eitaa logo
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
687 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
42 فایل
در هر زمان از شبانه روز که دلتان تنگ شد دلنوشته خود را برای ما بفرستید @amz_15
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت‌الله بهجت (ره): در حدیث قدسی آمده است: «الصَّوْمُ لی وَ أَنَا أَجْزی بِهِ؛ روزه برای من است، و من خود پاداش آن را می‌دهم»؛ یعنی خداوند متعال ثواب آن را بدون واسطه می‌دهد، علاوه بر ثواب‌هایی که در کتاب و سنت ذکر شده است. @dghjkb
🌸خدایا! من گمشده دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری! 🌸خدایـا... تا ابد محتاج یاری تو رحمت تو، توجه تو، عشق تو گذشت تو ، عفو تو، مهربانى تو... و در یک کلام 🌿"محتـاج توام" ... @dghjkb
دنیا بداند ما عاشق امام مهدی(عج) هستیم مهدی ما خواهد آمد، ان شاءالله روزگار غربت آقايمان سر مي آید 🌼و ما به عشق جادوانه مان می رسیم @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 امام رضا (علیه السلام) : هر كس ماه رمضان یك آیه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اینست كه درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند. (بحار الانوار ج 93، ص 346) @dghjkb
🔹دعای روز چهارم ماه رمضان: بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ قوّنی فیهِ علی إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین. خدایا نیرومندم نما در این روز به پا داشتن دستور فرمانت وبچشان در آن شیرینی یادت را، و در سپاسگزاریت به کرم خود برانگیز، نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت وپرده پوشی خودت ای بیناترین بینایان. التماس دعا... @dghjkb
🌸مهربان ترینم تو خود گفتی: 🍃"فانی قریب" من نزدیکم .. 🌸خوب من ، تو همیشه نزدیکی؛ 🍃اما من دورم کاش می‌شد 🍃به تو نزدیک شوم 🌸مرا در صراط مستقیمـت قرار بده 🍃چقدر بودنت را محتاجم 🍃یا انیس من لا انیس له🍃 @dghjkb
🌸باغ ما پر گل و زیباست ولی غم دارد همه گویند که این باغ گلی کم دارد 🌸بوستانی که در آن نرگس زهرایی نیست چو خزانی است که گویی غم عالم دارد 🌸آفتابی، نفس صبح دل آرایی تو مَه من ، شاخ گل نرگس رعنایی تو 🌸چشمهای من اگر رخصت دیدار نیافت رو به هر سوی نماید دلم ، آنجایی تو 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج @dghjkb
مرحوم آقا مجتبی تهرانی(ره): عبد، هر گره کوری داشته باشد، در ماه مبارک رمضان با ربّ خود در میان بگذارد، خداوند آن را باز می‌کند. پس، از ماه رمضان غفلت نکنید! @dghjkb
🍃چگونه پرچم امام رضا(ع) به بالاترین مناره مسجدی در خاک عراق رسید... * عملیات دلاورانه والفجر۸... بسم‌الله الرحمن الرحیم. لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، و قاتلو هم حتی لاتکون فتنه. یا فاطمه‌ الزهرا، یا فاطمه‌ الزهرا، یا فاطمه الزهرا! به گزارش «تابناک»، سردار مرتضی قربانی می گوید: «کم کم لحظات قرائت رمز رسید. تمام واحدها با بی سیم کنترل شدند. همه گوش به فرمان و یا الله گویان. ساعت 22و 20 دقیقه فرا رسید. نیروهای همه لشکرها آماده حمله شدند. امین شریعتی، عبد المحمد رئوفی، قاسم سلیمانی، حسین خرازی، جعفر اسدی، احمدکاظمی، محمد باقر قالیباف، علی زاهدی، محمد کوثری، غلامرضا جعفری و ... آماده رمز شدند. نیروهای غواص هم، با هم رسیدند. آقامحسن از پشت بی سیم رمز را با صدای رسا ابلاغ کرد: «بسم‌الله الرحمن الرحیم . لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، و قاتلو هم حتی لاتکون فتنه. یا فاطمه‌ الزهرا، یا فاطمه‌ الزهرا، یا فاطمه الزهرا!». قاسم، مرتضی، اسدی، رئوفی، قالیباف، کاظمی، خرازی، زاهدی، کوثری، غلامرضا جعفری و واحدهای پشتیبانی، یک به یک گفتیم: «گرفتم». بنا بر این گزارش، درست سی سال پیش، ساعت 22:10 دقیقه چنین روزی نیروهای مردمی که بیش از 150 روز بود در اختفای کامل در حال تمرین برای چنین روز مهمی بودند با شنیدن صدای فرمانده ای که پیام بالا را از پشت بیسیم قرائت می کرد دل به اروند خروشان زدند تا هنوز سپیده نزده خودشان را به فاو برسانند و یکی از استراتژیک‌ترین نقاط خاک عراق در مرز مشترک با ایران را فتح کنند. عملیات جسورانه و بزرگی که والفجر 8 نام داشت. از سوم خرداد 1361 که دردانه ایران، خرمشهر، آزاد شد تا حوالی سال 1364 شاهد تحولاتی در میدان نبرد ایران عراق هستیم. رزمندگان ایرانی خوشحال و سرمست از این پیروزی شجاعت بیشتری یافته‌اند و پیروزهای بیشتری کسب می‌کنند و ارتش عراق هرچه بیشتر به لاک دفاعی فرو می‌رود. شاید بتوان بعد از فتح خرمشهر نقطه اوج این پیروزی‌ها را در عملیات والفجر 8 و فتح فاو دید. عملیاتی که بسیار فنی طراحی شده بود و چنان موشکافانه برنامه‌ریزی شده بود که دشمن را کاملا غافلگیر کرد. فاو شبه جزیره‌ایست در نزدیکی بصره که مهم‌ترین شهر آن بندر ام‌القصر است و فتح ان از سه جهت برای ایرانی‌ها اهمیت داشت. نخست اینکه فاو تنها 90 کیلومتر با شهر صنعتی و مهم بصره فاصله داشت و دیگر اینکه گذرگاه اتصال به خلیج فارس بود. علاوه بر این دو دلیل مهم پایگاه موشکی عراق هم در فاو مستقر بود که فتح آن می‌توانست ضربه مهلکی به بدنه نظامی صدام بزند. سردار قربانی: ما صد و پنجاه روز سخت راپیش از عملیات پشت سر گذاشته بودیم و خب وقت و فرصت چندانی برای حمام و اصلاح نبود. آقا محسن که بچه‌ها و این روحیه را دید گفت من هم مو و ریشم را نمی‌زنم. هر دوتایمان ریش و موی بلندی داشتیم که خودمان را در آینه می‌دیدیم هم می‌ترسیدیم. فاو را که فتح کردیم یک آرایشگر آمد که موهای آقا محسن را اصلاح کند. اقا محسن قبول نکرد و گفت تا موهای قربانی اصلاح نکنی نمی‌گذارم به موها و ریش من دست بزنی! محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران در دوران جنگ، طراحی عملیات والفجر هشت را چنین توصیف می‌کند: «در عملیات خیبر و بدر متوجه شدیم که عوامل نفوذی ارتش عراق در ایران زیاد است و از طرفی هم آمریکایی‌ها از طریق ماهواره اطلا‌عات را می گیرند و به‌ دشمن می دهند. هنگامی که تعدادی از منافقین هم دستگیر کردیم. متوجه شدیم اطلا‌عات جمع آوری می‌کنند و به عراقیها می دهند. ما به فکر افتادیم که چه کار کنیم تا برنامه های اطلا‌عاتی آنها را دور بزنیم و فریب بدهیم به همین منظور رفتیم به منطقه هویزه و وانمود کردیم، به دشمن که می خواهیم برای بار سوم از هور عبور کنیم، اما 250 کیلومتر دورتر این منطقه عملیات اصلی را در اختفای کامل طراحی کردیم. به طوری که در روز هیچ کس کار نمی کرد. در منطقه و شب ها هم کمپرسی ها ولودرها کار می کردند و تجهیزات می آوردند. در تاریکی کامل بود و چراغ های ماشین هم گل آلود می کردند و این نخستین ابتکار ما در جنگ بود. لذا در جای دیگر برای مقابله با ما آماده شد و ما از جای دیگر سردرآوردیم که منطقه فاو بود، دشمن در آن منطقه
حضور جدی نداشت؛ هر چند میادین مین و سیم خاردار و لشکری که در خط می جنگید. چند روز قبل از عملیات به ارتش عراق اطلا‌ع داده بودند، ایرانی ها می خواهند از این منطقه حمله کنند؛ اما فرمانده لشکر گفته بود، اطلا‌عتتان غلط است. بعد از آنکه ما وارد فاو شدیم تازه ارتش عراق فهمید که فریب خورده است. اما در کنار همه محاسبات و برنامه‌ریزی‌های موشکافانه‌ای که برای فتح فاو در نظر گرفته شده بود، یک اتفاق ویژه و خاص در روز عملیات روحیه سربازان را دو برابر کرد و شانس پیروزی را نزدیکتر. ساعتی از شروع عملیات نگذشته بود که پیکی در هوای بارانی خوزستان نامه‌ای فوق سری را برای سردار مرتضی قربانی، فرمانده نیروهای خط شکنی که به اروند زده بود آورد؛ نامه‌ای همراه با یک بسته بزرگ؛ نامه‌ای که رمز واقعی پیروزی در والفجر 8 را با خود به همراه داشت. سردار مرتضی قربانی، فرمانده لشکر 25 کربلا که به عنوان یکی از اولین لشکرهای خط شکن در بامداد بیست و یک بهمن ماه پا به خاک فاو گذاشت، در خصوص داستان پرچمی که محسن رضایی برای او فرستاده می‌گوید: عملیات والفجر هشت در حساس‌ترین دوران ایران در جنگ رقم خورد و خداوند لطف کرد که رزمندگان اسلام با تدابیر بسیار ارزنده خودشان که حاصل سال‌های جنگ بود بتوانند بهترین عملیات را در بهترین زمان ممکن به سرانجام برسانند. والفجر 8 حاصل زحمات رزمندگان در 150 روز تمرین، آموزش، شناسایی بود که سرانجام در شب بیست و یکم بهمن سال 64 انجام شد و در سپیده بیست و یکم بهمن به سرانجام تا ما پرچم حرم امام راضا را در شب بیست و دوم بهمن ماه بر گنبد مسجد شیعیان فاو به اهتزاز دربیاوریم. در عملیات والفجر 8 ما باید در هشت محور یک مسیر دو کیلومتری در اروند را طی می‌کردیم. جایی که عرض رودخانه سه کیلومتر بود و خُب می‌دانید که به دلیل شرایط خاص اروند آب‌های خروشان آن کار را بسیار سخت می‌کرد اما شاید باور نکنید که ما قبل از عملیات بیش از 300 بار این مسیر را برای شناسایی و آموزش رفتیم و آمدیم تا به شب عملیات رسیدیم. چیزی نزدیک به سه هزار غواص ایرانی آن شب به آب زدند و در حساس‌ترین لحظات عملیات یکباره آتش عراقی‌ها در مسیر رودخانه شروع شد. لحظات نفسگیری بود که می‌توانست سرنوشت عملیات را تغییر دهد. من به 150 روز سخت و نفسگیری که برای این عملیات پشت سر گذاشته بودیم فکر می‌کرد. در آن ایام بسیاری از غواص‌های ما مریض شده بودند و سرما خورده بودند اما ما به آنها اجازه ترک منطقه را نداده بودیم. همه خدمات درمانی و پزشکی را در منطقه مستقر کرده بودیم و بچه‌ها را همانجا مداوا می‌کریدم تا به اینجا و این لحظه سرنوشت ساز برسیم و حالا همه‌ چیز می‌توانست در همان لحظه نخست از بین برود.   من از سنگرم که در کنار اروند بود، شرح تیراندازی‌ها را به آقا محسن گفتم و ایشان هم در پاسخ گفتند: هیچ حرکتی خارج از برنامه تنظیمی انجام نشود. رزمندگان، فقط مأموریت خود را انجام دهند و لاغیر. صبر داشته باشید. چیزی نزدیک به دوازده، سیزده دقیقه آتش دشمن در مسیر 15 کیلومتری اروند ادامه داشت و من مدام فکر می‌کردم، وعده نصرتی که خدا به مؤمنانش داده، کجاست؟ بعد از این، نزدیک به دوازده دقیقه آتش دشمن تمام شد که من دیدم بچه‌های قرارگاه می‌گویند از فرماندهی کل سپاه برای شما یک نامه آمده به همراه یک بسته. سنگر من لب آب بود. مشرف بر رودخانه و شهر فاو. پیرمردی به اسم حاج جوشن در جمع ما بود که هفتاد سال سن داشت و اهل گیلان بود و ایستگاه صلواتی ما در اختیار حاج جوشن بود. بلافاصله بعد از فتح فاو در همان روز اول حاج جوشن را به داخل انتقال دادیم و ایستگاه صلواتی را فعال کردیم. ! خب عراق به اون زمان حمله می‌کرد و خصوصا حمله شیمیایی سختی می‌کرد. من روز دهم بود که سری به حاج جوشن زدم و دیدم که لباس‌هاش خونیه. خون ناشی از تاول‌هایی که بر اثر حملات شیمیایی روی پوستش ایجاد شده بود و حالا تاول‌ها سرباز کرده بود و خون جاری شده بود. من که این وضعیت را دیدم، گفتم حاج جوشن شما چرا نرفتی بیمارستان؟ با همون لهجه گیلانی‌اش به من گفت: آقای قربانی! فرماندهی خودتو بکن. به من کاری نداشته باش. من اصرار کردم و گفتم که حتما باید بروی درمان کنی یا اصلا به مرخصی بروی که یکباره در میان جمعیت بلند فریاد زد: آقای قربانی! تا کربلا نگیریم، مرخصی نمی ریم. پیک آمد و دیدم که نامه‌ای از آقا محسن، فرمانده کل سپاه آورده‌اند به همراه بسته‌ای که پرچم حرم علی‌بن موسی الرضا(ع) در آن بود. وقتی من در سنگرم پرچم را باز کردم، همان نصرت الهی که خدا به مومنانش وعده داده را به چشمم دیدم. یعنی خدا می‌خواست تا لحظات آخر ما را امتحان کند. اینکه غواص‌هایمان مریض شدند، آتش بی‌هنگام دشمن در همان لحظه شروع عملیات همه همان آزمایش الهی بود. به هر حال من نامه برادر محسن را