eitaa logo
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
712 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
42 فایل
در هر زمان از شبانه روز که دلتان تنگ شد دلنوشته خود را برای ما بفرستید @amz_15
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌻🌻🌻🌻🌻 هر کجا هستی سهم اندک خود را از خوبی ...🌼 و مهربانی ...🌸 بجا بیاور همین خوبی‌های کوچک هستند که در کنار یکدیگر بر جهان پیروز می‌شوند. @dghjkb
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🍃 می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم.... سال 72 در محور فكه اقامت چند ماه هاى داشتيم. ارتفاعات 112 ماواى نيروهاى يگان ما بود. بچه ها تمام روز مشغول زيرورو كردن خاك هاى منطقه بودند. شب ها كه به مقرمان بر مى گشتيم، از فرط خستگى و ناراحتى، با هم حرف نمى زديم! مدتى بود كه پيكر هيچ شهيدى را پيدا نكرده بوديم و اين، همه رنج و غصه بچه ها بود. يكى از دوستان براى عقده گشايى، معمولا نوار مرثيه حضرت زهرا(عليها السلام) را توى خط مى گذاشت، و ناخودآگاه اشك ها سرازير مى شد. من پيش خودم مى گفتم: «يا زهرا! من به عشق مفقودين به اينجا آمده ام; اگر ما را قابل مى دانى مددى كن كه شهدا به ما نظر كنند، اگر هم نه، كه برگرديم تهران...». روز بعد، بچه ها با دل شكسته مشغول كار شدند. آن روز ابر سياهى آسمان منطقه را پوشانده بود و اصلا فكه آن روز خيلى غمناك بود. بچه ها بار ديگر به حضرت زهرا(عليها السلام)متوسل شده بودند. قطرات اشك در چشم آنان جمع شده بودند. هركس زير لب زمزمه اى با حضرت داشت. در همين حين، درست رو به روى پاسگاه بيست و هفت، يك «بند» انگشت نظرم را جلب كرد. با سرنيزه مشغول كندن زمين شدم و سپس با بيل وقتى خاك ها را كنار زدم يك تكه پيراهن از زير خاك نمايان شد. مطمئن شدم كه بايد شهيدى در اينجا مدفون باشد. خاك ها را بيشتر كنار زدم، پيكر شهيد كاملا نمايان شد. خاك ها كه كاملا برداشته شد، متوجه شدم شهيدى ديگر نيز در كنار او افتاده به طورى كه صورت هردويشان به طرف همديگر بود. بچه ها آمدند و طبق معمول، با احتياط خاك ها را براى پيدا كردن پلاك ها جستجو كردند. با پيدا شدن پلاك هاى آن دو ذوق و شوقمان دو چندان شد. در همين حال بچه ها متوجه قمقمه هايى شدند كه در كنار دو پيكر قرار داشت، هنوز داخل يكى از قمقمه ها مقدارى آب وجود داشت. همه بچه ها محض تبرك از آب قمقمه شهيد سر كشيدند و با فرستادن صلوات، پيكرهاى مطهر را از زمين بلند كردند. در كمال تعجب مشاهده كرديم كه پشت پيراهن هر دو شهيد نوشته شده: «مى روم تا انتقام سيلى زهرا بگيرم...» منبع:http://www.aviny.com @dghjkb
Baharan Khojaste Bad (128).mp3
512.2K
هوا دلپذیر شد ........گل از خاک بردمید... پرستو به بازگشت،،زد نغمه امید..... @dghjkb
غم‌مخور!ایام‌هجران‌روبه‌پایان‌می‌رود این‌خماری،از‌سرِمامیگساران‌می‌رود وعده‌ی‌دیدارنزدیک‌است‌یاران!مژده‌باد روزوصلش‌می‌رسد،ایام‌هجران‌می‌رود 🌹تعجیل در فرج امام زمان(عج)🌹 🌼اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌼 @dghjkb
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 امام صادق (علیه السلام) فرمودند : ‍ سه طایفه هستند که منافق می باشند اگرچه نماز به پا دارند و روزه بگیرند و به اعتقاد خود مسلمان باشند : کسانی که در امانت خیانت میکنند. کسانی که در سخن گفتن دروغ می گویند اشخاصی که خلف وعده میکنند و به عهد و پیمان خود وفا نمی کنند. تفسیرجامع ج 3 ص 65 @dghjkb
کتابچه ی دعای کمیل باهاش بود. بعد از هر نمـــازی؛ فرازهایے از دعــا را مےخواند. یک بار به شوخے بهش گفتم : آقا محمد، دعای کمیل ما شب های جمعه است؛ چرا شما هـــر روز بعد از هر نمازی دعا مےخـــــوانی ؟ گفت : مگر انسان فقـــط شب های جمعه به خـــــدا نیـــاز دارد ؟! ما هر لحــــظه به خدا احتـیاج داریم ! دعــــــا کردن، پاســـخ به همین نـــیاز ماست. @dghjkb
🌹مظلومیت پنهان.... يكى از روزها كه خاك ها را به دنبال شقايق هاى پنهان، مى كاويديم، در اطراف ارتفاع 112 فكه، به پيكر چند شهيد برخورديم كه همه شان آرام و زيبا برروى برانكارد خوابيده و شهد شهادت نوشيده بودند. يكى از آنان لباس سبز و زيباى «سپاه» بر تن داشت و با اينكه بيش از ده سال از شهادتش مى گذشت، ولى رنگ سبز لباس او همچنان زيبا و تميز خود نمايى مى كرد. شروع كرديم به جستجو ميان پيكر شهدا بلكه پلاك و يا كارت شناسايى از آنها بيابيم. دگمه هاى لباس سپاه او را كه باز كرديم، متوجه يك گلوله عمل نكرده خمپاره 60 ميليمترى شديم كه مستقيم بر روى بدن او اصابت كرده بود. گلوله خمپاره، كمر شهيد و كف برانكارد را سوراج كرده و در زمين نيز فرو رفته بود. با احتياط تمام، گلوله خمپاره را از بدن او خارج كرديم و به كنارى نهاديم. يك آن برگشتم به هنگامه عمليات والفجر يك، بهار سال 62، زمانى كه او زخمى بوده و ذكر مى گفته، خمپاره اى بر بدن مجروحش فرود آمده و... منبع:http://www.aviny.com @dghjkb
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃♦️ 🌱اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِي وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِي🌱 ستايش خدایی را كه من او را می خوانم و او اجابت می كند... و هر چند,وقتی كه او مرا می خواند كندی و كاهلی می كنم... @dghjkb
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 امام صادق علیه السلام: نسبت به زنان دیگران پاکدامن باشید تا دیگران نسبت به زنان شما عفت داشته باشند. کافی/ج5/ص554 این روایت اثر وضعی اعمال انسان است. چراکه آنگونه که تو با دیگران رفتار کردی با تو همان رفتار خواهد شد. هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان @dghjkb
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌼بسم رب الشهدا و الصدیقین🌼 دلم گرفته شهیدان مرا ،مرا ببرید🍂 مرا ز غربت این خاک تا خدا ببرید🍂 مرا که خسته ترینم کسی نمی خواهد🍂 کرم نموده دلم را مگر شما ببرید🍂 @dghjkb
همسر شهيد برونسي مي گويد: آمده بود مرخصي ، روي بازوش جاي يك تير بود كه در آورده بودند ولي جاي تعجب داشت چون اگر توي عمليات تير خورده بود تا بخواهند عمل كنند و گلوله را در بياورند خيلي طول مي كشيد. با اصرار من ،ماجرا را تعريف كرد. گفت :تير كه خورد به بازوم،بردنم يزد، چيزي به شروع عمليات نمانده بود. از بازوم عكس گرفتند، گلوله ما بين گوشت و استخوان گير كرده بود.من بايد زود بر مي گشتم ولي دكتر مي گفت بايد خيلي زودتر عمل بشي . متوسل به اهل بيت(عليهم السلام) شدم. توي حال گريه و زاري خوابم برد شايد هم يك حالتي بود بين خواب و بيداري. جمال ملكوتي حضرت ابالفضل (عليه السلام) را زيارت كردم كه آمده بودن عيادت من خيلي واضح ديدم كه دست بردند طرف بازوم و حس كردم كه انگار چيزي رو بيرون آوردند و بعد فرمودن: بلندشو، دستت خوب شده. با حالت استغاثه گفتم: پدر و مادرم فدايتان، من دستم مجروح شده ، تيرداره، دكتر گفته بايد عمل بشي. فرمودند : نه ، تو خوب شدي و حضرت تشريف بردند. به خودم آمدم. دست گذاشتم روي بازوم . درد نمي كرد! يقين داشتم خوب شدم. رفتم كه لباسهايم را بگيرم و ببرم ، ندادند. خلاصه بردنم پيش دكتر. چاره اي نداشتم حقيقت را بهش بگم . باور نكرد گفت بايد دوباره عكس بگيرم، گفتم به شرطي كه سرو صداش رو در نياري.توي عكسي كه از بازوم گرفته بودند، خبري از گلوله نبود .. @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا