eitaa logo
شهدایی🥹🥹
726 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
3 فایل
اینجــا‌یہ‌نفر‌هسٺ‌ڪہ‌نزاره‌🥺 احسآس‌تنہایـے‌کني اینجــاحرف‌‌از‌‌رفاقتــہ❤️ #برادرشهید‌م بابک نوری کپی حلاله به شرط اینکه صلوات برای شهدا بفرستین شروع خادمی.1403/2/17 @MZmmmmz : آیدی مدیر ناشناسمون https://eitaa.com/joinchat/3223323503C7348c57498
مشاهده در ایتا
دانلود
Untitled-15-4.mp3
7.28M
شبهام‌قشنگه‌چون؛ماهم‌رقیته🌘
شهدایی🥹🥹
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_پنجاه‌و‌سوم🌸/#عرفان🕊 خانه ای وسیع و ق
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🤌 از بالاترین ویژگیهای آقا هادی که باعث شد در این سن کم، ره صد ساله را یک شبه طی کند طهارت درونی او بود. بر خلاف بسیاری از انسانها که ظاهر و باطن یکسانی ندارند، هادی بسیار پاک و صاف و بدون هر گونه ناپاکی بود. حرفش را می زد و اگر اشکالی در کار خودش میدید سعی در بر طرف نمودن آن داشت. یادم هست اواخر سال ۱۳۹۰ آمد و در حوزه ی کاشف الغطا نجف مشغول تحصیل شد. بعد از مدتی کار پیدا کرد و دیگر از شهریه استفاده نکرد. آن اوایل به هادی گفتم نمی خوای زن بگیری؟ می خندید و میگفت نه فعلا باید به درس و بحث برسم. سال بعد وقتی درباره ی زن و زندگی با او صحبت می کردم، احساس کردم بدش نمی آید که زن بگیرد. چند نفر از طلبه های هم مباحثه با هادی متاهل شده بودند و ظاهراً در هادی تأثیر گذاشته بودند. یک بار سر شوخی را باز کرد و بعد هم گفت: اگر به وقت مورد خوبی برای من پیدا کردی من حرفی برای ازدواج ندارم از این صحبت چند روزی گذشت یک بار به دیدنم آمد و گفت: می خواهم برای پیاده روی اربعین به بصره بروم و مسیر طولانی بصره تا کربلا را با پای پیاده طی کنم. 🦋همراهمون باشید
شهدایی🥹🥹
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_پنجاه‌و‌چهارم🌸/#دست‌سوخته🤌 از بالاتری
.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🤌 با توجه به اینکه کارت اقامت او هنوز هماهنگ نشده بود با این کار مخالفت کردم اما هادی تصمیم خودش را گرفته بود. آن روز متوجه شدم که پشت دست هادی به صورت خاصی زخم شده فکر می کنم حالت سوختگی داشت. دست او را دیدم اما چیزی نگفتم. هادی به بصره رفت و ده روز بعد دوباره تماس گرفت و گفت: سید امروز رسیدیم به نجف، منزل هستی بیام گفتم: با کمال میل، بفرمایید. هادی به منزل ما آمد و کمی استراحت کرد. بعد از اینکه حالش کمی جا آمد، با هم شروع به صحبت کردیم هادی از سفر به بصره و پیاده روی تا نجف تعریف میکرد اما نگاه من به زخم دست هادی بود که بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود! صحبت های هادی را قطع کردم و گفتم این زخم پشت دست برای چیه؟ خیلی وقته که می بینم. سوخته؟ نمی خواست جواب بده و موضوع را عوض میکرد. اما من همچنان اصرار می کردم. بالاخره توانستم از زیر زبان او حرف بکشم مدتی قبل در یکی از شبها خیلی اذیت شده بود. می گفت که شیطان با شهوت به سراغ من آمده بود. من هم چاره ای که به ذهنم رسید این بود که دستم را بسوزانم من مات و مبهوت به هادی نگاه میکردم درد دنیایی باعث شد که هادی از آتش شهوت دور شود. آتش دنیا را به جان خرید تا گرفتار آتش جهنم نشود. 🦋همراهمون باشید
enc_16901204758971828023437 (2).mp3
3.61M
یکی اینجا دلش تنگه؛اونجارو نمیدونم🤍
4_5846160757187679525.mp3
3.4M
چند قدم تا بهشت
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به رقیه میگم از جاموندن💔😭 برا دوریمون از کربلا الهی به رقیه سلام الله علیها ... اربعین کربلا🥹🥹😭
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄
••{﷽}•• تا بال و پر عــشق به جانم دادند در وادی عاشــــقان مـــکانم دادند گفتم که کجاست کعبه اهل ولا درگاه حـــــسین را نـــشانم دادنــد 🏴 | 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌿•• قاسم فرزندی از روستای سید میران استان گلـــــستان و نیروی زبده یــگان صـابرین سپاه تهران بود که تخصص تکاوری و خلبانی داشت✈️ 🌱 🥀 ۱۴صلوات‌سهم‌شما‌هدیه‌به‌شهید .