eitaa logo
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
715 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
42 فایل
در هر زمان از شبانه روز که دلتان تنگ شد دلنوشته خود را برای ما بفرستید @amz_15
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ 🌱امام على عليه السلام :  با ايمان است كه مى توان تا اوج خوش بختى و نهايت شادمانى ، بالا رفت غرر الحكم : ج 3 ص 234 ح 4323 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 علیه‌السلام @dghjkb
کدام‌ دلی است که با‌ یاد‌ِ او‌ نتپد؟! مُردگان‌ را‌ رها کن‌؛ سخن‌ از‌ زندگان‌ِ عشق می‌گویم..! @dghjkb
🏴 وقتی کار را خراب کردند، اراذل و اوباش کار را ازدستشان گرفتند. @dghjkb
☘ امام‌خامنه‌ای‌حفظه الله: مهم این است که در هر دوره ای از دوره ها نقشه دشمن را بفهمیم. درست مثل جنگ نظامی ما میگیم مواظب توپخانه دشمن باشید در این فضای مجازی !! از این فضا دشمن علیه: استفاده نکند!! @dghjkb
خطبه حضرت زینب سلام‌الله‌علیه در شام(۵) @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی وقت‌ها ما عکس‌ها را می‌سوزانیم و گاهی عکس‌ها ما را ... لحظه‌ای به این عکس خیره‌شو پیکرهای بر زمینِ نمناک مانده و خـون جـاری از آن‌‌ها را با نگاهِ رزمنده خیره شده به خودت را تصور کن ... راستی عجیب هوای عکس بارانیست!! یا زینب کبری سلام الله علیها یـازهــرا سـلام الله عـلـیها @dghjkb
🏴 منافق، عزت را از غیر خدا میخواهد. @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷تعجب است از کسی که، برای خوابش که مدت کوتاهیست جای نرم تهیه می‌کند، اما برای آخرتش قدمی برنمی‌دارد..! @dghjkb
◾️سرکوب طاغوت با حکومت یا شهادت؛ هدف امام حسین(ع): انبیاء نجات‌دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، یك هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه‌ی عدل معرفی شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط». اصلاً انزال كتابهای الهی و ارسال رسل برای این بوده است كه قسط و عدل در میان جوامع حاكم شود؛ یعنی نمادهای ظلم و زورگویی و فساد از میان برخیزد. حركت امام حسین علیه‌السّلام، چنین حركتی بود. فرمود: «انّما خرجت لطلب الأصلاح فی امّة جدّی». همچنین فرمود: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام اللَّه او تاركا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول‌اللَّه فعمل فی عباداللَّه بالاثم والعدوان ثمّ لم یغیّر علیه بقول و لا فعل كان حقا علی اللَّه أن یدخله مدخله»؛ یعنی اگر كسی كانون فساد و ظلم را ببیند و بی‌تفاوت بنشیند، در نزد خدای متعال با او هم‌سرنوشت است. فرمود: من برای گردنكشی و تفرعن حركت نكردم. دعوت مردم عراق از امام حسین علیه‌السّلام برای این بود كه برود و حكومت كند؛ امام هم به همین دعوت پاسخ دادند. یعنی چنین نیست كه امام حسین علیه‌السّلام به فكر حكومت نبود، امام حسین علیه‌السّلام به فكر سركوب كردن قدرتهای طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حكومت و چه با شهادت و دادن خون. امام حسین علیه‌السّلام می‌دانست كه اگر این حركت را نكند، این امضای او، این سكوت او، این سكون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتی قدرتی همه‌ی امكانات جوامع و یا یك جامعه را در اختیار دارد و راه طغیان پیش می‌گیرد و جلو می‌رود، اگر مردان و داعیه‌داران حق در مقابل او اظهار وجود نكنند و حركت او را تخطئه نكنند، با این عمل، كار او را امضا كرده‌اند؛ یعنی ظلم به امضای اهل حق می‌رسد، بدون این‌كه خودشان خواسته باشند. این گناهی بود كه آن روز بزرگان و آقازادگان بنی‌هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتكب شدند. امام حسین علیه‌السّلام این را برنمی‌تافت؛ لذا قیام كرد. نقل شده است بعد از آن‌كه امام سجاد علیه‌السّلام پس از حادثه‌ی عاشورا به مدینه برگشت - شاید از آن وقتی كه این كاروان از مدینه بیرون رفت و دوباره برگشت ده، یازده ماه فاصله شده بود - یك نفر خدمت ایشان آمد و عرض كرد: یابن‌رسول‌اللَّه! دیدید رفتید، چه شد! راست هم می‌گفت؛ این كاروان در حالی رفته بود كه حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، خورشید درخشان اهل‌بیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسول‌اللَّه، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازی رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین - عباس و دیگران - فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنی‌هاشم، همه با این كاروان رفته بودند؛ حالا این كاروان برگشته و فقط یك مرد - امام سجّاد (علیه‌السّلام) - در این كاروان هست؛ زنها اسارت كشیده، رنج و داغ دیده‌اند؛ امام حسین نبود، علی‌اكبر نبود، حتی كودك شیرخوار در میان این كاروان نبود. امام سجّاد علیه‌السّلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمی‌رفتیم، چه می‌شد! بله، اگر نمی‌رفتند، جسمها زنده می‌ماند، اما حقیقت نابود می‌شد؛ روح ذوب می‌شد؛ وجدانها پایمال می‌شد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محكوم می‌شد و حتی نام اسلام هم نمی‌ماند. در دوران ما حركت انقلاب اسلامی و نظام اسلامی در این راه بود. كسانی كه این حركت را شروع كردند، ممكن بود در ذهنشان بگذرد كه یك روزی بتوانند حكومت و نظامِ مورد نظر خود را تشكیل دهند؛ اما كاملاً در ذهن آنها این معنا هم وجود داشت كه ممكن است در این راه شهید شوند یا تمام عمرشان را در مبارزه و سختی و ناكامی به سر ببرند. هر دو راه وجود داشت، درست مثل حركت امام حسین علیه‌السّلام. در سال ۴۱ و ۴۲ و بعد سالهای سخت و سیاه اختناق در این زندانها، تنها شعله‌ای كه دلها را گرم نگه می‌داشت و آنها را به حركت وادار می‌كرد، شعله‌ی ایمان به مبارزه بود؛ نه عشقِ رسیدن به حكومت. این راه، همان راه امام حسین علیه‌السّلام بود؛ منتها دو طرف دارد، شرایط زمانی و مكانی متغیّر است. یك وقت امكانات به وجود می‌آید، حكومت اسلامی پرچمش برافراشته می‌شود؛ یك وقت هم راه بدون این امكانات است و با شهادت تمام می‌شود. از این قبیل در طول تاریخ زیاد داشته‌ایم.۱۳۸۰/۱۲/۲۷ بیانات در دیدار کارگزاران نظام پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️حتی ‌برای رفع ‌دلتنگی ‌هم ◾️چشم ‌دوختن به ‌گنبدت‌ کافیست علیه‌السلام @dghjkb
🏴 از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین @dghjkb
امتحان قیام و قعود همراه با امام امام خمینی (ره) در جنگ هشت ساله، با چهرۀ امام حسین (ع) ظاهر شد. همه می‌گفتند: «جنگ، جنگ تا پیروزی». آنجا شما مردم امتحانتان را خوب پس دادید و نمرۀ کامل را گرفتید. یعنی 10 نمرۀ امامت را گرفتید. زمان پذیرش قطعنامه توسط امام خمینی، در شرایط امام حسن (ع) قرار گرفتید و چون شما همانطور که در جنگ همراه امام بودید، در صلح هم همراه شدید، 10 نمرۀ دیگرِ اطاعت از امامت را گرفتید. 10 نمره برای قیام با امام، 10 نمره هم برای قعود با امام. در هر دو موقعیت، مردم نمرۀ کامل امامت را گرفتند. امام کسی است که باید با قیامش قیام کنید و با قعودش قعود کنید: «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا». علامت این که ظهور نزدیک است، این است که مردم در زمان جنگ و در زمان صلح و پذیرفتن قطعنامه از امام تبعیت کنند. بعد از پذیرش قطعنامه، رزمندگان در جبهه گریه می‌کردند، سر به دیوار می‌زدند، ولی یک گلوله هم شلیک نشد، امتحانشان را پس دادند. آيت‌الله حائری شیرازی @dghjkb
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ حضرت امام کاظم علیه‌السلام: کم‌گوئی، حکمت بزرگی است، پس همواره ساکت باشید؛ چرا که سکوت، مایه آسایش نیکو و سبک باری از بار گران و کاهش گناهان است. تحف العقول، ص ۳۹۴ علیه‌السلام @dghjkb
🍃خدایا قرار ده نفس مرا… سپاسگزار در برابر نعمت های بسیارت (ترجمه فرازی از زیارت امین الله) @dghjkb
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباََ 🍃یا صاحب الزمان ادرکنی مولای من! از گذشتگان هر که خبر دار می شد که امت آخرالزمان يگانه امام و راهنمای خود را فراموش می‌کنند دلش به حالمان سوخت؛ چرا که باورشان نمی آمد که می توان بدون خورشيد هم زندگی کرد و باورشان نيامد که مگر می شود بدون گرمای محبوب، سرد و يخزده روزگار را گذراند. مولای من! قصه پر غصه فراق و جدایی تو را هر اهل دلی که بشنيد از درد جانش به خزان نشست. اهل دل که نه، داستان غيبت تو را بر هر سنگ و گياه ... که خواندند پژمرده گشت... کبوتران آسمان به حال ما بيچارگان رقت کردند، ماهيان آب ها، مدام عوض ما ظهور تو را طلب کردند امّا مولای من! آنقدر روزها و شب ها آمد که ما به خود نيامديم و نپرسيديم چرا تو در صحراها خيمه نشين شده ای؟ چرا که دور از مردمان زندگی می کنی؟ ما به خود نيامديم و تو هر روز اميدواری که ما به سويت برگرديم. تو هر روز چشم انتظاری، که ما برای نيکبختی خودمان، برای سعادت خودمان، به سوی تو برگرديم........ الّلهُـــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّک الْفَـــرَج @dghjkb
خطبه حضرت زینب سلام‌الله‌علیه در شام(۶) @dghjkb
◾️هانیه؛ تنها زن شهید کربلا؛ هانیه همسر عبدالله‌ بن‌ عمیر‌ کلبی، هفده روز بیشتر از زندگی مشترک با عبدالله‌ بن‌ عمیر را پشت سر نگذاشته بود که در نزدیکی ثعلبیه همراه همسرش و مادر همسرش به اباعبدالله (ع) پیوست. این نوعروس که احتمالا مسیحی بود در طول راه چنان شیفته رفتار و گفتار و منش اباعبدالله (ع) شد که در کربلا همسرش را برای یاری اباعبدالله (ع) تشویق کرد. او در بازگشت عبدالله از میدان، در حالی که انگشتان دست عبدالله قطع شده بود، گفت:عبدالله! عزیزم! میثاق را فراموش نکن؛ بنابراین گزارش، وقتی حلقه محاصره تنگ شد و دست راست عبدالله قطع گردید. هانیه عمودی از خیمه برداشت و به رزمگاه شتافت و درست لحظه‌ای به بالین همسرش رسید که پایش نیز قطع شده بود. هانیه خون از صورت همسر گرفت. پیشانی مردانه‌اش را بوسید. به او آفرین گفت و سپس گفت:پدر و مادرم فدایت باد که از پاکان و ذریّه پیامبر دفاع کردی. بهشت بر تو گوارا باد! از خدا بخواه مرا نیز با تو هم‌سفر کند. عمر‌سعد که نگران تأثیرگذاری این صحنه بر سپاهش بود. به شمر اشاره کرد و شمر غلامش رستم را فرستاد تا با ضربه عمودی به این صحنه خاتمه دهد. عمود فرود آمد و جویباری از خون بر صورت هانیه نشست. لحظه‌ای بعد هانیه، عروس گلگون کربلا بر سینه همسرش افتاد و دو گل ارغوانی با هم به بهشت وصل محبوب پیوستند. گفتنی است هانیه تنها زن شهید کربلا است. او هنگام شهادت حدود ۱۸ تا ۲۰ ساله بود. منابع: ۱. تاریخ طبری ۲. مقتل خوارزمی ۳. تاریخ کامل ۴. بحارالانوار ۵. انصارالحسین (ع) ۶. ابصارالعین ۷. آینه در کربلاست (محمدرضا سنگری) * حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛  @dghjkb
🏴ماجرای شهادت 13 نوجوان تشنه در عصر عاشورای سال 62 شمسی: عاشورای سال  1362 شمسی را می‌توان جزء عاشوراهایی دانست که دارای بیشترین تقارب با عاشورای سال 61قمری امام حسین علیه السلام است. در عصر عاشورای سال 1362، 13 نفر از رزمندگان اسلام که اکثر آنها را نیروهای بسیجی تشکیل می‌دادند توسط نیروهای منافقین دستگیر شده و در اوج غربت و مظلومیت در جنگلهای میاندوآب آذربایجان غربی به شهادت می‌رسند. غلام رشیدیان تنها شاهد عینی و راننده اتوبوس حامل رزمندگان است که کاروان رزمندگان را به سمت جبهه‌های شمال غرب می‌برد. او روز حادثه را این چنین روایت می‌کند: اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچه‌ها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر  و برخی دیگر چیزی می‌نوشتند. شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم. بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله می‌کردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن می‌شد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز می‌شد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن می‌کرد. روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش می‌رسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچه‌ها می‌گرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود. نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچه‌ها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند. فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظه‌ای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان چهارده پانزده ساله با آن جثه‌ کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند. سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و می‌گفت خیلی دلم شور می‌زند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس  ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند. فکر کردم تصادف شده است. پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند. مصطفی رهایی بلند شد و داد زد: «کوموله‌ها هستند، کوموله‌ها هستند.» شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. یکی از منافقین گفت: دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد. کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است. آنان تمام وسایل بچه‌ها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند. همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. با تهدید همه را به سمت جنگل بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم. نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. در همین حین یک مینی‌بوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد. تمام حواسم پیش بچه‌ها بود، خدایا چه بر سر بچه‌ها می‌آورند. جرأت نمی‌کردم از سرنوشت بچه‌ها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم. فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم. غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم. بدن بی‌جان و تیرباران شده 13 جوان و نوجوان معصوم که هر یک گوشه‌ای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال 1362 به جمع شهدای کربلای 61 هجری قمری پیوستند. منبع: تسنیم *پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز @dghjkb
اعراض پیروان اهل حق از سرنوشت دنیای اسلام ،عامل ایجاد حادثه کربلا عامل دیگرى که وضع [جامعه اسلامی]را به آن‌جا رسانید[که حادثه کربلا رخ داد] و انسان در زندگى ائمه علیهم السّلام این معنا را مشاهده مى‌کند، این بود که پیروان حق که ستونهاى آن اساس واقعىِ بناى ولایت و تشیّع محسوب مى‌شدند، از سرنوشت دنیاى اسلام اعراض کردند و نسبت به آن بى‌توجّه شدند و به سرنوشت دنیاى اسلام، اهمیت نمى‌دادند. بعضى افراد یک مدّت مقدارى تحمّس و شور نشان دادند که حکّامْ سختگیرى کردند؛ مثل قضیه‌ى هجوم به مدینه در زمان یزید که اینها علیه یزید سر و صدایى به راه انداختند، او هم آدم ظالمى را فرستاد و قتل عامشان کرد. این گروه هم، همه چیز را به کلّى بوسیدند و کنار گذاشتند و مسائل را فراموش کردند. البته، همه‌ى اهل مدینه هم نبودند؛ بلکه عدّه‌اى بودند که در بین خودشان، اختلاف داشتند. درست عکس تعالیم اسلامى عمل شد؛ یعنى نه وحدت و نه سازماندهى درست بود و نه نیروها با یکدیگر اتصال و ارتباط کاملى داشتند. بنابراین، نتیجه آن شد که دشمن، بیرحمانه تاخت و اینها هم در قدم اوّل، عقب نشستند. این نکته، نکته‌ى مهمى است.۱۳۷۴/۱۰/۰۵ بیانات در دیدار جمعی از پاسداران پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی @dghjkb
🏴یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک ... @dghjkb