فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر عاقبت بخیری
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
بسم رب الشهداءوالصدیقین
سلام علیکم
⁉️ این شخص را میشناسید؟!
🔸ایشون احمد بیابانی هستند.
یکی از گنده لاتهای سه راه ورامین شهرری.
🔹احمد عادت به شراب خوردن داشت؛
چاقو کشی و دعواهای وحشتناک از کوچکترین هنرهای احمد بود.
در یک دعوا ۲۲ شاکی خصوصی داشت!
روز ۲۲ بهمن که کلانتری شهرری در آتش سوخت؛
ایستاده بود و می خندید!
می گفت ۷۰ تا پرونده های من سوخت!!
🔸یه روز بچههای سپاه شهرری دستگیرش میکنند؛
و بهش میگن:
"تو خجالت نمیکشی؟
جوونای مردم دارن تو جبههها تیکه پاره میشن،
اونوقت تو توی تهران داری الواتی میکنی؟!"
🔹احمد به غیرتش برمیخوره ،
به اون پاسدار میگه:
"منو آزاد کنید؛
نامرده اگه کسی فردا نره جبهه!"
🔸فرمانده گردان مالک،
آقای راسخ این حرفو میشنوه به احمد میگه: "من فردا صبح از میدان شهرری میرم برای جبهه.
اگه خیلی مردی ۶صبح اونجا باش."
🔹احمد ساک به دست ۶صبح میدان شهرری بود!
رفت جبهه و...
به گفتهی یکی از رزمنده ها احمد متحول شده بود؛
و از خدا خواسته بود اگر بناست شهید بشوم؛
پیکرم را کسی نبیند؛
چون بدنش پُر بود از جای چاقو و خالکوبی و...،
میگفت:
"این بدن آبروی رزمنده ها را میبرد."😔
🔸در یکی از عملیاتها که احمد به همراه چند تن از فرمانده هان برای شناسایی منطقه بازی دراز رفته بودند؛
گلوله مستقیم تانک به خودروی آنان برخورد میکند؛
و بدن احمد در آتش سوخت و به شهادت رسید.💚🌹💚
📙بامرام...
خاطرات شهید احمد بیابانی 🌱♥️
اثر گروه شهید هادی
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
#امام_زمان 💚🌹💚
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
👋تلنگروپندی آموزنده برای اهل پندگیرنده👋
🔴این داستان فوق العاده زیباست؛
و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه...
پس حتما بخونیدش،👏
💢💥ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک،
اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم؛
و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت،
روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه...
برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود.
بازم نون تازه آورده بود.
نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام میگفت:
نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام؛
کاری ندارم؛
هر وقت برای خودمون گرفتم؛
برای شما هم میگیرم؛
در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت.
هیچ وقت هم بالا نمی اومد.
هیچ وقت.
دستم چرب بود؛
شوهرم در را باز کرد؛
و دوید توی راه پله،
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند.
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد؛
که به اصرار تعارف می کرد؛
و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد!
آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم؛
بغل نمی کنیم؛
قربون صدقه هم نمیریم؛
و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن،
در می زدند و میامدند تو،
روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند؛
و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود؛
و هی اصرار می کرد؛
اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نا مرتب بود؛
خسته بودم.
تازه از سر کار برگشته بودم؛
توی یخچال میوه نداشتیم.
چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد؛
اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد؛
و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت:
خب دیدم کتلت داریم؛
گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم.
گفت:
حالا مگه چی شده؟
گفتم:
چیزی نشده؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون،
ببخشید که مزاحمت شدیم.
میخوای نون ها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم.
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد؛
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند؛
و این داستان فراموش شد؛
و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.
چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم؛
که فکرش مثل برق از سرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد؛
و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت؛
وسط آشپزخانه ی خالی،
چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد،
آه بکشم؟
چقدر دلم تنگ شده براشون.
فقط،
فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند؛ دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.
چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد!
همه چیز کافی بود؛
من بودم و بوی عطر روسری مادرم،
دست پدرم و نون سنگک.
پدرم راست میگفت که:
نون خوب خیلی مهمه.
من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم؛
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد؛
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی، اهمیتشو می فهمی.😔
🔻«زمخت نباشیم»👋🌹👋
زمختی یعنی ندانستن قدر لحظه ها،😭
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،😱
یعنی توجه به جزئیات احمقانه،😔
و ندیدن مهم ترین ها...😭😭😭
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
هشدار دادستانی یزد به خانوادهها در خصوص دقت در انتخاب کلاسهای اوقات فراغت
حدادزاده، دادستان یزد:
🔹 خانوادهها برای ایام فراغت فرزندان، صرفا در آموزشگاههای مجاز و مطمئن ثبتنام کنند.
🔹عدم توجه به مجوز و صلاحیت آموزشدهندگان خصوصا آموزشگاههای فوتبال، موسیقی و ... میتواند منجر به سوءاستفاده و آسیبهای اخلاقی به کودکان و نوجوانان شود.
🔹 ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی و ادارهکل ورزش و جوانان استان مکلف هستند با حساسیت بیشتری در فصل تابستان بر فعالیت آموزشگاهها نظارت داشته باشند.
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
💫 من بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم
💐 خاطره رهبرانقلاب از دیدار نوروزی با امام خمينی(ره) به همراه دختر خردسالشان 👇
«یک بار هم من خودم [دخترم را برای زیارت امام] بردم. چهار پنج ساله بود. خانواده ما رفته بودند مشهد و او ماند پیش من برای اینکه بیاید امام را روز عید ببیند. صبح پا شدیم و سرش را شانه کردیم و مرتبش کردیم و موهایش را به زحمت بافتیم. یک دستی هم که نمیشود؛ من بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم اما با یک دست نمیشود؛ دودستی باید ببافند چون باید موها را سه قسمت کنند. رفقای پاسدار آمدند به کمک ما و موی سرش را بافتیم و چادر سرش کردیم و خدمت امام آوردیم.»
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📣 کانال جواهرانه،
زیر نظر دانشگاه تخصصی عفاف، پاسخگوی دغدغه های به روز جوانان. 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1130102787C66c4502167
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری از منزل شهید مرزبان محمدمهدی احمدی
🔻ساعاتی پس از اعلام شهادت «مهدی احمدی»، مسوولان، بستگان و جمعی از دوستان این شهید بجنوردی در منزل او گرد هم آمدند و مداحان اهل بیت (ع) با ذکر مصیبت و مداحی، نام و یاد این شهید را گرامی داشتند.
🎬 #بیداری_مدیا برای بیداری وجدانها👇
https://eitaa.com/joinchat/1631191141C7748daa5f6
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
💠🔹امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
🔸یڪ روز دیناری صدقه دادم
رسول خدا فرمودند: یا علی!
آیا میدانی ڪه #صدقه از دست مومن خارج نشود، مگر اینڪه از دهان هفتاد شیطان بیرون آید. ڪه هر یڪ او را با وسوسه خود
از دادن منع می ڪنند.
❗️یڪی گوید نده ڪه ریا میشود
❗️دیگری میگوید نده ڪه او مستحق نیست
❗️و آن دیگر گوید نده ڪه خود بدان محتاج خواهی شد و....
💐صدقه قبل از آنڪه به دست سائل برسد
بدست خدا خواهد رسید.
📚 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صفحه۳۱۴
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
✍فرازی از نیایش عارفانه شهید فؤاد الدین محمودی نیا
✅شهیدی که متخصص تولید قطعات نظامی بود و در دانشگاه تبریز به همراه بیست و دو نفر دیگر مورد حمله ی هواپیماهای صدام قرار گرفتند و به درجه ی والای شهادت رسیدند.
🔹خدایا! به هر صدا خواندمت نپذیرفتی به جز صدای گریه...
🔸و به هر دیده به دیدنت آمدم نپذیرفتی به جز دیده دل...
🔹و به هر شوق به سویت آمدم نپذیرفتی به جز شوق معشوق...
🔸به هر در زدم نگشودی جز در ایثار...
🔹به هر فکر آمدم نپذیرفتی به جز فکر حقیقت...
🔸به هر وسیله آمدم نپذیرفتی به جز وسیله ی تقوی...
🔹به هر پیشکش آمدم نپذیرفتی به جز پیشکش خون...
🔸و به هز زبان خواندمت نپذیرفتی به جز زبان دعا...
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
یا اباصالح ( عج )
هیچ کس را به اندازه ے شما اذیت نکرده ایم ،
بیش از یازده قرن منتظر ماندے تا ما بفهمیم :
🍁بے همگان به سر شود
بے تو به سر نمے شود🍁
تا بفهمیم بے تو هیچیم و کارے نمیتوانیم بکنیم،
تا باور کنیم تا تو نباشے همیشه گرفتار رنج و فساد و ظلم هستیم
خ
✨منتظر ماندے تا براے آمدنت کارے کنیم ،
✨منتظر ماندے تا لیاقت پیداکنیم
و دردمندانه و دلسوزانه فرمودے:
« اگر شیعیان ما که خداوند بر انجام طاعت، موفقشان بدارد در وفا کردن به عهد ما همدل بودند،ملاقات ما از آن ها به تاخیر نمے افتاد و سعادت دیدار همراه با معرفت ما به سوے آن ها مے شتافت پس ما را از آن ها پوشیده نمے دارد مگر همان چیز هایے که از آن ها به ما مے رسد و ما دوست نداریم و از آن ها انتظار نداریم. »
✋دستمان را بگیر و ما را امام زمانی کن!!
در خوابے سنگین هستیم، بیدارمان فرما!!
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_علی_اکبر_شیرودی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#عصرتون_شهدایی📿
┈┈•✾🌿🌸🌿✾•┈┈
دِماءُ الشهداء«چله ی شهدا»
https://eitaa.com/joinchat/2138898635C899906335d
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #یکشنبه ۷ خرداد ماه ۱۴۰۲ مصادف است با ۸ ذی القعده
📿 ذکر روز یکشنبه: یا ذَالجَلالِ وَالاِکرم (صد مرتبه)
✳️ ذکر این روز موجب فتح و نصرت میشود.
💐سالروز شهادت شهید مدافع حرم "سید جاسم نوری"
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
حقیـقتاینـهکه
اکثـرموننمیخـواییمآدمخوبـیباشیم
فقـطسعیمیکنـیمآدمخـوبیبهنظربیایـم..!
#حرف_دل
نشرمعارفشهدادرپیامرسانایتا🇮🇷👇🏿
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
🆔@lovemartyr
http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••