eitaa logo
دین سیاسی
4.3هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
12.8هزار ویدیو
114 فایل
پایگاه تحلیلی دین سیاسی کلیپ تحلیل اخبار در جریان تحلیل های ایران و جهان باشید... ارتباط با ادمین اصلی: @Admine_d_s پاسخگویی به شبهات اعتقادی و مسائل شرعی توسط استاد حوزه و دانشگاه ( @Mortezayari1363 ) پیج اینستاگرام:👇 https://instagram.com/dine.siasi
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه می‌کردم و مصطفی جان کندنم را حس می‌کرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد. جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانه‌ام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخم‌ها برایش کهنه نمی‌شد که دوباره چشمانش آتش گرفت. 💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدن‌مان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخم‌ها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانه‌اش نشاند. خودم نمی‌دانستم اما انگار دلم همین را می‌خواست که پیراهن صبوری‌ام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!» 💠 صورتم را در شانه‌اش فرو می‌کردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشک‌هایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست می‌کشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان پیچید. رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور می‌کردند، حرمت و خون ما با هم شکسته می‌شد. 💠 می‌توانستم تصور کنم که حرم را با مدافعانش محاصره کرده‌اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا می‌خواستم من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده‌اش را نبینم. تا سحر گوشم به لالایی گلوله‌ها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی‌دریغ می‌بارید و مصطفی با و اندک اسلحه‌ای که برایشان مانده بود، دور حرم می‌چرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست. 💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمی‌دانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیش‌قدم شدم :«من نمی‌ترسم مصطفی!» از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لب‌هایش را ربود و پای در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟» 💠 از هول دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمی‌دونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمی‌دونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!» هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانه‌شان درد می‌کرد، هنوز وحشت بی‌رحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم می‌دوید، ولی می‌خواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته منو سپردی دست (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به (علیهاالسلام)!» 💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را می‌چشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟» و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می‌کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم می‌رسه، نه به این مردم نه به تو!» 💠 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش می‌درخشید و با همین دستان خالی عزم کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد. لب‌هایش آهسته تکان می‌خورد و به گمانم با همین نجوای عشقش را به (علیهاالسلام) می‌سپرد که تنها یک لحظه به سمتم چرخید و می‌ترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد. 💠 در برابر نگاهم می‌رفت و دامن به پای صبوری‌ام می‌پیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت (علیهاالسلام) شدم. می‌دانستم رفتن (علیه‌السلام) را به چشم دیده و با هق‌هق گریه به همان لحظه قسمش می‌دادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت همهمه شد. 💠 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان می‌خواستند در را باز کنند و باور نمی‌کردم تسلیم تکفیری‌ها شده باشند که طنین در صحن حرم پیچید... @dine_siasi
✍️ 💠 دو ماشین نظامی و عده‌ای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمی‌شد حلقه شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم می‌دود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه می‌درخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زینب اومده!» 💠 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم را می‌گوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم می‌پیچید :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمی‌دونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!» بی‌اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به‌خدا حس می‌کردم با همان لب‌های خونی به رویم می‌خندد و انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!» 💠 را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. 💠 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود که تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم و بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. 💠 حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. 💠 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. 💠 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند که ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟» دیدن حرمی که به ظلم زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!» 💠 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. 💠 بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟» 💠 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا می‌مونیم و به کوری چشم و بقیه تکفیری‌ها این حرم رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!»... ✍️نویسنده: @dine_siasi
. 🌹 رمان بر اساس حوادث حقیقی از زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۵ در و با اشاره به گوشه‌ای از رشادت‌های مدافعان حرم به‌ویژه سپهبد شهید و سردار شهید در بستر داستانی عاشقانه روایت شد. نسخه pdf این داستان زیبا را در زیر این پست بارگذاری میکنم. لطفا کانالها و پیج مارو به دوستان معرفی کنید...
4_5821053486476822364.pdf
1.15M
📕 نسخه پی‌دی‌اف رمان ❣️ عاشقانه ای در دفاع از حرم (علیهاالسلام) 💻 مناسب جهت مطالعه در کامپیوتر و چاپ @dine_siasi
دین سیاسی
📕 نسخه پی‌دی‌اف رمان #دمشق_شهر_عشق ❣️ عاشقانه ای در دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) 💻 مناسب
📕 نسخه پی‌دی‌اف رمان ❣️ عاشقانه ای در دفاع از حرم (علیهاالسلام) 💻 مناسب جهت مطالعه در کامپیوتر و چاپ @dine_siasi
4_5821053486476822365.pdf
1.32M
📕 نسخه پی‌دی‌اف رمان ❣️ عاشقانه ای در دفاع از حرم (علیهاالسلام) 📱مناسب جهت مطالعه در تلفن همراه @dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار راحت باش، ما خودمون میدونیم چی به چیه😁😉 📡@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالِ خراب و خماری بن‌سلمان سوژه رسانه های عربی شد 📡@dine_siasi
۶۰ فروند سوخو ۳۵ در کنار قدرت موشکی و پهپادی ایران ، قدرت بازدارندگی کشور را دوچندان خواهد کرد. برای روزهای پیش‌روی جهان ، تجهیز و بازسازی نیروی هوایی از واجباته 📡@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 کلیپ استاد رائفی‌پور 📁  «نازنین بنیادی کیست!؟   ‌‌📡@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش هنرمند لرستانی نسبت به اغتشاشات اخیر و رفتار یک مجری «مسعود بیرانوند» هنرمند خوش ذوق لرستانی نسبت به اغتشاشات اخیر، ادعاهای رسانه های ضدانقلاب و سلبریتی ها و یکی از مجریان فرار کرده رسانه ملی واکنش جالبی داشت. 📡@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادمین های کانال‌های ضدانقلاب حواسشونو جمع کنن دیر یا زود میاییم بالا سرتون فقط اونجاش که بهش میگه : تو مالِ انقلابی ؟ تو رو باید لپ‌تو بکشن 😂 📡@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سوال ❓ اگر انسان‌ها با هم برابر هستند چرا دیه زن نصف مرد است؟ 🎙 استاد محمدی شاهرودی
این روز ها مظلوم ترین شهدا بسیجی هستند براشون صلوات بفرستیم امام خمینی: بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نموده‌ اند
▪️رصد کانال بی بی سی فارسی نشان می‌دهد بعد از فروکش کردن اغتشاشات ایران و برملا شدن دروغ‌های این بنگاه خبرپراکنی اعضای کانال بی بی سی با ریزش شدید مواجه شده‌ و این ریزش همچنان ادامه دارد. 📡@dine_siasi
🔴 این خبر تایید یا رد نمی‌شود. این خبر رو اولین بار شبکه سحر به نقل از منابع روسی روایت کرد 📡@dine_siasi
اولین عکس از نوه برادر صدام و عامل جنایت اسپایکر پس از دستگیری این فرد در جنایت قتل عام سربازان عراقی در پادگان اسپایکر عراق دست داشته است. 🔹در این جنایت بیش از هزار سرباز عراقی به دست گروه تروریستی داعش کشته شدند. ☑️ @dine_siasi
منم امیدوارم که پرواز بعدی‌ات به سمت تهران باشد؛ دست بسته، با چشم بند و شلواری خیس! @dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میتوان با قلب خردورزی کرد! 🔹 اهل جهنم از قلب‌شان برای خردورزی استفاده نکردند. 💬 مرحوم علامه مصباح یزدی ☑️ @dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سرود ملی و زنگ خطری که به گوش می رسد ! در تمامی دنیا سرود ملی هر کشور نشانه همدلی و اتحاد ساکنان آن دیار است و مردم فارغ از گرایشات سیاسی و دسته بندی های فکری و اعتقادی نسبت به این نماد مهم ادای احترام کرده و سعی می کنند به بهترین نحو آن را زنده نگاه دارند. بارها دیده ایم که قبل از مسابقات ورزشی بازیکنان سعی می کنند سرود کشورشان را با صدای رسا و پرشور همخوانی کنند تا وطن پرستی خود را به رخ جهانیان بکشند. در ایران عزیزمان نیز پیش از این بازیکنان رشته های مختلف فارغ از عقایدشان با تمام وجود به این نماد مهم ملی احترام می گذاشتند. اما متاسفانه بعد از اتفاقات اخیر کشور، شاهد بودیم ملی پوشان رشته های مختلف تحت فشار موج رسانه ای گسترده رسانه های معاند؛ نسبت به این امر مهم کم توجه شده و خوراک رسانه ای دشمنان این کشور را فراهم کرده اند. اکنون مطالبه همه وطن پرستان از دستگاه ورزش کشور این است که این زنگ خطر را شنیده و نسبت به آگاه سازی ورزشکاران عزیز کشورمان درباره این امر مهم اقدام کند تا دیگر شاهد این اتفاق ناخوشایند نباشیم. ورزشکارانی که همواره در خط مقدم اهتزاز پرچم ایران عزیز بوده اند. 📡@dine_siasi
4_6016885745858383648.mp3
17.36M
🔊 🔵 انتشار حداکثری برای احیای ♨️ صحبت های و مهم 🎙 رئیس اندیشکده راهبردی فتح 📌با موضوع: ها، 🎭بازی گران دشمن در 🔴آیا تشویش اذهان عمومی، دعوت به اغتشاشات و اختلال در کشور🇮🇷 توسط سلبریتی ها در علیه مردم وکشور جرم نیست؟! اینها را می بینید؟! ⁉️چرا کسانی که از نظام و کشور ارتزاق کردند و با حمایت معروف شدند. و به عنوان سفیران کشور در عرصه ورزشی فعالیت می کنند، بعد از قهرمان شدن🏆 از شادی و خواندن سرود ملی کشور🇮🇷 امتناع و بی احترامی می کنند؟ 👤آقای ، این بی ادبی ها و بی احترامی ها؛ عمدی و سازمان یافته است. و دشمن در ساختار ورزشی ما کرده است. ⁉️واقعا در وزارت ورزش چه می گذرد؟! ⁉️آیا این خیانت به کشور و مردم نیست؟ ♿️ یکی از راههای بازگشت اعتماد مردم به مسئولین، متولی وضع موجود است. 📅 ۲۱ آبان ماه ۱۴۰۱ 📡@dine_siasi
وقتی قاتلان، فقر شهیدان را به سخره میگیرند...