ماشین تصادفی داغون شده را چه می کنند؟
یک راهش این است که بسپارندش به اوراقچی ها.
ولی اگر آن ماشین برای صاحبش خیلی مهم باشد، کار دیگری می کند. می بردش جایی که قطعه های له شده را تماما عوض کنند(۱) بعد می بردش پیش
کارشناسی که ایرادهای مخفی اش را بفهمد (۲) و اصلاحش کند (۳) بعد شاید بگوید که آن کارشناس به طور مداوم به آن ماشین سر بزند و ویزیتش کند (۴)
آن وقت است که همه ناراحتی هایش از بین می رود (۵) و دلش باز می شود(۶)
پ.ن.: قلب شما هم با دنیا تصادف کرده و داغون شده؟
اگر برایتان مهم نیست که رهایش کنید بیفتد دست اوراقچی ها.
اما اگر مهم است امشب ببریدش پیش کسی که تخصص های زیر را دارد.
(۱) يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ (۲) يَا طَبِيبَ الْقُلُوبِ (۳) يَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ (۴)
يَا أَنِيسَ الْقُلُوبِ (۵) يَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ (۶) يَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ
#جوشن_کبیر_عزیز
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
امروز توی جاده هستیم.
برمی گردیم تهران.
به سختی با چشمهای در حال کور شدن روزنوشت پیچاییل رو نوشتم آخر متن خم شدم از زیر پام چیزی بدم عقب برگشتم دیدم کلش پاک شده! 😭😭
جالبه که دیگه کاملش هم یادم نیست چی نوشته بودم. 🙄😐
حالا چی کار کنم؟😕
نه حال دارم دوباره بنویسم
و هم اینکه حیفه گزارش شبهای قدر عرش رو از زبان پیچائیل نخونیم.
فعلا دچار افسردگی پس از پاک شدن متنم.
😒😒
در هوای سرد بهاری کنار جاده افطار خوردیم.😊
بعد از مهمانی های سنگین تبریز بچه ها باید به افطاری های ساده سلام کنن!😎
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
این هم مسجد بین راهی مون.
خدایی چقدر باید خدا رو شکر کنیم که تو کشوری زندگی می کنیم که دغدغه ی محل نماز خوندن نداریم؟
نمی دونین این دغدغه تو خیلی از کشورها برای مسلمونا چقدر مهم و جدیه.
ما خودمون خارج که بودیم😂 همیشه دنبال جا برا نماز بودیم و آخرشم خیلی وقتا مجبور می شدیم یه سجاده بندازیم گوشه فرودگاه یا پاساژ یا پارک و در برابر چهره های علامت سوال شده ی همه نماز بخونیم.
بذارین فعلا از چهره های علامت سوال شده ی موقع وضو گرفتن تو دستشویی های عمومی نگم براتون😃
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
14.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت با جزئیات و پرهیجان امکان اسیر شدن صدام را در کتاب "یک محسن عزیز" بخوانید.
لینک خرید کتاب:
https://sooremehr.ir/book/3179/%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2/
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
نه تو خدای همه ای.
#ابوحمزه_عزیز
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
روزنوشت های پیچائیل
دوازدهِ یکِ سه
روزنوشت یازدهم را پیچاندم و ننوشتم. بس که شلوغ بود آن روز و از کت و کول افتاده بودم. دیروز ولی به خودم مرخصی دادم و حالا حوصله ام برای نوشتن خوب است. ولی خب چه بنویسم؟ بنویسم که تمام دیروز خودم را لای ابری قایم کردم و خوابیدم و به هیچ ندای ماموریتی محل ندادم؟ حتی این که ثواب خواب روزه داران شب بیدار مانده را ببرم بالا و نگذارم بماند برای دقیقه نود؟ اصلا به خاطر همین پیچاندن ها بود که پریروز آن قدر کار زیاد داشتم و پدرم درآمد.
صبح هجدهم رمضان برای همه فرشته های آزاد نزدیک زمین ماموریتی ابلاغ شد که مسیر آسمان محدوده خودتان را تمیز و مرتب کنید که شب قرار است فرشتگان مقرب بالانشین و روح (که بالاتر از فرشتگان است) به سمت زمین نازل شوند و هر کس آسمانش شلوغ باشد اخطار می گیرد.
افتادم به هول و ولا. کلی ثواب اعمال نرسانده داشتم که گوشه موشه آسمان انداخته بودمشان. یکی یکی جمع کردم و بردم رساندم بالا. اما به عقوبت هایی که باید به آدم ها می رساندم، دست نزدم. فقط همه را لای ابرهای سفید پنبه ای قایمشان کردم که به برکت عبور فرشته ها و شب های قدر خودشان بخشیده شوند و نیازی به رساندن و اینها نباشد. با همه نفسم یک فوتی هم به آسمان تهران کردم که آلودگی ها و ریزگردهایش برود و شفاف باشد. شانس آوردم که رمضان توی نوروز بود و هوا خود به خود خوب بود. وگرنه فوتم نمی رسید به تمیز کردنش و ممکن بود اصلا فرشته های مقرب از بالا که می آیند فکر کنند اینجا توده ای قهوه ای از مجموعه آلودگی هاست و تهران را زیرش پیدا نکنند و بروند شهرهای دیگر. مثلا فیروزکوه و دماوند. آن وقت کار ما زیاد می شد و انتقال بک یا الله ها از تهران تا اولین شهر فرشته شب قدر دار به دوشمان می افتاد. کارم که تمام شد دیدم چند تا از ابرهای سفید عقوبت دارم نیست! یحتمل فوتم شدید بوده و آنها را هم تارانده بودم. اگر عقوبت ها گم می شدند از اداره نظارت توبیخ می گرفتم. به دنبالشان رفتم سمتی که فوت کرده بودم و خوشبختانه توی کرج پیدایشان کردم. اما هرچه گشتم عقوبت ها لایشان نبود. چشمم خورد به جمعیت زیادی که پشت تابوتی با پرچم ایران راه می رفتند. پایین تر آمدم و سر و گوشی به آب دادم. تابوت جلوی جمعیت نور زیادی داشت که چشمهایم را می زد. فرشته های زیادی با تابوت و جمعیت همراهی می کردند. از یکی شان پرسیدم چه خبر شده؟ عالم این شهر مرده؟ یا عارف سالکی از دنیا رفته؟ گفت هیچ کدام. جوانی است که به دست شقی ترین طاغوت روی زمین به شهادت رسیده. پرهام ریخت! پس بگو عقوبت ها چرا محو شده بودند. اثر خون شهید بوده که دیاری را زنده و آباد می کند و بدی ها و کم کاری های مردم را می بخشاند. ابرهای خالی را برگرداندم. سبک و نورانی شده بودند. باسلیقه چیدمشان روی آسمان تهران و سپردم که آن شب نوربالا بزنند برای فرشته ها و دعوتشان کنند. چه شبی هم شد آن شب قدر. امروز هم خیلی کار دارم. باید بروم به مادرهایی که دوست دارند بچه هایشان شب قدر را درک کنند کمک کنم و ظهر بخوابانمشان. و البته که این کار از رفع آلودگی تهران سخت تر است! فعلا.
#روزنوشت_های_پیچائیل
#قسمت_دوازدهم
#شهید_بهروز_واحدی
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
یکی از مهم ترین شبهای قدر مردم ایران، روز بوده!
روزی که تقدیرشان را خودشان رقم زدند.
که ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم...
من که عمیقا دست همت و غیرت و بصیرت تک تک شان را می بوسم و ازشان عذرخواهی می کنم که به اندازه آنها برای جمهوری اسلامی کاری نکردم و فقط بلدم غر بزنم.
یاد معمار کبیر انقلاب هم به خیر که فرمود:
هی نگویید این انقلاب برای ما چه کرده است؟ بگویید ما برای این انقلاب چه کرده ایم!
و به یاد حاج قاسم که برایمان نوشت:
جمهوری اسلامی حرم است.
اگر بعضی خادمان حرم خودشان را گم کرده اند و به جای خدمت دارند ریاست می کنند بیایید از امروز ما خودمان خادم افتخاری این حرم باشیم. هیچ کس هم نفهمد خدا از نیت هایمان آگاه است.
و مجموع نیت های بااخلاص و درست کارهای بزرگ می کند.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
طرح ختم قران با خوندن یک آیه رو شرکت می کنید؟ من از کانال اقای دارابی هر روز شرکت می کنم.
دوستان ایتا قطع میشه، چرا ختم قرآنو میذارید کنار؟ سایت ختم قرآن برقراره همیشه. عقب افتادیم، سرعت بدید به قرائت قرآن 👇
https://leageketab.ir/khatme-quran