✨
ماتشنہ لبان راحرمٺ پهنہ ے دریاسٺ
پیوستنِ یڪقطره بہدریاےتوزیباسٺ
محض دلِ دیوانہ ے طوفان زدهےما
ششگوشہےتودنجترینگوشہےدنیاسٺ
#السلامعلیکیااباعبدالله ♥️
#شبتونحسینی
✍ @delneveshtehrj
✨
سر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد:
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ♥️
✍ @delneveshtehrj
وَ اِنْ خَذَلْتَنی
فَمَنْ ذَا الّذی یَنْصُرُنی..؟
گر ز چشمِ همهی خلق بیفتم سهل است
تو مینداز که مخذول تو را ناصر نیست!
#سعدی
#مناجات_شعبانیه
✍ ️@delneveshtehrj
طفل میگِریَد، چو راهِ خانه را گم میکند
چون نَگِریَم من که صاحبخانه را گم
کردهام؟!...
#صائب_تبریزی
✍ ️@delneveshtehrj
جئتك من كل منافي العمر...
از تمام ِ تبعیدگاههای زندگی
به سوی تو آمدم...
✍ ️@delneveshtehrj
#انگیزشی
به داشتهها ، موقعیتها
و آدمهایِ خوبِ زندگیام فکر میکنم
به هر چیز یا هر کسی که دنیایِ مرا
زیبا و حالِ مرا خوب میکند!!
و میخندم ، به رویِ تمامِ
روزهایِ خوبی که در راه اند
اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد
و آرزوهایی که برآورده خواهند شد.
خوشبختی یعنی همین
که زندگی را سخت نگیرم
که حالِ من خوب باشد.!
✍ ️@delneveshtehrj
به یادت آنچنان غرق خودم بودم که دریا گفت:
تورا میبینم و شک میکنم دریا منم یا تو!
#حسین_زحمتکش
✍ ️@delneveshtehrj
❀﴾﷽﴿❀
...إِالَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكْ...
[ خدايا ! از خشم و فرا رسيدن
غضبت ، به خودت پناه میآورم ]
مثل بچه ایی که از ترس خشمِ
پدر ، خودشو میندازه تو بغلش ،
تو هم خودتو بنداز تو بغل خدا
#مناجات_شعبانیه
✍ ️@delneveshtehrj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظهها میگذرند
گرم باشیم و پر از فکرو امید
عشق باشیم و سراسرخورشید
زندگی همهمهی مبهمی از
رد شدن خاطرههاست
هرکجا خندیدیم، هرکجا خنداندیم
زندگانی آنجاست
✍ ️@delneveshtehrj
گاهی عشق
آن چیزی که بر زبان میآوری نیست،
بلکه چیزیست که با رفتارت به او
ثابت میکنی...
#رابرت_بنوی
✍ ️@delneveshtehrj
#ضربالمثل
پا را به اندازه گلیم خود درازکردن
میگویند که؛
"پادشاهی" روزی برای سرکشی مناطق مختلف شهر و دیار خود "لباس مبدل" پوشید و از قصر بیرون شد.
چندی نگذشته بود که در میانه راه شخصی را دید که "گلیم کهنهای" را روی زمین انداخته و بر آن "خوابیده است."
چنان خود را "جمع و مچاله" کرده بود که حتی "نوک انگشتی" از گلیم بیرون نبود.
پادشاه این صحنه را که دید، دستور داد "مشتی سکه زر" برای او بگذارند.
آن شخص ماجرا را برای دوستانش تعریف کرد، در میان آنها فردی بود که "طمع بسیار" داشت.
از همین رو برای کسب مشتی زر، گلیمی برداشت و خود را در "مسیر بازگشت شاه" قرار داد.
آن هنگام که فهمید شاه و افرادش در مسیر عبور هستند، بر گلیم خوابید چنان "دستها و پاهایش" را از دو طرف دراز کرد که "نیمی از بدنش" روی زمین بود و درازتر از گلیم.
پادشاه این صحنه را که دید "مکدر شد،" "دستور داد" که بلافاصله آن قسمت از دست و پای مرد طماع را که بیرون مانده است، "قطع کنند.!"
یکی از "نزدیکان شاه" که این حرکت را دید، گفت:
پادشاها، شخصی را بر گلیم خفته دیدی و او را "انعام دادی" و اینبار دست و پای بریدی؟!
"چه رازی در اینها نهفته است؟!"
پادشاه در پاسخ گفت:
"اولی" پایش را "به اندازه گلیمش" دراز کرده بود و "حد و حدودش" را شناخته بود اما "این یکی" پا را "بیش از گلیمش" دراز کرده.
از این رو این ضربالمثل را زمانی به کار میبرند که بخواهند به کسی "گوشزد کنند" که به "قاعده حد و تواناییهای خودش" قدم بر دارد و "شأن خود" را در امور بشناسد.
✍ ️@delneveshtehrj
آیتالله مرعشی نجفی:
«صبح که از خانه بیرون میآیم
خدا را به چهارده معصوم
قسم میدهم که ظهر
دیندار برگردم..»
#دوخط_منبر
✍ ️@delneveshtehrj