار با دوستان‌تان حاضر شوید. ❣یکی از ناخوشایندترین تجربیات برای یک زن، این است که با وجود شوهر داشتن، از لحاظ روحی و عاطفی احساس تنهایی کند. 👈 درست است که او هم دوستان یا کار خودش را دارد، مسئولیت بچه‌ها با اوست و ...، اما هیچکدام اینها جای رابطه با همسرش را نمی‌گیرند. ❣او دوست دارد با شما وقت صرف کند؛ با مردی که دوستش دارد. وقتی همسرتان را نادیده می‌گیرید و او را تنها رها می‌کنید، قلب او را آزرده می‌کنید. 🔸 برای بیشتر خانم‌ها، بزرگ‌ترین ترس، نادیده گرفته شدن و محرومیت عاطفی است. @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
‌ ‌‌‎‌⠀‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌سیروان پسر رستم خان... پنهانی و
‌ ‌‌‎‌⠀‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌سیروان پسر رستم خان... پنهانی و بدور از چشم اهالی ده و خانواده هایشان دختر دشمن پدرش، حاج محمود را محرم خود میکند 🍃 @delkade_matn
شوکی به بـ. دنم وارد شد، قفل انگشتانم را محکم تر کردم و آرام قدمی از تخت فاصله گرفتم. دکتر نگاهی به گردن دلارام کرد و گفت: - خو. ن مرد. گیِ! محمدعلی به حرف آمد: - دکتر خودمونم میدونیم خـ. ون مـ. ردگیِ، می‌خوای دلیلش و بدونیم، زالو که خواهرم ونز. ده ، زده؟ عصبی رو به محمدعلی گفتم: - حرف دهـ. نت و بفـ. ـهم زالو چیه!!! محمدعلی نگاهی به چشم غره ی مادرش کرد و سکوت کرد. قبل از اینکه دکتر کنکاش کند و دلیل خو. ن مر. دگی گـ. ردن دلارام را به زبان آورد گفتم: - دکتر کافیه...بهتره بری... دکتر همانطور که غرق فکر بود لوازمش را جمع کرد. ملوک آرام سر دلارام را روی بالش گذاشت و موهای بلند و حالت دارش را از زیر سرش بیرون کشید و روی بالش رها کرد که راحت تر د. راز بـ. کشد. دکتر که مدام نگاهش روی صورت و موهای دلارام میچرخید گفت: - بهتر نیست موهاشو کوتاه کنید؟...یکی از دلایل سرماخوردگی میتونه موی بلند باشه...حـ. ـمام که میرن یه خورده هوا که سرد باشه ... منکه از توصیه ی دکتر حسابی کفری شده بودم، گلویی صاف کردم و گفتم: - آقای دکتر بهتره تو زندگی بقیه دخالت نکنید... دکتر به نگاهم چشم دوخت و بهت زده سری تکان داد و خداحافظی کرد. پشت سرش خارج شدم، دست‌‌ام را به آرنج اش رساندم و سر جایش متوقف اش کردم، شوکه دستم را نگاه کردو نگاه بالا کشید: - اتفاقی افتاده سیروان خان؟! - برگرد تو اتاق! بگو که لازم نیست موهاشو کوتاه کنه...زود...