و نخل هایی که افتادند تا ما امروز آسوده بنشینیم !! راستی نخل درخت عجیبی ست ... مثل انسان با واحد نفر آن را می‌شمرند .. مثل انسان سرش را قطع کنند نابود میشود ...

و بساط چای ذغالی و سیب زمینی ذغالی 😋

دوست دارم در همه لحظات اینجا این خاکهای آسمانی شما عزیزان دلداده را شریک کنم ...

و نخل های سر بریده ...

نخل ها چقدررررر زیبا هستند .. داشتم فکر میکردم ای کاش به جای کاج های غیر بومی غیر مثمر در تهران و جاهای دیگر درختان بهشتی می‌دیدیم !! چه انرژی دارند ...چقدر زیبا هستند .. در سفر راهیان نور ...همراه مجازی ام باشید .. https://eitaa.com/delneveshteh313

بین الطلوعین در کنار شهدای گمنام

دعای عهد در کنار مزار شهدای اندیمشک شنبه ...دعاگوی همه ی عزیزانی که دلهایشان اینجاست ..و نیست !! هستیم ..

همین طور که کنار مزار شهدا نشسته بودم چشمم خورد به این کلاه ( نمی‌دونم اسمش چیه ..کلاه خوود..کلاه ایمنی ..!!) به ذهنم زد بذارم سرم .. اینجا فعلا خلوته و میشه چنین کارهای عجیب و غریبی کرد !! چند دقیقه ای گذاشتم روی سرم .. نمیدانم چند رزمنده و شهید آن را روی سرشون گذاشته بودن ..ولی احساس خوبی بود .. با دقت نگاه کنید به پیچ بالای اون ، از روی دو تا روسری و یک چادر واقعا آزار دهنده بود !! به ذهنم رسید مثلا این کلاه با این سنگینی و آزار واقعا چقدر از خطرات بازدارنده بوده نمی‌دونم .. آنهم در گرما و سرما و سختی و.. دلم برای آن همه مظلومیت و سختی که عده ای از هم نوعان و هموطنان ما کشیدند تا ما امروز در این وطن ازادانه قدم بزنیم و بدون اینکه کار خاصی کرده باشیم و جهاد و زحمتی غر بزنیم .... آه .. زبان بستن بهتره .. نمی‌دونم دیگه چی بگم .. بعضی حرفها را نمیتوان گفت ولی خودتون میفهمید که دلم میخواهد چه بگویم .. و میفهمید ..

داخل کلاه چقدر به این کلاه علاقمند شدم .. کاش میشد با خودم بیارمش ..