هدایت شده از 『بویحرم』
بعضی وقتا هست
جایی هستی که دلت میخواد
زمان اصلا نگذره،
ولی عقربه ها باهم مسابقه گذاشتن
برای زود گذشتن!
مثاله حرم بودنه
..'دلشوره 'شیرین'..(:
بعضی وقتا هست جایی هستی که دلت میخواد زمان اصلا نگذره، ولی عقربه ها باهم مسابقه گذاشتن برای زود گذ
۴۵ دقیقه تو حرمش زود گذشت برای وداع ..یا برای من کم بود این تایم
..'دلشوره 'شیرین'..(:
فردا شب ان شاء الله محفل داریم..
روما حساب میکنید؟
هدایت شده از ·•³¹³جهاد تفکر³¹³•·
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از {اباعبـدالله﴾
وقت رفتنه بابایی.. میشه نری؟
پای اسبت رو محکم تو بغلم میگیرم!
اصلا یا من رو ببر یا خودت نرو...
..'دلشوره 'شیرین'..(:
شروع کنیم...
بابایی رقیه بمیره که ابروت کبوده ..
بابایی
اون دختره ... هی باباشو نشونم میداد
میگفت من بابا دارم
اما تو نداری
بیا پیشم .. نشونش بدم که منم بابا دارم (:
تا میگفتم بابا ... اون آقاهه جوری میزد
که از درد میگفتم ..
ب.. ب..بابا جون
پاهام تاول زده ..
بابایی اگه بودی نمیزاشتی تاول بزنه
بغلم کن دوباره ..
باهم بریم به بازار
برام میخری گوشواره؟
هدایت شده از {اباعبـدالله﴾
یه کاسه آب رسید بهم...
تو راه قتلهگاهم:)
..'دلشوره 'شیرین'..(:
یه کاسه آب رسید بهم... تو راه قتلهگاهم:)
تو قتلگاه دنبالتم .. تا این ابو بهت بدم
قده من کوتاهه؟؟... یا بابایی ...
چرا نمیبینمت
بابایی
وقتی بغلت میکردم دستم به دستم نمیرسید
چرا الان بغلت میکنم از من کوچیک تری ..
اینجا شباش چه سرده ...
میشه بغلم کنی آروم... تا با گرمای وجودت گرم بشم؟
عمه خیلی صبوره...
سر من کتک خورده ...
بابا تروخدا منو ببر که عمه راحت شه
یه دختر سه ساله
قلبش خیلی کوچولوعه
چرا اینقدر روی این قلب کوچیک زخم میندازن بابا جون..
دیگه تاقت ندارم
دیگه تحمل ندارم
دلم تورو میخواد بابایی
دیگه عروسک نمیخام
فقط بیا منو ببر پیشه خودت..