27 تیرماه 96 برای دومین بار به سوریه اعزام شدم😍، در مأموریت اول بیشتر در حلب و لاذقیه عملیات داشتیم اما این بار قرار بود به نزدیکی مرز با عراق بریم،این دفعه که میخواستم برم،به همسرم گفتم زهراخانم دعا کن من دوباره سردار را ببینم، میخواهم از او بخواهم کاری بکند که من همانجا در سوریه بمانم و تا تمام نشدن جنگ برنگردم ایران.💐💐💐
18 مرداد 96 بعد از دوروز شکنجه های سخت وشدید سرم رو از بدنم جاکردند😊 تصاویر و خبر شهادتم در کانالهای تلگرامی محلی منتشر و بعداً از سوی خبرگزاریها، رسماً اعلام شد، بیش از پیکر بیجانم آن عکس حماسی بود که توجهها را به خود جلب کرد که چطور میتوان اسیر بود و با این اقتدار به دریچه دوربین نگاه کرد😊✋💐💐💐