eitaa logo
مُـنَـفِّـسَـ‌‌‌ الْـغُـمُـومِـ💔
411 دنبال‌کننده
152 عکس
105 ویدیو
0 فایل
∞…مُـنَـفِّـسَـ‌‌‌ الْـغُـمُـومِـ💔…∞ ∞… گشایشگردلتنگے‌ها…∞ ناشناس : https://eitaayar.ir/anonymous/P968.U21qQ کپی آزاد مجموعه ما : 🕊| @mohtasham_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
مُـنَـفِّـسَـ‌‌‌ الْـغُـمُـومِـ💔
² سریع آماده شدم، می‌خواستم سریع برسم تا صندلی چوبی کنار پنجره رو که به خاطر دنج بودن مکانش مشتری زی
💬 | متن پیام: توی گروها الکی میچرخیدم ولی حوصله هیچکس رو نداشتم جای خالی پیام هاش به شدت احساس میشد رفتم که موزیک قفلی اینروزام رو پلی کنم تا مرهمی باشه برای دلتنگیم که باز کانال قشنگش جلوی چشمام خودنمایی کرد،پیام تازه خودش بود.منفس الغموم... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ نویسنده‌های کانال😄 خودش بود...
لبخند تو اندازه‌ی خورشید قشنگ است چشمان شما معجزه‌ی حضرت محبوب ای روشنیِ زندگی‌ام صبح قشنگ است وقتی که بخوانم ز نگاهت غزلی خوب صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 🕊| @dell_tangi
💬 | متن پیام: چرا دیگه فعال نیستی مشکلی برات پیش اومده؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ این چند روز که فعال بودیم😅 برای حل مشکلات همه دعا کنید
مُـنَـفِّـسَـ‌‌‌ الْـغُـمُـومِـ💔
💬 | #پیام_جدید متن پیام: توی گروها الکی میچرخیدم ولی حوصله هیچکس رو نداشتم جای خالی پیام هاش به شد
💬 | متن پیام: ما که نفهمیدیم چی شد؟!؟ متنایی که خودتون می نویسین خوبه و منتظر دنباله اش هستیم اما پیام آخر کانال ،ناشناس،چی میگه این وسط؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ پیام آخر که الان ریپلای زدم نوشته‌ی یکی از نویسنده‌های کانال بود که توی ناشناس فرستادن
💬 | متن پیام: خوابتو دیشب دیدم محتشمممممم ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ خدا بخیر کنه😂 چی دیدید
مُـنَـفِّـسَـ‌‌‌ الْـغُـمُـومِـ💔
⚪️خودش بود... ¹ https://eitaa.com/dell_tangi/2507 ² https://eitaa.com/dell_tangi/2516 ³ https://e
💬 | متن پیام: پارت سوم کی میزارید؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ اگر ذهنم همراهی کنه و فرصت کنم امشب و اگر امشب نشد هروقت تونستم مینویسم سعی میکنم کوتاه بنویسم
مُـنَـفِّـسَـ‌‌‌ الْـغُـمُـومِـ💔
² سریع آماده شدم، می‌خواستم سریع برسم تا صندلی چوبی کنار پنجره رو که به خاطر دنج بودن مکانش مشتری زی
³ نفس عمیقی کشیدم و از پنجره به پرنده‌ای که روی درخت نشسته بود نگاه کردم، چقدر قشنگ ذکر میگفت یاد آرامش پیرمرد ریش سفیدی که صبح توی اتوبوس بود افتادم. قلم توی دستم بود و صفحه‌ی خالی کلاسور که تا لحظاتی دیگر باید با نوشته‌هایم پر میشد رو به رویم باز بود. این سومین روزی بود که به بهانه نوشتن به کتابخانه میامدم اما هنوز حتی یک کلمه هم روی کاغذ خالی کلاسور ننوشته بودم و هربار که میامدم اینقدر فکر و خیال توی سرم میچرخید و ساعت زود میگذشت که حتی نمیرسیدم فکر کنم از کجا و چطور شروع به نوشتن کنم. خودکار قرمز رو از جامدادی درآوردم و یک چشم به قلب سفید هک شده روی صندلی دوختم و سعی کردم با الگو گرفتن از آن، قلب کوچک قرمزی بالای صفحه خالی کلاسورم بکشم. چه قلب قشنگی شد جای خودش بود... 🕊| @dell_tangi