eitaa logo
دلتنگ کربلا 🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
5هزار ویدیو
46 فایل
حسین جان❤ کاش می شد وسط دست رساندن به ضریح مثل حجاج مِنا در حرمت می مُردیم... به یاد ⚘شهید امین رحیمی⚘ @deltangekarbalaa_3 #دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مَــرا‌ به‌ هــیچ‌ بِدادی‌ و مَـن‌ هَــنوز بَرآنَم که‌ اَز وُجودِ تو مویی‌ به‌ عالَمی‌ نَفُروشَم... ❤️ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
⚠️ اگه‌یه‌روز‌به‌خُودِت‌اومدی دیدی‌دیگه‌بااسم‌ِ‌کربلا‌دلت‌هوایی‌نمیشه .. نمازت‌به‌تاخیرمیافته .. روضه‌وهیئت‌مثلِ‌قبل‌‌بهت‌نمیچسبه .. یااگه‌‌راحت‌گناه‌کَردیُ‌دلت‌نگرفت💔! برودنبال‌ِیه‌سری‌اشکال‌ِاساسی که‌ازَش‌بی‌خبری🖐🏼' خونه‌تکونیِ‌دل‌یادت‌نره‌رفیق! 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. ❤️ ♡أَلسَّلامُ‌عَلَیکَ‌یاعَلۍاِبنِ‌موسَۍأَلࢪّضآ♡ ¦↫ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
🔘با منحرفين در ارتباط نباش روزي امام رضا(ع) ابوهاشم جعفري (يكي از اصحاب برجسته امامان) را ديد و به او فرمود: چرا تو را مي بينم كه در نزد عبدالرحمن بن يعقوب هستي؟(و با او همنشين مي باشي.) ابوهاشم گفت: عبدالرحمان، دايي من است. امام فرمود: عبدالرحمن درباره خدا، سخن نادرست مي گويد و ذات پاك خدا را به صورت جسم و او را داراي نشانه هاي جسم توصيف مي كند، يا با او همنشين شو و ما را واگذار و يا با ما باش و او را واگذار. ابوهاشم گفت : او هرچه مي خواهد بگويد، به من چه زياني مي رساند، وقتي كه من عقيده به گفتارش نداشته باشم؟. امام(ع) فرمود: آيا نمي ترسي كه عذابي فرود آيد، و آن عذاب، تو را نيز فراگيرد؟ آيا داستان آن شخصي را كه خود از ياران موسي(ع) بود، و پدرش از اصحاب فرعون بود نشنيده اي، آنجا كه وقتي لشكر فرعون (در تعقيب سپاه موسي) به كنار دريا آمد، آن پسر، از لشكر موسي(ع) جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصيحت كردن پدر، او را از فرعونيان جدا كند، و به سوي موسي(ع) بياورد، هنگامي كه با پدرش ستيز مي كرد و او را به راه هدايت دعوت مي نمود، با هم كنار دريا آمدند، ناگهان عذاب الهي فرا رسيد و لشكر فرعون غرق شدند، آن پدر و پسر نيز كه در كنار لشكر فرعون بودند، غرق شدند، خبر به موسي(ع) رسيد (كه پدر مستحقّ عذاب بود، پسر چرا؟) موسي(ع) فرمود: «هُوَ فِي رَحْمَةِ الله، وَلٰكِنَّ النَّقْمَةَ اِذٰا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهٰا عَمَّنْ قٰارَبَ الْمُذْنِبَ دِفٰاعٌ؛ آن پسر در رحمت خدا است، ولي وقتي كه عذاب فرا رسيد، از آنكه نزديك گنهكار است، دفاعي نشود.» 📚 الکافي ج٢ص٣٧٤ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه تعریف قشنگی از دل‌تنگی شنیدم که می‌گه: وقتی روح‌ت جایی باشه که جسمت اون‌جا نیست؛ ینی دلت تنگه:) 🌙 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ای صاحب ما مهدی جان ... در ابعاد این دلواپسی ها ، دلخوشیم که شما بر بی کسی های ما ناظرید ، برایمان دعا می کنید و در پناه امن حضورتان ، حفظمان می نمایید ... شکر خدا که شما را داریم ...🤲 السلام علیک یااباصالح‌المهدی‌ 🌿🌸 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
◖✨🕊◗ تانرفتی‌به‌حرم‌حاجت‌دیدن‌داری درد‌اینجاست‌که‌دیدی‌و‌دلت‌بی‌تاب‌است.. ❤️ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
shodeam-baz-havaii.mp3
5.68M
شده‌ام باز هوایی، به سرم شوق زیارت زده انگار 🎤حاج مهدی_رسولی 😭🤲 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
⚠️ ، هم دنیا را گرفت و هم آخرت را! ▫️ آیت الله حق شناس (ره) : یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد. گفتم: وقت نماز است. گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!! شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را. امیر مومنان (علیه السلام) فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد. #ز ملڪ تا ملڪوت جلد ۱ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معلم به حبیبه میگه گریه نکن عزیزم اخرین کلاسه؛ آخر زندگی که نیست. حبیبه چند روز بعد شهید میشه🥺 معلم نوشت ببخشید حبیبه ، آخر زندگی هم بود.....😭😭😭😭 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنگ کربلا 🕊
نام:علی اکبر نام خانوادگی:نظری ثابت نام پدر:حسین تاریخ تولد:۴۲/۶/۲ محل تولد:قم تاریخ شهادت:۶۴/۱۲/۱۶ محل شهادت:فاو نام عملیات: والفجر هشت 🌹شهید علی اکبر نظری ثابت در سال ۴۲در شهر مقدس قم به دنیا آمد. سال‌هایی که حضرت روح الله (ره) در پای درس عرفان و فلسفه و فقه و تفسیر، آهنگ قیام و جهاد؛ اقدام به حرکت فرموده بود، سربازانش در دامان شیرزنان محله‌های محروم نشین، شیر غیرت و مبارزه می‌نوشیدند و قدم به قدم الفبای ایثار و استقامت تاریخ چهارده قرن تشیع را هجّی می‌کردند. علی‌اکبر در این سال‌ها و در فراز و فرود حادثه‌های دهه تبعید و تعقیب و گریز مبارزان در کوچه پس کوچه‌های محله‌ای غیرتمند به نام دروازه ری واقع در خیابان آذر قم، در کنار همکلاسی‌ها و دوستان خود در خانواده‌ای مستضعف و بسیار زحمت‌کش بزرگ شد. وی دوره ابتدایی را در مدرسه میرزای قمی و دوره راهنمایی را در مدرسه سلامت گذراند و سال اول دبیرستان را در مدرسه حکیم نظامی قم سپری کرد. در همه سال‌ها شاگردی ممتاز، با استعداد و نمونه بود. کار و تلاش و غیرت، جوهره ذاتی او بود و آموخته بود که با عزت نفسی بالا، در هیچ موقعیتی فرصت‌ها را از دست ندهد. تابستان‌ها، علی‌رغم مخالفت پدر، کار می‌کرد تا از درآمد به دست آمده در بنایی و برق‌کشی و ساندویچ فروشی، مخارج تحصیل خود را فراهم کند. نوجوان بود که در راه مبارزه با رژیم طاغوت قرار گرفت. درگیری با مأموران رژیم، تعقیب و گریز با ساواک، سوزاندن لاستیک، شعارنویسی روی دیوار، تکثیر و توزیع اعلامیه و نوارهای امام و هرکاری که ازعهده‌اش برمی‌آمد، دنیایی پرشور و حرارت، درعرصه مبارزه را پیش روی علی‌اکبر نهاد. 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس از پیروزی انقلاب، نگهبانی و بازرسی از جاده‌های مهم شهر قم و همچنین نگهداری و حفاظت از برخی مراکز اداری شهر را در کنار دیگر بسیجیان و نیروهای مردمی و خودجوش شهر بر عهده گرفت. شروع جنگ و سقوط خرمشهر، چیزی نبود که خون غیرت را در رگ‌هایش به جوش نیاورد. در اولین فرصت، پدر را قانع ساخت و با گروهی مردمی به خرمشهر در جبهه کوت شیخ اعزام شد. پس از پایان مأموریت به قم بازگشت و در اولین فرصت در پرسنلی سپاه قم مشغول خدمت شد و مدت زمانی اندک نگذشته به پادگان ۱۹ دی اعزام شد. پس از گذراندن دوره‌های آموزشی برای نخستین بار به صورت رسمی، در عملیات فتح المبین شرکت جست و در مراحل نخست عملیات از ناحیه پا مجروح شد. پس از بهبودی کامل، جامه سبز و مقدس پاسداری از انقلاب را بر تن کرد و با اشتیاق فراوان به جبهه اعزام شد. در نخستین اعزام رسمی با عنوان نیروهای سپاه، جذب واحد اطلاعات –عملیات تیپ۱۷ علی‌بن ابیطالب(ع) شد. نخستین عملیات‌های شناسایی او پس از طی مراحل آموزش، منطقه عملیاتی محرم بود که در آن خوش درخشید و شگفتی فرماندهان را با استعداد و دقت خود برانگیخت. با سرعت تمام، مراحل پیشرفت را طی کرد و در عملیات خیبر با انتخاب و اصرار شهید مهدی زین الدین و در حالیکه تنها ۱۹ سال داشت به عنوان جانشین واحد اطلاعات – عملیات لشکر ۱۷ علی‌بن ابیطالب(ع) مشغول به کار گردید. همه این امتیازات و افتخارات با توجه به سن اندک او، محصول زیرکی و دقت و بیشتر از آن، معنویت و خودساختگی بالای او بود که همه نزدیکان او به آن اعتراف داشتند. در عملیات والفجر مقدماتی، پس از تلاش خالصانه‌ای برای احداث خاکریز، از ناحیه پا مجروح شد و مدت چند ماه سختی جراحت را به جان خرید. پس از آن در عملیات والفجر چهار و عاشورای دو جراحتی عمیق برداشت؛ تا جایی که تا نزدیکی مرز شهادت رفت. همچنین در عملیات بدر، از ناحیه دست مجروح شد. مجموعه لیاقت‌ها و استعدادهای کم نظیر و شخصیت استوار و قوی‌اش در کنار معنویت و پارسایی عجیب او، باعث شده بود علی اکبرِ بیست و دو ساله، یکی از فرماندهان برجسته، زیرک، سریع الفکر و برنامه‌ریز لشکر ۱۷ به شمار آید؛ تا آنجا که در بیشتر تصمیم‌گیری‌ها و مراحلِ اجرا و اقدام، به عنوان بازویی پرتوان و عنصری مطمئن شناخته می‌شد. شخصیت جذاب و معنوی و روحیه خاکی و بسیجی‌اش در کنار همه آن امتیازات اخلاقی و نظامی، از او شخصیتی جامع و کامل ساخته بود؛ به نحوی که مورد توجه بیشتر فرماندهان و بسیجیان لشکر ۱۷ قرار گرفت. این امتیازات بالا، مانع از آن نبود تا او، اخلاص و روحیه ایثار و صمیمیت خود را فراموش کند. سخت‌ترین کارها را شخصاً بر عهده می‌گرفت و بدون هیچ توقع و غروری آن را به بهترین شکل به انجام می‌رساند. سرانجام این روح ناآرام و پرتلاطم، در بیست و دو سالگی و در شب شانزدهم اسفند ۱۳۶۴ در منطقه عمومی فاو و در حین اجرای عملیات والفجر هشت، از کالبد مطهر و پاکش پرواز کرد و بریده از دنیا، رو به دیار باقی، بال گشود و در تجارت عظیمی که با خدای خود کرده بود، به بهای جان، متاع جاودانه و ردای افلاکی شهادت را ستاند. 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنگ کربلا 🕊
🔺خاطراتی از کرامات شهید: مقام والای شهید نظری و شفای یک مادر شهید: پدر شهید علی‌اکبر نظری ثابت نقل می‌کند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را می‌شوید. بالای سرش رسیدم گفتم: «خانم شما این شهید را می‌شناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمی‌شناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟ در پاسخ گفت: من خودم سیده‌ام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زین‌الدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدت‌ها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب نمی‌شدم؛ خیلی ناراحت بودم. از خدا خواستم تا حداقل خواب فرزند شهیدم را ببینم. وقتی به خوابم آمد، به پسرم گله کردم که مگر تو شهید نیستی؟ من مادرت هستم و سیده‌ام! کاری بکن و از خدا بخواه شفا بگیرم. پسرم گفت: برو سر قبر علی‌اکبر. گفتم: کجاست تا پیدا کنم؟ گفت: عصر پنج‌شنبه پدرش می‌آید سر قبرش، بگرد پیدا می‌کنی. چند بار آمدم تا پیدا کردم. به شهید شما متوسل شدم و شفا گرفتم. بار دیگر از خدا خواستم تا خواب پسرم را ببینم. به خوابم آمد. از او پرسیدم: چرا مرا به آن‌ شهید حواله دادی؟ گفت: در این عالم شهداء درجه و جایگاه‌های متفاوتی دارند. هرکسی در دنیا اخلاص و تلاش بیشتری داشته در اینجا درجه و مقام بالاتری دارد. به همین خاطر شما را به شهید علی‌اکبر نظری ارجاع دادم. دستگیری شهید نظری از دختر دانشجو پدر شهید نظری ثابت می‌گوید: همین که نشستم سر مزار فرزندم دیدم دختر خانم جوانی نشسته است کنار قبر فرزند شهیدم و فاتحه می‌خواند. فاتحه خواند و‌گریه کرد. انگار مثل خواهری بود که برای برادرش‌گریه می‌کند.‌گریه‌اش که تمام شد گفتم: دختر شما با این شهید آشنا هستید؟ گفت: نه من بچه سبزوار هستم و در قم درس می‌خوانم چندین شب پیش خواب دیدم که این شهید بزرگوار به نزدم آمد و گفت: آمده‌ام اینجا تا به شما بگویم این اموال و امکاناتی که برای شما خرج و هزینه می‌شود از اموال بیت‌المال است. شما در دو کار سستی و کاهلی می‌کنید اول نماز و دوم درس! همان‌جا از ایشان سؤال کردم مزارتان کجاست؟ که دقیقاً اسم و نشانی مزار خودش را داد. پس از آن حدود سه سال هر عصر پنجشنبه زودتر از من آن دختر خانم می‌آمد و شروع می‌کرد به قرآن خواندن بر سر مزار شهید نظری... مشکل‌گشای حاجتمندان مادر شهید نظری می‌گوید: سر مزارش نشسته و توی حال خودم بودم. جوانی با ظاهری خیلی شیک و امروزی آمد نشست کنار سنگ مزار فرزندم و شروع کرد به فاتحه خواندن! پرسید شما که هستید؟ گفتم مادر شهید هستم؛ کاری داشتید؟ گفت: من مشکلی داشتم که این شهید برایم حل کرد. گفتم: چطور مادر؟ گفت: هفته پیش به گلزار آمدم دیدم آقایی با عکس شهید اینجا نشسته است. من اصلاً علاقه و اعتقادی به شهدا، گلزار و این مسائل نداشتم. با خودم گفتم اگر این شهید مشکل مرا حل کند پس معلوم است شهیدان حساب و کتابی دارند. همان شب شهید شما با همان لباس رزم و پوتین به خوابم آمد و رو به من کرد و گفت: «چون به شهداء توسل کردی آمدم تا مشکل تو را حل کنم. برو خیالت راحت باشد که مشکل تو کاملاً حل شده و دیگر هیچ غصه‌ای نخور.»‌فردای آن روز مشکلم حل شد. از آن روز تا به حال هر بار که به گلزار بیایم بر سر مزار پسر شما می‌آیم شوق جبهه حسین نظری ثابت گفت: یک بار که مجروح شده و از پا تا شکم در گچ بود، خیلی اظهار ناراحتی می کرد، وقتی علت را جویا شدم گفت: خواسته ام به منطقه برگردم آنها مخالفت کرده اند؛ گفتم: پسرم حق با آنهاست، تو که هنوز خوب نشدی و نمی توانی در منطقه کاری انجام بدهی. گفت: "پدر! من با همین حالم می توانم حداقل درقسمت کالک و نقشه فعالیت کنم. آخر این زیرپوشی که تن من است مال بیت المال است من چه جوری فردا جواب بدهم این را به من داده اند که در جبهه بپوشم نه در منزل". 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنگ کربلا 🕊
شهید بسم الله الرحمن الرحیم خدمت همگان عرض می کنم. برادران، خواهران، اگر تا امروز در مسیر شهدا، خانواده شهدا و اسرا و جانبازان حرکت نکرده اید باید تجدید نظر کنید! به خدا قیامت نزدیک است. به خدا همه ما می­میریم. آنها هر کدام به نحوی رفتند و شهید شدند. مکان آنها بهشت است. اما خدا برای ما تعیین تکلیف کرده. اینقدر خُرده نگیرید. به خدا فردا سؤال می­شوید. لااقل اگر نمی­توانیم کمک کنیم با حرفهایمان ضربه نزنیم. چرا بی­جهت کاه را کوه می­کنیم؟! من از خداوند می­خواهم که ما را مدیون خون شهدا نمیراند. به برادران رزمنده می گویم: خدا را شکر کنید. نعمت بزرگی نصیب شما گردیده. قدر خودتان را بدانید. نیّت­های خود را خالص کنید. من با مسئولیتی که داشتم می­گویم: هر کجا که نیاز هست باید کار کنیم. اگر می­گویند کجا کار کن و کجا به شما نیاز است بهانه نیاورید. اینجا شیطان از راه­های دیگر به سراغ انسان می­آید. اینها بستگی به نیت دارد. اگر برای دلمان کار کنیم اجر اخروی از بین می­رود. شما هر کجا هستید اولین وصیت من این است که به وصیت شهدا عمل کنید. شما ببینید آیا به وصیت شهدا عمل شده؟! چیزهایی که آنها می­خواستند از آنها نگذرید. امام عزیز راجع به این وصیت­نامه­ ها می­گوید:‌ شما پنجاه سال عبادت کردید. یک سر به وصیت این ده پانزده ساله­ها بزنید. سَر ما در لاک خودمان نباشد. در گوشه­ای بسیجیان و سربازان و پاسداران ما جان می­دهند در گوشه­ای دیگر مسائل مادی به حّد وفور است و... وصیت دیگر من این که بر هر مسلمانی اطاعت از امام و مسئولین واجب است. اسلام امروز در ایران است. خدا به ما لطف کرده و اسلام را سربلند نموده. خدای ناکرده به خاطر کوتاهی ما نباید این سربلندی راکد بماند. ما پیش خون شهدا مسئولیم. پیش آنها که در زندانهای بغداد شکنجه می­شوند مسئولیم. ما نمی­گوییم حکومت اسلامی صد درصد در ایران پیاده شده اما واقعاً خیلی چشمگیر بوده. حالا را با زمان طاغوت مقایسه کنید. برخی هر چه(از مشکلات) به نظرشان می­آید می­گویند این چه اسلامی است!؟ شما مثل آیینه باشید. آیینه خوبی­ها و واقعیتها را نشان می­دهد. جوانها را ببینید. مساجد را ببینید. اینها نتیجه انقلاب است.  مرا حلال کنید. والسلام اکبر نظری ثابت🌷 روح شهدا صلوات🌿🌸 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆