🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸یـادمان باشد شهیدان زنده اند
🔶 تاابد اِستـــاده وپاینـــده اند
🔸 یــادمان باشداگرکوبنــده ایم
🔶 بانفس های شهیدان زنــده ایم
🔸یادمان باشدکه ما،دل، شسته ایم
🔶 باشهیدان دست پیمان بسته ایم
@dghjb
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴 باز این چه شورش است که در خلق عالم است....
🏴 باز این چه نوحه ، چه عزا و چه ماتم است.....
🏴 شب جمعه و شب اول محرم و شب زیارتی امام حسین(ع) یادی کنیم از لاله ها...
شادی روح شهدای گمنام🏴
شهدای انقلاب🏴
شهدای دفاع مقدس🏴
شهدای مدافع حرم🏴
شهدای مدافع امنیت🏴
شهدای مدافع سلامت🏴
شهدای روحانیت🏴
شهدای هسته ای🏴
شهدای محراب🏴
و همه شهدا🏴🏴
🏴 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🏴
🏴 اللهم عجل لولیک الفرج🏴
@dghjkb
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🍂 ایام سوگواری مصائب حضرت اباعبدلله الحسین(علیه السلام) بر صاحب این مکتب ، حضرت صاحب الزمان(عج) و عموم مسلمانان جهان تسلیت و تعزیت باد. 🏴
🏴 اَلسَّلامُ عَلَی الحُسَینِ
🏴 وَ عَلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ
🏴 وَ عَلی اَولادِ الحُسَینِ
🏴 وَ عَلی اَصحابِ الحُسَینِ
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم
@dghjkb
🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴
امام صادق (علیه السلام):
آیا ملاک قبولی اعمال بندگان را به شما خبر دهم؟ راوی گفت: بله، امام فرمود: ملاک قبولی اعمال عبارتند از:
1.شهادت این که معبودی به جز خدا نیست و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و رسول اوست
2.اقرار و اعتراف به دستور الهی
3.ولایت اهل بیت (ع)
4.برائت از دشمنان اهل بیت (ع)
5.تسلیم در مقابل اهل بیت
6.تقوی
7.کوشش در راه خدا و آرامش
8.انتظار حضرت مهدی (عج)
غیبت نعمانی صفحه 200
@dghjkb
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴باز محرم رسید، ماه عزای حسین
🏴سینهی ما میشود، کرب و بلای حسین
🏴کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
🏴تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین . . .
@dghjkb
AUD-20200820-WA0000.mp3
8.76M
🏴 بسم الله ،،،،ماه محرم اومده....
#سید_جواد_مقدم
@dghjkb
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔹 حضرت امام خامنه ای:
نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید.
@dghjkb
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود
کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟
این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود
حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود
در قطره های اشک قنوت شب شما
عکس ضریح گمشده تکثیر می شود
تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود
وحید قاسمی
(منتظرالمهدی۳۱۳_بلاگ)
#غروب_جمعه
@dghjkb
🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱
امام صادق (علیه السلام) به زراره
فرمود: اگر زمان غیبت را درک کردی، این دعا را همیشه داشته باش:
خدایا، خودت را به من بشناسان، چون اگر خودت را به من نشناسی، پیامبرت را نخواهم شناخت، خدایا رسول خود را به من معرفی کن چون اگر رسول تو را نشناسم، حجت تو را نخواهم شناخت، خدایا حجت خود را به من معرفی کن زیرا اگر حجت تو را نشناسم از دین خود گمراه شدهام.
منبع: بحارالانوار جلد 52 صفحه 146
@dghjkb
☘پـروردگار مـن!
🍀 ای اندوختـه تهیدستان
🍀 ای فریـاد دادخواهان
🍀 ای تمامت آرزومندان
🍀 ای صبـح دل انگیز شب ماندگان
🍀 ای مـدام همیشه خواهان
🍀 ای روزهای پس از باران در کویر افتادگان
🍀 ای اجـابت خانهٔ خواهشمندان
🍀ای سـاحل امن کشتی شکستگان
🍀 ای اوج آسمـانیان
🍀 ای غایت شب زنده داران
🍀 ای دغدغهٔ دلتنگیهای غروبْ باران
🍀 ای آسمـان، ای بـاران و ای جانِ جانان!
🌴روز ما را از نـور الهیت روشن و منور بگردان
🍃 آمین...
@dghjkb
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🔹میگفت:
به فکر مثل شهدا مردن نباش
به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش . . .
#شهید_ایراهیم_هادی
@dghjkb
🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱
🌴با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
🌴لَمتَقُل شیئًا سِوی قُم یا أخا أدرِك أخاك
🌴مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
🌴مانده در صحرا لبی خندان و جسمی چاکچاک
(فاضل نظری)
@dghjkb
🔶 شخصيتهای عاشورا:
حبيب ابن مَظاهر (مُظَهَّر) اَسَدی يكی از برجستهترين شخصيتهای عاشوراست در اين نوشتار به معرفی اين بزرگوار میپردازيم.
«حبيب» فرزند «مظهر بن رئاب بن اشتر بن جخوان» است. برخی به جای «مظاهر» او را «مظهّر» خواندهاند. ايشان از اشراف و چهرههای سرشناس، مورد احترام و اعتماد كوفه و از قبيله «بين اسد» بوده است.
به گزارش كلبی «حبيب» صحابی رسول خدا صلی الله عليه و آله بوده و پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله را درك كرده است. همه تاريخنگاران نگاشتهاند كه او در دوران امام علی عليهالسلام مقيم كوفه شده است.
تاريخ نگاران گفتهاند كه حبيب در دوران امام علی عليهالسلام در كوفه سكونت كرده و او را هميشه همراهی كرده است. او از ياران امام علی عليهالسلام بود و در تمام جنگها در خدمت حضرت مولی شمشير میزده است. «حبيب» چنان به امام خود نزديك بود كه از اصحاب سرّ اميرالمؤمنين و از حاملان علوم آن بزرگوار به شمار آمده است.
جناب كشّی كه بزرگ رجالی شيعه است از فضيل بن زبير گزارش كرده است.
«ميثم تمار در حالی كه بر اسب خود سوار بود، در حال عبور بود كه حبيب بن مظاهر اسدی در حالی كه در مجلس بنیاسد بود او را استقبال كرد؛سپس حبيب گفت: گويا میبينم شيخی را كه جلوی سرش مو ندارد و شكمی بزرگ دارد و نزديك «دار الرزق» كدو میفروشد؛ او را به سبب محبت به اهلبيت پيامبرش به صليب و دار آويختهاند.
همانگونه كه بر چوبهدار است، شكمش را پاره میكنند. پس ميثم گفت: و البته من خود بهتر میدانم مردی سرخ و سفيد را كه دو لگام به دهان او زده میشود. او برای ياری فرزند دختر پيامبر(ص) خارج میشود، پس كشته میشود، و سر او را در كوفه میگردانند.
سپس هر دو از يكديگر جدا شدند. اهل آن مجلس گفتند: تا به حال دروغگوتر از اين دو مرد نديدهايم. فضيل گفت: هنوز جلسه به هم نريخته بود كه «رُشَيد هُجری» سر رسيد و سراغ ميثم و حبيب را گرفت. مردم گفتند: آن دو از هم جدا شدند و ما شنيديم كه آنها چنين و چنان میگفتند. رشيد گفت: خداوند ميثم را رحمت كند. او (نكتهای را) فراموش كرد و خود افزود كه برای كسی كه سر او را بياورد صد درهم پرداخت خواهد شد. سپس پشت كرد و رفت. آن گروه گفتند: به خدا قسم اين از همه آنها دروغگوتر است.
گزارشگر گفت: دورانی بيش از گذر شب و روز نگذشت كه خود ديدم ميثم را در باب «عمرو بن حريث» به دار آويختند و سر حبيب كه با حسين عليهالسلام كشته شده بود آورده شد و خود ديدم كه هر چه گفتند همان شد.»
پس از مرگ معاويه به اهل كوفه خبر رسيد كه امام حسين عليهالسلام از مدينه خارج شده و از بيعت با يزيد سر باز زده است. حركت امام به سوی مكه بسيار معنادار بود. شيعيان حضرت در منزل «سليمان بن صرد خزاعی» جمع شدند.
بنا شد كه نامههايی به سوی امام نوشته شود و همگی حضرت را به كوفه دعوت كنند. خطبا هم در نماز جمعهها مردم را به اين مسئله سوق دهند. از جمله كسانی كه به امام نامه نوشت و حضرت را به كوفه دعوت كردند، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و سليمان بن صرد ... بودند.
اينگونه گفتهاند: هنگامی كه مسلم بن عقيل وارد كوفه شد و به منزل مختار فرود آمد، شيعيان رفت و آمد با ايشان را شروع كردند. در برابر او برخی از سخنوران چون عابس بن ابی شبيب شاكری به سخن برخاستند. پس از وی حبيب از جای برخاست و عابس را مدح بليغی كرد و گفت: خدا رحمتت كند، البته آن چه در باطن داشتی در قالب جملاتی كوتاه بر زبان آوردی! در حالی كه به خدايی كه جز او معبودی نيست. ما همه بر همان راهی هستيم كه تو بر آن استوار گشتهای.»
حبيب بن مظاهر و دوست بزرگوارش مسلم بن عوسجه پيش از ماجرای كربلا در كوفه، برای ياری امام حسين عليهالسلام از مردم بيعت میگرفتند. هنگامی كه ابن زياد به كوفه آمد و بر مردم سخت گرفت، مردم هم مسلم را تنها نهادند و بيعت شكستند، قبيله بنی اسد حبيب و مسلم بن عوسجه را نزد خود پنهان كردند تا به آنها آسيبی نرسد، و هنگامی كه امام به كربلا آمد، اين دو دوست صميمی به سوی حضرت رهسپار شدند. در آن اختناق، روزها از چشم جاسوسان و ماموران ابن زياد پنهان میشدند و شبها طی طريق میكردند تا به اردوی امام ملحق شدند.
پس از آن كه حبيب، ياران كم امام و زيادی دشمنان را مشاهده كرد، از ايشان اجازه خواست تا قبيله «بنیاسد» را كه در نزديكی كربلا سكونت داشتند به ياری امام دعوت كند و امام به او اجازه داد. او به ميان قبيله خود آمد و از آنها درخواست كرد كه پسرِ دختر پيامبر خدا را ياری كنند تا شرف دنيا و آخرت برای آنها باشد. او را نود مرد اجابت كردند.
شخصی كه از قبيله «حّی» بود به عمر بن سعد خبر داد كه گروهی به سوی امام رهسپار شدهاند. ابن سعد چهارصد مرد جنگی را به سپاه «ازرق» ملحق ساخت. اين گروه با آن مردان حق در بين راه درگير شدند و در اين نزاع و جدال، جماعتی از «بنیاسد» كشته شدند. هر كسی كه زنده مانده بود، شبانه گريخت و
خود را به قبيله «حی» رسانيد. آری حبيب به سوی امام حسين عليهالسلام بازگشت و آن حضرت را از آن چه اتفاق افتاده بود، با خبر كرد. امام فرمود: نخواستيد مگر آن چه خداوند خواست، در حالی كه هيچ قدرت و قوهای جز خدای بزرگ نيست.
طبری گزارش كرده: ابن سعد، «كثير بن عبدالله شعبی» را به سوی امام حسين عليه السلام فرستاد، هنگامی كه آمد ابوثمامه او را شناخت و بازگرداند. پس از آن ابن سعد «قرة بن قيس حنظلی» را به سوی امام فرستاد. وقتی امام حسين عليه السلام او را ديد كه به سويش میآيد، فرمود: آيا او را میشناسی؟ حبيب در پاسخ گفت: آری، اين مردی از قبيله تميم از حنظله است و او پسر خواهر ماست. آری، من او را به خوش رايی میشناسم. آنگونه كه باور دارم اين است كه در اين مقام، شهادت خود را قرار خواهد داد.
طبری گويد: پس قرة آمد تا به امام حسين عليهالسلام سلام كرد. و نامه عمر بن سعد را به دست آن حضرت رسانيد. امام او را پاسخ داد. سپس حبيب به او روی كرد و فرمود: وای بر تو ای قره! آيا به سوی قوم ستمگر باز میگردی؟ اين مرد را ياری كن تا به توسط پدرانش خداوند تو را به كرامت ياری فرمايد و ما نيز با تو هستيم. قره گفت: من به سوی همراه خودم باز میگردم تا جواب نامهاش را برسانم و بينديشم خود چه بايد بكنم.
درسی كه میتوان گرفت: از اين ماجرا چند نكته به دست میآيد:
1. حبيب از محرمان درگاه امام حسين عليهالسلام بود و امام درباره ديگران با او مشورت میكردهاند؛
2. حبيب در خيرخواهی برای بندگان خدا و مقام امامت هميشه تلاش میكرد و قره را در آخرين روز هم به سوی امام دعوت كرد؛
3. شرح صدر مبلغان الهی نيز درسی آموزنده است كه از لحن حبيب با قره و سپس پاسخ منفی او را درك و میپذيرد.
روز نهم محرم به لشكر عمر سعد دستور دادند تا به لشكر امام حسين عليهالسلام حمله كنند. حضرت عباس عليهالسلام به امام خبر داد: ای برادر، قوم به سوی شما میآيند. امام فرمود: عباس! جانم فدايت بر اسب سوار شو و به نزد آنها برو و به آنها بگو شما را چه شده؟ و چه چيز باعث شده به اين سمت حركت كنيد.
حضرت عباس عليهالسلام با بيست نفر از ياران، چون حبيب و زهير رهسپار ميدان شدند تا خبر بياورند. دشمن گفت: امير امر كرده كه تحت فرمانش در آييد يا آماده جنگ شويد. عباس عليهالسلام فرمود: عجله نكنيد تا به اباعبدالله خبر دهم، سپس شما را ملاقات كنم.
حضرت عباس عليهالسلام به سوی برادر بازگشت و از ياران خواست كه اين قوم را موعظه كنند. حبيب به زهير گفت: اگر میخواهی با اين قوم سخن بگو. زهير گفت: تو پيش از اين شروع كردهای، پس با آنها سخن بگو. حبيب فرمود: «ای مردم! به خدا قسم نزد خدای تعالی در روز قيامت بد گروهیاند كسانی كه به استقبال فرزند پيامبر و خاندان اهلبيت او و بندگانی از اهالی اين شهر آمدهاند تا آنها را به قتل رسانند، در حالی كه آنها بندگانی عبادت پيشه، شب زندهدار، سحرخيز و بسيار به ياد خدايند.
«عزره بن قيس» در پاسخ گفت: هر چه میتوانی خودستايی كن.
درسی كه میتوان گرفت: حبيب، ويژگی ياران امام را شب زندهداری، سحرخيزی و فراوانی ياد خداوند و بندگی آنها دانسته است. آيا افتخار ديگری برای انسانهای كامل میتوان سراغ داشت؟
در شب عاشورا، حبيب چون «بُرير» شادمان و خرسند بود. به گونهای كه «يزيد بن حصين» به او خرده گرفت: ای برادر! اين ساعت زمان شوخی نيست. «حبيب» در پاسخ گفت: كجا از اين جا سزاوارتر برای سرور خواهد بود؟ در حالی كه تنها فاصله ما با حورالعين، حمله اين قوم بر ماست تا كه شمشيرها را از نيام بركشند.
قدری از شب عاشورا گذشت، «نافع» میگويد: امام وارد خيمه خواهرشان زينب(سلام الله عليها) شدند. من در برابر خيمه به انتظار امام بودم كه شنيدم حضرت زينب(سلام الله عليها) به امام عرض كرد: آيا شما نیّات يارانتان را امتحان كردهايد؟ من نگران آنم كه آنان نيز به ما پشت كنند و در هنگامه درگيری شما را تسليم دشمن كنند. امام در پاسخ فرمودند: به خدا سوگند اينها را امتحان كردهام؛ پس آنها را مردانی يافتم كه سينه سپر كردهاند، به گونهای كه به مرگ زيرچشمی مینگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره به سينه مادرش انس دارند.
نافع میگويد: چون اين گفتار امام را شنيدم، گريهام گرفت و نزد حبيب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوی امام و خواهرش را بازگو كردم. حبيب گفت: به خدا سوگند، اگر انتظار امر امام نبود در همين شب با اين شمشيرم به آنها حملهور میشدم. نافع میگويد: به حبيب گفتم: من نزد خواهرشان بودهام؛ گمان میكنم بايد زنها را تسكين خاطری داد. آيا میتوانی يارانت را جمع كنی تا نزد آنها رفته خاطرشان را آسوده كنيم؟
«حبيب» از جای برخاست و فرمود: ای ياران مردانگی! ای شيران! چون شيران وحشی از آشيانههای خود به در آييد. سپس به بنیهاشم گفت: به خيمههای خويش بازگرديد(اميدوارم كه) چشمانتان بيدار مباد. بعد از آن به اصحاب خود
نظر كرد و آن چه خود ديده بود يا از نافع شنيده بود بازگو كرد و همگی گفتند: به آن خدايی كه بر ما منت نهاد كه در اين جايگاه قرار بگيريم، اگر انتظار فرمان حسين نبود، اكنون با شتاب بر آنان حمله میكرديم تا كه نفس خويش را پاك و چشم را روشن كنيم.
حبيب از خداوند بر آنان طلب خير كرد و گفت همراه من بياييد تا كه نزد زنهای حرم رويم و خاطرشان را آسوده سازيم. او خود به راه افتاد و ياران، او را همراهی كردند. حبيب به نزديك حرم اهلبيت(ع) رسيده و فرياد زد: ای حريم رسول خدا! اين شمشيرهای جوانان و جوانمردان شماست كه به غلاف نخواهد رفت تا اين كه گردن بدخواه شما را بزند.
اين نيزههای پسران شماست، سوگند ياد كردهاند كه تنها بر سينه جدا شده از دعوتتان فرو روند. در اين هنگام زنهای حرم از خيمهها به گريه خارج شدند و گفتند: ای پاكان! از دختران رسول الله و ناموس اميرمؤمنان حمايت كنيد.» در آن حال همه منقلب و گريان شده بودند، گويا زمين هم با آنها زار میگريست.
حبيب، فرماندهی طرف چپ سپاه امام حسين عليهالسلام را به عهده داشت چنان كه زهير فرمانده طرف راست بود. اگر كسی حبيب را به مبارزه دعوت میكرد او با شتاب پاسخ میداد. «سالم» غلام زياد و «يسار» غلام عبيدالله بن زياد وارد ميدان شدند و مبارز طلبيدند. اين در حالی بود كه يسار جلوتر آمده بود و در پيشاپيش سالم قرار داشت. حبيب و برير به سرعت به سمت آنان شتافتند؛ ولی امام حسين عليهالسلام آن دو را به جای خود نشانيد. عبدالله بن عمير از جای برخاست و امام به او اجازه جهاد فرمود.
درسی كه میتوان گرفت: طبری و ديگران درباره وضعيت حبيب چنين بيان داشتهاند: هرگاه حبيب را مبارزی به جنگ دعوت میكرد. او به سادگی اجابت میكرد.
اين روحيه، بيانگر شجاعت و نيز از خودگذشتگی آن مجاهد بزرگ در راه احيای دين خداست.
هنگامی كه «ابوثمامة» وقت نماز را به امام يادآوری كرد، حضرت در حق او دعای خير كرد و فرمود: به آنها بگوييد از جنگ دست بردارند تا نماز بگزاريم. در اين حال، يكی از افراد سپاه ابن سعد به نام «حصين بن تميم» فرياد برآورد كه نماز او (حسين عليه السلام) پذيرفته نخواهد بود. حبيب از اين گفتار برآشفت و گفت: پنداشتهای كه نماز از آل رسول قبول نمیشود، ولی از تو - ای الاغ - پذيرفته میشود؟ حصين كه تاب شنيدن اين حقيقت را از حبيب نداشت، بر او حملهور شد و حبيب نيز دست به شمشير برد و با ضربهای به صورت اسب او كوبيد، كه اسب با شتاب به زمين خورد و بر روی او افتاد. خويشان و اطرافيان حصين برای نجات او به سويش شتافتند و با حبيب درگير شدند تا او را نجات دهند. در اين درگيری كه حبيب با شمشير در بين دشمن میجنگيد، اين اشعار را ترنم میكرد:
«اُقسِمُ لَو كُنا لَكُم اَعدائاً
اَو شَطَرَكُم وَلَّيتُم ألا اكتاداً
يا شَرَّ قَوم حَسَباً وَ آدا.»
رجز حبيب در ميدان رزم، هنگام حمله، اين بود:
انا حبيب و ابی مظاهر
فارس هيجاء و حرب تسعر
و انتم عند العديد اكثر
و نحن اعلی حجة و اظهر
و انتم عند الوفاء اغدر
و نحن اوفی منكم و اصبر
من حبيبم و پدرم مظاهر، پهلوان ميدان نبرد و كارزار شعلهور؛
گرچه گروه شما از ما فزونتر است، ولی ما حجتی والاتر و آشكارتر داريم؛
و اگرچه شما خائن به عهد خود هستيد، ولی ما وفادارتر از شما و شكيباتريم.
«حبيب» آن شيرمرد دلاور، به رغم كهولت سن، در آن درگيری شصت و دو نفر از آنها را به خاك انداخت. او اين سرود حماسی را پيوسته به زبان داشت تا اين كه «بديل» به او حملهور شد.
فردی از «بَنی تميم» به نام «بُدَيلُ بنُ صُريم» با شمشير خود ضربهای به حبيب زد و ديگری از همان قبيله (تميم) با نيزهاش به او ضربه زد. پس از اين بود كه حبيب از اسب به زمين افتاد، اما همين كه خواست از جای برخيزد «حصين بن تميم» با شمشير بر فرق او زد. مرد «تميمی» از اسب پايين پريد و سر حبيب را از بدن او جدا كرد.
حصين به او گفت: من در كشتن او شريك تو هستم. پس ديگری گفت: به خدا قسم، او را كسی جز من نكشت. حصين گفت: سر را به من بده تا كه به گردن اسبم بيندازم تا مردم ببينند و بدانند كه من در قتل او شريك تو هستم، سپس سر را تو بگير و به عبيدالله بن زياد بده، من نيازی به هديهای كه برای كشتن او به تو عطا میكند ندارم.
او زير بار نرفت و قوم آن دو سرانجام بين آن دو نفر داوری كردند. او سر حبيب را به حصين داد و حصين در بين لشكر به جولان پرداخت، در حالی كه سر را به گردن اسب آويخته بود. سپس سر را بازگردانيد و تميمی آن را گرفت و به اسب خود آويزان كرد تا آن كه نزد ابن زياد برد.
در اين هنگام بود كه امام حسين عليه السلام خود را بر بالين حبيب رسانيد و فرمود: «خودم و اصحاب وفادارم را نزد خدا احتساب میكنم.» پس از آن، امام مكرر اين آيه را تلاوت میفرمود: «انالله و انا اليه راجعون؛ ما از آن خداييم و به سوی او باز میگرديم.» در برخی از مقاتل آمده كه امام فرمود: آفرين بر تو ای حبيب
تو مردی فاضل بودی كه در يك شب قرآن را ختم میكردی.
در زيارت ناحيه مقدسه آمده: السلام علی حبيب بن مظاهر الاسدی؛ درود بر تو ای حبيب بن مظاهر اسدی.
1. امام حبيب را فاضل میدانند؛
2. او هر شب، كل قرآن را تلاوت میكرد؛
3. معرفت او به امام بر ديگران امتياز داشت.
اما آيا انحراف دشمن امام حسين عليه السلام توجيهپذير است؟ آيا رياكاری و مقامطلبی حصين و شمشير به مزد بودن آن تميمی شايان عبرت نيست؟
********************************
(*ایکنا،،خبرگزاری بین المللی قرآن)
#حبیب_بن_مظاهر
@dghjkb
59_vahed.mp3
8.85M
🍂 از سن کودکی شده غم آشنای من....
#مجتبی_رمضانی
@dghjkb
🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱
امیر المؤمنین امام علی علیه السلام:
با چيره شدن بر عادت هاست كه مى توان به بالاترين مقامات رسيد.
غررالحكم حدیث ۴۳۰۰
@dghjkb
🔸🍃🔸🍃🔸🍃🔸🍃🔸🍃🔸🍃🔸
🍃🍃الهـی.....
شرف و انسانیت را مبدأ
تمام خواسته هایمان قرار ده
از تکبر و غرور و سوء ظن
و نفرت و کینه دورمان کن
کلاممان به دروغ، آلوده نباشد
عزیزانمان همیشه شاد و خوشبخت باشند
🍀 آمین یا رب العالمین....
@dghjkb
🍃 روایت تلخ فرزند شهید اندرزگو از روزی که ساولکی ها جنازه پدرش را کنار حوض به نمایش گذاشتند:
حجت الاسلام سیدمهدی اندرزگو فرزند شهید اندرزگو در مراسم یادواره شهید سیدعلی اندرزگو و ۲۵ شهید روستای ایجدانک ورامین، طی سخنانی بیان کرد: ما سر سفره شهدا نشسته ایم و شهدا سرمایه های اصلی این کشور هستند.
وی با ذکر خاطراتی از شهید اندرزگو افزود: شهید اندرزگو که از سوی رژیم پهلوی پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور به اعدام محکوم شده بود، با اسامی ناشناخته و هویت های مختلف کارهای بزرگی را انجام داد. ساواک یک سازمان مخوفی بود که استکبار با هدف سرکوب مستکبرین راهاندازی کرد و نیروهای دولتی افتخار می کردند که عضو ساواک باشند اما ساواک از دستگیری شهید اندرزگو عاجز بود.
فرزند شهید اندرزگو تصریح کرد: شهید اندرزگو ارتباطات قوی در افغانستان و پاکستان داشت و با همین ارتباط تعداد قابل توجهی اسلحه به کشور وارد و در اختیار نیروهای انقلابی قرار داد که در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به کمک مبارزان آمد.
وی اضافه کرد: ساواک بسیار روی شهید اندرزگو حساس شده بود و تصور می کرد که با دستگیری ایشان، انقلاب را زمین گیر می کند در حالی که نمی دانست این انقلاب یک انقلاب مردمی بود و متکی به شخص خاصی نبود اما شهید اندرزگو با حربه های مختلف ضربات مهلکی به رژیم پهلوی وارد کرد.
حجت الاسلام اندرزگو یادآور شد: خانواده ما مدتی در افعانستان و پاکستان زندگی می کردیم و مجبور بودیم با کم ترین امکانات در روستاهای افغانستان زندگی کنیم اما شهید اندرزگو سراسر اخلاص بود و تمام سختی ها را با هدف پیروزی انقلاب اسلامی تحمل کرد.
وی با اشاره به این نکته که شهید اندرزگو کم ترین استفاده ای از اموالی که امام در اختیار ایشان قرار می دادند برای شخص خود استفاده نمی کرد، تاکید کرد: مسئولان امانتدار بیت المال هستند و باید در مصارف آن دقت کنیم چرا که خون بهای شهداست و کسانی که به انقلاب و بیت المال خیانت می کنند، در همین دنیا پای آن را می خورند.
فرزند شهید اندرزگو گفت: مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده ما فرمودند که شهید اندرزگو، انحراف منافقین را به ما گفتند و این نشان دهنده بصیرت این شهید بزرگوار است. تمامی فعالیت های شهید اندرزگو با نظر ولی فقیه بود و معتقد به انجام فرایض دینی به بهترین نحو و کیفیت بود و در پایان به آرزوی خود که شهادت بود، رسید.حجت الاسلام اندرزگو اضافه کرد: پس از شهادت شهید اندرزگو، پیکر ایشان را به کمیته ضدخرابکاری برده و کنار حوضی گذاشتند و تمام زندانیان را به صف کرده و با افتخار ماموران ساواک اعلام کردند که ما بزرگ مبارزین را زدیم تا انگیزه مبارزان را از بین ببرند. پس از شهادت پدر، خانواده ما دستگیر شد و مادرم مورد بازجویی قرار گرفت و حکم اعدام وی صادر شد که خوشبختانه با پیروزی انقلاب، این حکم اجرا نشد. بهترین خاطره خانواده ما دیدار با امام راحل در ابتدای پیروزی انقلاب بود که امام ما را روی زانوی خود نشاندند و ما را دعوت به صبر کردند و خبر شهادت پدرم را امام راحل به ما دادند.
۲۷۲۱۵(*خبر آنلاین، خبرگزاری تحلیلی ایران)
#شهید_سید_علی_اندرزگو
#شهادت_سید_علی_اندرزگو
@dghjkb
او آن روز تنها پرچمدار میدان شده بود و می خواست نام خویش را در خیل انصار اللّه ثبت کند. طاغوتیان که هر موضوعی را تنها با عینک های دودی حلاّجی می کردند، آن روز غرق در غرور مسلسل هایشان، آماده شلیک، منتظر کسی بودند که با دهان «روزه» قصد «قربت» کرده بود تا به دیدار حضرت دوست برسد؛ رسیدنی عاشقانه!
کوچه ها را اضطرابی عجیب فرا گرفته بود و به جنایتی می اندیشیدند که در حال وقوع بود! چهره نورانی اش که از شهود شهادت می درخشید، نمایان شد و ناجوانمردان مزدور از هر طرف به سمت او آتش گشودند.
گویی فضای درگیری، صحنه های عاشورایی را به نمایش گذاشته است و تعزیه حق و باطل می خواهد به حقیقی ترین شکل، حوادث را مرور کند!
دشمنان صف آرایی کرده بودند، امّا بسیار ناجوانمردانه!
صدای شلیک گلوله ها، فضای سکوت زده دل ها را، بی هیچ اعتراض می شکست و او تنها به جویبار خون می نگریست! با زبان خشک و عطشناک قادر به سخن نبود؛ گویی در دلش زمزمه ای جان گرفته است. شاید شکر از موهبت شهادت! شاید بیان آخرین شهادتین! شاید زیارت عاشورا و آخرین روضه جدش حضرت اباعبداللّه علیه السلام زخم های بی شمارش را می دید، امّا هیچ ناله و شکوه ای نداشت!
انگار غرق خطبه های حضرت زینب شده بود! آن چه می دید، مثل تبسمش زیبا بود! اصلاً برای عاشق، چه زیبایی بالاتر از شهادت و رسیدن به آرزوی دیرینه وصال! درست مثل حضرت مسلم علیه السلام تنهایش گذاشتند!
حتی یک نفر از آن مزدورها نپرسید که «سیّد» گناهش چه بود؟!
(ادامه مطلب را در سایت زیر میتوان مشاهده کرد.)
منبع: defapress.ir- آسمونی
(بنیاد شهید و امور ایثارگران نوید شاهد)
#سید_علی_اندرزگو
@dghjkb
🏴🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂
حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست
من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست
کربلا گر نشدم دعوت از این بارِ گناه
ضامن من بشود،ضامنِ آهو، کافیست
@dghjkb
🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸
#معرفی_کتاب
🔹 کتاب چریک تنها ، زندگینامه و خاطراتی از روحانی مبارز "شهید سیدعلی اندرزگو"
(بزرگواران سعی کنید حتما این کتاب ارزشمند مطالعه کنید.)
#چریک_تنها
@dghjkb
Mohammad-Ali-Karimkhani_Mastan-hame-Oftade.mp3
9.11M
🍂 مستان همه افتاده و ساقی نمانده
🍂 یک گل برای باغبان نمانده
🍂 صحرا همه گلگون شده
🍂 هر بلبلی دلخون شده
#محمد_علی_کریمخانی
@dghjkb