eitaa logo
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
654 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
42 فایل
در هر زمان از شبانه روز که دلتان تنگ شد دلنوشته خود را برای ما بفرستید @amz_15
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهیدی که پدر خود را شرمنده کرد/ دفتر ثبت رفتارهای روزانه به نام طریق پرواز داشت: ندای "هل من ناصر ینصرنی" سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین(ع) از کربلا به گوش میرسد.رهرو پاک و صدیق حسین(ع)ندای مولایش را لبیک گفته و پس از مدتها کار طاقت فرسا در جبهه هنر اسلامی وخدمتهای فراوان به شهدا و خانواده های شهدا ٫سنگر مدرسه را رها میکند و پرچم به دوش کوچه های شهر را زیر پا گذاشته راهیان قدس کربلا را با شعار *هر که دارد سر همراهی ما بسم الله* رهنمون میشود و به میعاد گاه عروج سرزمین عاشقان الله٫ خطوط مقدم جزایر مجنون میرسد و وصیتنامه ای به خون رنگش را مینویسد و وضویی خونین برای آخرین نماز میگیرد. شهید علی حیدری از جمله شهدایی بود که در محله خزانه بخارایی به عنوان جوانی پرشور و پرکار در میان دوستان و آشنایان مشهور بود و در این مسجد منشأ تربیت و ساختن نوجوانان و جوانانی شد که بعدها در این نظام اسلامی، ازجمله افتخارآفرینان و قهرمانانی گشتند که همواره مورد سرافرازی و مباهات این انقلاب می باشند. در بخش اول گفت و گو با محمد حیدری برادر شهید علی حیدری به برنامه ریزی و اهل نظم و ترتیب بودن این شهید بزرگوار رسیدیم. در اینجا به بخش دوم این گفت و گو خواهیم پرداخت. محمد حیدری برادر شهید صحبت های خود را  با پاسخ به این سوال که به نظر شما چه رفتاری از شهید حیدری نسبت به سایر رفتارهای ایشان جلوه و نمود داشت، آغاز کرد و گفت: ایشان همیشه اعضای خانواده را نصیحت می کرد و دائماً در حال تذکر بود و به گونه ای عمل می کرد که کسی ناراحت نشود. علی ما اهل شوخی و خنده بود و در همان قالب، حرف هایش را می زد. به عنوان مثال اگر یکی از بستگان ما در حال غیبت کردن بود با گفتن جمله، "ای وای دارند گوشت مرده می خورند" بیرون از محفل می رفت که با این اقدام خود می خواست به اطرافیانش بفهماند شما نبایستی دیگر غیبت کنید و واقعاً تا آنجاییکه می توانست تذکر می داد و آنجایی که نمی شد، می رفت و حتی المقدور آن محوطه را ترک می کرد. علی علاقه زیادی به خانواده داشت و در انجام بسیاری از کارها با من مشورت می کرد. او آیه شریفه "و شاورهم فی الامر" را به صورت عملی در زندگی خود پیاده کرده بود. علی تمام اعضا و جوارحش را در کنترل خود داشت و دفترچه ای داشت که به حسابرسی از اعمال خود می پرداخت. درحالیکه در زمان شهادت علی، حدود 2سال از ازدواج من گذشته بود ولی اگرهمسر مرا می دید نمی شناخت. تا این حد از نگاه هایش مراقبت می کرد.  طریق پرواز علی با امتیازهای منفی و مثبتی که برای خود درنظر می گرفت، اعمالش را تحت نظر داشت و از این طریق به خود تذکر می داد. او دفتر ثبت رفتارهای روزانه داشت که نامش را "طریق پرواز" گذاشته بود. علی به سه امام معصوم علاقه خاص داشت،امام حسین(ع)، امام رضا(ع) و حضرت حجت(عج). ائمه(ع) هم از همان اول که بچه چهار ساله بود عنایت خاصی به این بچه داشتند. ما در کرمانشاه بودیم که علی چهار ساله داشت. این قضیه فکر می کنم به سال 1348برمی گردد. یک شب سراسیمه،علی از خواب بلند شد. (اون موقع خانه ها کوچک و بچه ها نزدیک به هم می خوابیدند.) با سروصدای علی، من و پدرم هم یکدفعه سراسیمه از خواب بلند شدیم و پدرم با نگرانی گفت: علی علی چه شده؟! دیدیم علی با چهره برافروخته و هیجان زده می گوید: آقا نگاه کن همه معصومین و دوازده امام اینجا نشسته اند، حضرت محمد(ص) هم آنجا است و قرآن می خوانند. درحالیکه علی همینطور گریه می کرد، او را در آغوش گرفتیم و سعی می کردیم آرامش کنیم. پیش بینی شهادت از زمانیکه من به سربازی رفتم رابطه علی با بنده کم شد. قبل از آن، یک بار علی به من گفت: محمد بیا من یک چیزی برایت تعریف کنم، گفتم چیه؟(این قضیه برمی گردد به سال  62) گفت: محمد، امام رضا(ع) به خوابم آمد و گفت که سال آینده اسفندماه میای پیش ما. من راستش به خاطره ایمان ضعیفم آن را باور نکردم و گفتم، علی نگران نباش فکر نمی کنم این اتفاق بیافتد. به هر حال هیچ کس تاریخ مرگ خودش را نمی داند. گفت: حالا من به شما گفتم که بدانی امام رضا را به خواب دیدم و با همدیگر خیلی صحبت کردیم. دقیقاً همین اتفاق افتاد.اسفند سال بعد، علی به شهادت رسید. *خبرگزاری دفاع مقدس @dghjkb