🔴هوای اندونزی خیلی گرم و شرجیه، اما نه پنکه شخصی با خودش برد، نه تشک طبی.
🔹</span>بجاش ۱۱ سند همکاری با کشوری امضاء کرد که ۲۷۵ میلیون نفر جمعیت داره.
🔹</span>دلار هم از معاملات تجاری بین دو کشور حذف شد.
🔹حالا تو بگو ناهار خورد یا نه.
✍ رضا هداوند
پ.ن: در دولت رئیسی، زیرساختهای تجارت بين المللی کشور چند ده برابر ارتقا یافته که نوید آینده درخشان و شکوفایی اقتصادی کشور رو میده
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
نماز یکشنبه ذیالقعده، نماز مستحبی و چهار رکعتی است که در یکی از روزهای یکشنبه ماه ذیالقعده خوانده میشود و فضائل بسیاری از جمله آمرزش گناهان و با ایمان مردن برای آن در روایات آمده است.
برای خواندن این نماز لازم است در یکی از یکشنبههای ماه ذیالقعده غسل کرده و برای نماز وضو بگیرید (یا قبل از غسل وضو بگیرید) و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز یکشنبه ماه ذیالقعده به جای آورید که در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک بار سوره ناس و یک بار سوره فلق خوانده میشود و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند اَستَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه) و آنگاه یکبار ذکر لا حول و لا قوة الا بالله بگویید و در پایان چنین دعا کنید: «یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»
برای این نماز ثواب زیادی ذکر شده، از جمله اینکه رسول اکرم فرمود: هر که این نماز را به جا آورد؛ توبه او مقبول و گناهانش آمرزیده شود، دشمنان او در روز قیامت از او راضی شوند، با ایمان میمیرد، دین و ایمانش از وی گرفته نمیشود؛ قبرش گشاده و نورانی شده و والدینش از او راضی گردند؛ مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد؛ توسعه رزق پیدا کند؛ ملکالموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان دهد.
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
14.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸رهبری گفت دخترای بیحجاب بی دین نیستن. شما چرا انقدر گیر میدید به بیحجابا؟!
🎞رهبری چطور راجب جذب کم حجاب ها و بی حجاب ها چه گفتند؟!
⭕️چگونگی برخورد صحیح با شخص بد حجاب؟
➖➖➖➖
کانال سخنرانی جهاد تبیین | حمایت مالی
🆔 @Tablighgharb
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
این تقریبا خلاصه تفاوت ها و تغییراتی است که دولت روی لایحه قوه قضائیه ایجاد نموده است👌👏
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
💎امام علی عليه السلام:
مَن تَلَذَّذَ بِمَعاصي اللّه أورَثَهُ اللّه ُذُلاًّ؛
هر كه از معصيتهاى خدا لذّت بَرَد، خداوند او را خوار گرداند
📗[غرر الحكم، ح8823]
امروز یکشنبه
۷ خرداد ماه
۸ ذی القعده ۱۴۴۴
۲۸ مه ۲۰۲۳
@Tanzsiyase
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
یک سوال ؟؟
📚فقر چیست ؟؟؟؟
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
دوتا ﺍﻟﻨﮕﻮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎﺷﻪ ،دوتا ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﻨﺖ
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ:
ﺭﻭﮊ ﻟﺒﺖ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﺦ ﺩﻧﺪﻭﻧﺖ ﺗﻤﻮﻡ بشه
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﻓﺨﺮﯼ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧﯽ
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻬﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯽ
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭼﻬﺎﺭمیلیارد تومنی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩَﻡ ﺍﺯ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺑﺰﻧﯽ ﻭﻟﯽ ، ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﭽﻪ ﺕ ﺟﺮأﺕ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ ﮐﻪ چه کار بدی کرده..
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻭﺭﺯﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﮐﻤﮏ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﺭﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯوندﻥ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﺖ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺑﺴﻮﺯونی
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺕ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﻪ
🔸ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻪ، ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﺭﻭ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻓﯿﻠﻢ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
و.....
وقتی خیلی از ارزشهای اسلامی رو نداری، فقیری، اگر گنج قارون داشته باشید.
🌷🌷🌷
@Tanhamasir_Yazd
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر عاقبت بخیری
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
بسم رب الشهداءوالصدیقین
سلام علیکم
⁉️ این شخص را میشناسید؟!
🔸ایشون احمد بیابانی هستند.
یکی از گنده لاتهای سه راه ورامین شهرری.
🔹احمد عادت به شراب خوردن داشت؛
چاقو کشی و دعواهای وحشتناک از کوچکترین هنرهای احمد بود.
در یک دعوا ۲۲ شاکی خصوصی داشت!
روز ۲۲ بهمن که کلانتری شهرری در آتش سوخت؛
ایستاده بود و می خندید!
می گفت ۷۰ تا پرونده های من سوخت!!
🔸یه روز بچههای سپاه شهرری دستگیرش میکنند؛
و بهش میگن:
"تو خجالت نمیکشی؟
جوونای مردم دارن تو جبههها تیکه پاره میشن،
اونوقت تو توی تهران داری الواتی میکنی؟!"
🔹احمد به غیرتش برمیخوره ،
به اون پاسدار میگه:
"منو آزاد کنید؛
نامرده اگه کسی فردا نره جبهه!"
🔸فرمانده گردان مالک،
آقای راسخ این حرفو میشنوه به احمد میگه: "من فردا صبح از میدان شهرری میرم برای جبهه.
اگه خیلی مردی ۶صبح اونجا باش."
🔹احمد ساک به دست ۶صبح میدان شهرری بود!
رفت جبهه و...
به گفتهی یکی از رزمنده ها احمد متحول شده بود؛
و از خدا خواسته بود اگر بناست شهید بشوم؛
پیکرم را کسی نبیند؛
چون بدنش پُر بود از جای چاقو و خالکوبی و...،
میگفت:
"این بدن آبروی رزمنده ها را میبرد."😔
🔸در یکی از عملیاتها که احمد به همراه چند تن از فرمانده هان برای شناسایی منطقه بازی دراز رفته بودند؛
گلوله مستقیم تانک به خودروی آنان برخورد میکند؛
و بدن احمد در آتش سوخت و به شهادت رسید.💚🌹💚
📙بامرام...
خاطرات شهید احمد بیابانی 🌱♥️
اثر گروه شهید هادی
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
#امام_زمان 💚🌹💚
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
👋تلنگروپندی آموزنده برای اهل پندگیرنده👋
🔴این داستان فوق العاده زیباست؛
و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه...
پس حتما بخونیدش،👏
💢💥ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک،
اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم؛
و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت،
روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه...
برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود.
بازم نون تازه آورده بود.
نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام میگفت:
نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام؛
کاری ندارم؛
هر وقت برای خودمون گرفتم؛
برای شما هم میگیرم؛
در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت.
هیچ وقت هم بالا نمی اومد.
هیچ وقت.
دستم چرب بود؛
شوهرم در را باز کرد؛
و دوید توی راه پله،
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند.
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد؛
که به اصرار تعارف می کرد؛
و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد!
آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم؛
بغل نمی کنیم؛
قربون صدقه هم نمیریم؛
و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن،
در می زدند و میامدند تو،
روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند؛
و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود؛
و هی اصرار می کرد؛
اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نا مرتب بود؛
خسته بودم.
تازه از سر کار برگشته بودم؛
توی یخچال میوه نداشتیم.
چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد؛
اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد؛
و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت:
خب دیدم کتلت داریم؛
گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم.
گفت:
حالا مگه چی شده؟
گفتم:
چیزی نشده؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون،
ببخشید که مزاحمت شدیم.
میخوای نون ها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم.
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد؛
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند؛
و این داستان فراموش شد؛
و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.
چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم؛
که فکرش مثل برق از سرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد؛
و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت؛
وسط آشپزخانه ی خالی،
چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد،
آه بکشم؟
چقدر دلم تنگ شده براشون.
فقط،
فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند؛ دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.
چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد!
همه چیز کافی بود؛
من بودم و بوی عطر روسری مادرم،
دست پدرم و نون سنگک.
پدرم راست میگفت که:
نون خوب خیلی مهمه.
من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم؛
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد؛
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی، اهمیتشو می فهمی.😔
🔻«زمخت نباشیم»👋🌹👋
زمختی یعنی ندانستن قدر لحظه ها،😭
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،😱
یعنی توجه به جزئیات احمقانه،😔
و ندیدن مهم ترین ها...😭😭😭
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
هشدار دادستانی یزد به خانوادهها در خصوص دقت در انتخاب کلاسهای اوقات فراغت
حدادزاده، دادستان یزد:
🔹 خانوادهها برای ایام فراغت فرزندان، صرفا در آموزشگاههای مجاز و مطمئن ثبتنام کنند.
🔹عدم توجه به مجوز و صلاحیت آموزشدهندگان خصوصا آموزشگاههای فوتبال، موسیقی و ... میتواند منجر به سوءاستفاده و آسیبهای اخلاقی به کودکان و نوجوانان شود.
🔹 ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی و ادارهکل ورزش و جوانان استان مکلف هستند با حساسیت بیشتری در فصل تابستان بر فعالیت آموزشگاهها نظارت داشته باشند.
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d