eitaa logo
دیدار روی ماه🌙
90 دنبال‌کننده
324 عکس
109 ویدیو
2 فایل
قصه های توفیق دیدار بچه های هیئت انصارالقائم (عج) با خانواده معظم شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه روز امورات خانواده است آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪یازدهم تیر ماه سالروز شهادت مظلومانه آیت الله صدوقی (چهارمین شهید محراب) گرامی باد🖤 شهید آیت الله محمد صدوقی در سال 1327 در یزد متولد شد ، ایشان که به حق شیخ الشهدا و چهارمین شهید محراب نامیده شده نماینده امام خمینی (ره) در استان یزد و امام جمعه شهر یزد بود، در آخرین نماز جمعه اش که مصادف با دهم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ مطابق با یازدهم تیرماه ۱۳۶۱ بود، بعد از ادای نماز، یک عضو گروهک منافقین به ایشان نزدیک شد و با به آغوش کشیدن آن و منفجر کردن نارنجکی که در دست داشت، وی را به شهادت رساند این عالم شهید از یاران صدیق و باوفای امام خمینی (ره) و یاور مردم محروم بود و خود را از مردم جدا نمی دانست. ✨ آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
🍃الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب علیه السلام🍃 و سلام بر او که می گفت: «عجب تمثیلی است این که علی(؏) مولود کعبه است ، یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن» ✨ آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
دیدار روی ماه🌙
داستان های روز عید غدیر شهید حاج علی کسائی روز تولد - ازدواج و شهادت 🕊در یکی از وصیت نامه هایش می نویسد: «… من نمی دانم که آیا به آن درجه رسیده ام که خداوند مرا قبول کند؟ وقتی خودم را بررسی می کنم و اعمال خودم را محاسبه می کنم برایم مسلم می شود که شهادت سعادتی است که نصیب همه کس چون من نمی شود. مادر عزیزم به هر حال از خدا خواسته ام که اگر صلاح می داند برای کفاره گناهانم شهادت را نصیب من کند زیرا شنیده ام که انسان با شهادتش تمام گناهانش بخشوده می شود… » شب آخر، می دانست آخرین دیدار است برای همین تا صبح به راز و نیاز با خدا پرداخت و پس از آن آخرین وصایایش را کرد. عید غدیر بود که لباس سفید عروسی را به تن پوشیدم و هفت سال بعد درست عید غدیر بود که لباس سیاه بر تن پوشاندم و چهار فرزند از ۶ ماهه تا ۶ ساله به رسم امانت از علی پذیرفتم. حاج علی می گفت: «من در عید غدیر به دنیا آمدم، در عید غدیر سنت ازدواج را به جا آوردم و در عید غدیر پای از این دنیا بر می نهم.» مراسم عروسی مان را ظهر گرفتیم که به چشم نیاید و حرمت داغداری خانواده شهداء حفظ شود. آمدیم توی اتاق که ناهار بخوریم؛ در را بست و پشت آن ایستاد، رو به من کرد و گفت: می دونی که تو این لحظه دعای ما مستجابه؟ گفتم: آره ولی الان بیا ناهار بخوریم. گفت: روزه ام. گفتم: تو روز عروسی روزه گرفتی؟؟ گفت روزه ی نذره؟ گفتم: چه نذری؟ گفت: این که همون طور که خدا منو تو عید غدیر متولد کرد تو عید غدیر هم مزدوج کنه حالا من دعا می کنم تو آمین بگو. دستم را به دعا بلند کردم. گفت: خدایا همون طور که منو در عید غدیر متولد کردی و در عید غدیر مزدوج کردی، در عید غدیر هم به شهادت برسان… غدیر هر سال که می آمد منتظر خبرش بودم. غدیر آخر که خبر شهادتش را در سومار برایم آوردند گفتم: سال هاست منتظر شنیدنش بودم… راوی : همسر شهید . هدیه به معلم، مفسر و حافظ نهج البلاغه شهید حاج علی کسایی صلوات🕊 ✨ آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
✨﷽✨ آستين خالى فرمانده! 🌷رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده‌های ارتش و سپاه آمدند و کی و کی. امام جمعه‌ی اصفهان هم هر چند روز یک‌بار سر می‌زد بهش. بعد هم با هلی‌کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هر كس می‌فهمید من پدرش هستم، دست می‌انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم می‌گفتم: چه می‌دونم والا! تا دو سال پیش که بسیجی بود، انگار حالاها فرمانده لشکر شده. 🌷تو جبهه همدیگر را می‌دیدیم. وقتی برمی‌گشتیم شهر، کمتر. همان‌جا هم دو_سه روز یک‌بار باید می‌رفتم می‌دیدمش. نمی‌دیدمش، روزم شب نمی‌شد. مجروح شده بود. نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد: بگید بیاد ببینمش. دلم تنگ شده. 🌷خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه می‌کردم. او حرف می‌زد، من توی این فکر بودم؛ فرمانده لشکر؟! بی‌دست؟! یک نگه می‌کرد به من، یک نگاه به دستش، می‌خندید. می‌پرسم: درد داری؟ می‌گوید: نه زیاد. _می‌خوای مسکن بهت بدم؟ _نه. می‌گم: هرطور راحتی. لجم گرفته. با خودم می‌گویم: این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمی‌آد. خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار حاج حسین خرازی راوى: پدر گرامی شهید ✨ آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://ble.ir/didar_mah
دیدار روی ماه🌙
🌙شهید معرفی شده در هیئت هفتگی انصار القائم عج جلسه ۱۴۰۲/۴/۱۹🌙 شهید حسینعلی عالی✨ نفر اول نشسته از راست ، تولد 1345 در شهر زابل ، شهادت 1365/10/19 شلمچه عملیات کربلای 5 🍃پزشک معالج برایش 6 ماه استراحت تجویز کرد، ولی حسینعلی که توان ماندن در شهر را نداشت یک ماه بعد عازم جبهه شد. او با وجود اینکه مسئول اطلاعات عملیات لشکر بود، به تمام اعضای خانواده گفته بود که در جنگ کفش‌های رزمندگان را واکس می‌زند و آنها که این مطلب را باور کرده بودند و از اینهمه عجله او برای بازگشت و انجام این کار تعجب می‌کردند. 🍃شهید مرتضی بشارتی✨ از همرزمان شهید حسین‌علی عالی نیز درباره به یقین رسیدنش در قنوت نماز می‌گوید:«با حسین برای شناسایی رفتیم. وقت نماز شد. اوّل، عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. بعد به نگهبانی ایستاد و من به نماز. من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. پس از نماز دیدم حسین می‌خندد. به من گفت:« می‌خواهی یقینت زیاد بشه؟»با تعجّب گفتم: «بله،اما تو از کجا فهمیدی؟» خندید و گفت: «چه‌قدر؟» گفتم: «زیاد.» ادامه داد: «گوشت رو بذار روی زمین و گوش کن.» من همان کار را کردم. شنیدم که زمین با من حرف می‌زد و من را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: «مرتضی! نترس.عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست. من و تو هر دو عبد خداییم، اما در دو لباس و دو شکل. سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...» زمین مدام برایم حرف می‌زد. سپس حسین گفت: «مرتضی! یقینت زیاد شد؟» 🍃یکی از همزمان شهید عالی می‌گوید: شب عملیات «کربلای5» حاج قاسم✨ با دوربین دید در شب رزمندگان را نگاه می‌کرد و مرتب به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شد. بعدها سردار سلیمانی درباره این شب روایت کرده است:« دلهره عجیبی پیدا کردم چون آسمان مهتابی بود و من از شروع کار تا نزدیک دشمن شما را می‌دیدم و مرتب متوسل به به حضرت زهرا (س) می‌شدم که عملیات لو نرود. فرازی از وصیت‌نامه: خداوندا: می‌خواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم و تا آخرین قطره خون راه آن‌ها را ادامه دهم. می‌خواهم همچون دوستانم به سوی آن ستاره‌ای که نور امید به من بخشیده پر بکشم. خداوندا: من نه بهشت می‌خواهم نه شهادت، من ولایت می‌خواهم، ولایت مولا علی (علیه‌السلام)، مرا به ولایت مولایم علی (علیه‌السلام) بمیران و آن جناب را در شب اول قبر به فریادرسی من برسان. آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
🌙شهید معرفی شده در هیئت هفتگی انصار القائم عج جلسه ۱۴۰۲/۴/۱۹🌙 📚کتاب از گود مافیا تا گود قتل گاه، زندگینامه و خاطرات شهید بی مزار مجید حشمتی✨ که به همت انتشارات شهید ابراهیم هادی✨ منتشر شده است.📚 🟣در بخشی از کتاب می‌خوانیم: اولین بار با شهید آوینی✨ برای ضبط گزارش به فکه اعزام شدیم. ما به جایی به نام قتلگاه رفتیم. من که کاملا منطقه را می شناختم برای ایشان توضیح دادم و از شهیدی گفتم که اکثر شهدای قتلگاه نیروهای او بودند. شهدایی که مراتب کمال را به خوبی طی کردند و… آقای آوینی مشتاق شنیدن خاطرات این شهید شد. من تا تهران در کنار آقای آوینی نشسته بودم و برایش از مجید می گفتم. مجید حشمتی✨. هنوز یک هفته از پایان این سفر نگذاشته بود که آقای آوینی تماس گرفت وگفت می خواهم برای مجید مستند بسازم بیا به فکه برویم. آقای آوینی جمله ای گفت به این مضمون که مجید حشمتی✨ آب از سرچشمه خورده راهی فکه شدیم. وقتی به قتلگاه مجید رسیدیم، یکباره صدای انفجار آمد و سید مرتضی آوینی غرق خون روی زمین افتاد… آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah
🌙شهید معرفی شده در هیئت هفتگی انصار القائم عج جلسه ۱۴۰۲/۴/۱۹🌙 سردار شهید سید علی دوامی سردار راز 21✨ دوم دی ۱۳۴۶، در شهرستان ساری به دنیا آمد. پدرش سید ابراهیم، خیاط بود و مادرش فاطمه نام داشت. سیدعلی دوامی را با عنوان سردار راز ۲۱ همگان می‌شناسند. در ۲۱ رمضان بدنیا آمد زمانی که مادر ۲۱ ساله بود، در سن ۲۱ سالگی در ۲۱ رمضان در شلمچه بشهادت رسید، به همین دلیل او را سردار راز ۲۱ نام نهادند. پديد آورنده كتاب ایشان ، آقاي محمد علي رضاپور و ناشر آن انتشارات عليم نور مي باشد. اينك قسمتي از متن كتاب تقديمتان مي گردد: کتاب سيب سرخ سيد(خاطرات سردار شهيد سيد علي دوامي✨) آب وضو تا لب سنگر رضا از لحظه ي قبل از حركتش به سمت ساري براي تشييع پيكر سيد علي تعريف مي كند:رفتم وسايلم را جمع آوري كنم.پيرمردي را كه در اركان گردان مسلم بود،ديدم.او به من گفت:ما تا غروب توي سنگر بوديم و نمي ذاشتيم سيد علي از سنگر بيرون بره.حتي آب وضوي سيد علي رو تا لب سنگر براش مي آورديم كه بيرون نره.اما وقتي بيسيم زدن و داستان سنگر كمين گردان و گفتن،سيد علي هم رفت و ديگه همه چي تموم شد... آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙: https://eitaa.com/didar_mah
🌙شهید معرفی شده در هیئت هفتگی انصار القائم عج جلسه ۱۴۰۲/۴/۱۹🌙 شهید محمدرضا مهرپاک✨ از نخبگان پزشکی کشور ، وصیت نامه تکان دهنده ای دارد که نشان از اخلاص بالای اوست ، در بخشی از وصیت نامه ایشان میخوانیم : هیچ کس وقتی بدن پاره پاره ام را دید گریه نکند. احدی بر جسم بی روحم اشک نریزد. چرا که این تن جز قفس نیست؛ پوست و استخوانی بیش نیست. این بدن پوسته صدفی بیش نیست، مرواریدش را تقدیم یارکرده ام و حقش هم همین است. برای من قبری نسازید و مرا از یادها ببرید، چون من نبودم و منی وجود نداشتـه است. می خواهم همه جز او مرا از یاد ببرند! می خـواهم تنها باشم و شما مرا از این تنهایی باز ندارید، هر کس می خواهد بهترین راه را انتخاب کند، باید بیشترین بها را بدهد. من نیز چنین کرده ام. پس مرا بر این شهادت ناراحت نشوید که بسیار سود برده ام. وصیت نامه کامل ایشان : http://daneshjooagah.blogfa.com/post/186 آدرس کانال دیدار روی ماه 🌙 : https://eitaa.com/didar_mah