فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی به خوبان عالم قسم..
به هفتاد و دو اسم اعظم قسم..
دلم گشته بیمارو خواهم دوا..
که جز تو کند حاجتم را روا..؟
به زنجیر نفسو به بند هوا...
اجرنا من النار یا مجیر🥺🥺😭😭😭😭
🌹
12.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹توضیحات آیتالله صدیقی درباره غفلت در تاسیس موسسهای در ماجرای ازگل
🔴آیتالله کاظم صدیقی:
🔴در تاسیس موسسه غفلتی صورت گرفت که این غلفت از ناحیه من بود، نباید اعتماد میکردم
🔴از مردم با همه وجودم عذرخواهی میکنم
🔴اموال حوزه با تاسیس موسسه جابجا نشده است
🔴موسسه منحل شد
📡 کانال دین سیاسی
🇮🇷 @dine_siasi
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماز مهم شبهای قدر
📡 کانال دین سیاسی
🇮🇷 @dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد رحیمپور ازغدی: شیعیان علی(ع) مثل یمن و لبنان ایستادگی کردند اما همه آن حکومتهایی که ولایت علی(ع) ندارند به فلسطین خیانت کردند
📡 کانال دین سیاسی
🇮🇷 @dine_siasi
🖤خواهش مرغابیان را رد نکن قدری بمان
رفتن تو حال دنیا را پریشان میکند😭🥀
⚫️#یاعلی
#شب_قدر
#شهادت_امام_علی
سلام میخوام به مناسبت این ایام یه ماجرای خیلی زیبا،با منابع معتبر از حقانیت امیرالمومنین علیهالسلام ،که راوی اون سلمان فارسی هستش رو بذارم، هم خودتون بخونید و هم اونو با دوستان و آشناهاتون به اشتراک بذارید...
سلمان فارسی می گوید: از امتحان های بزرگی که خداوند متعال، پس از پیامبر(ص) برای «قریش »پیش آورد، تا خود را بشناسد و شهادت خویش را بر آنچه پس از وفات رسول خدا (ص) ادعا کرده بود باطل کند، دلیل های خود را پایمال گرداند، پرده را از آنچه در دل داشت کنار بزند، کینه هایی را که نسبت به آل رسول (ص) داشت بیرون بریزد، تا بتواند آنان را از حق امامت و میراث کتاب خدا درباره آنان زایل گرداند و مرتکب گناه و رسوایی گردد، و خداوند هدایت خویش را برای اهل دعوت و وراثت پیامبر خویش روشن گرداند، و دل های اولیای پیغمبر(ص) رانورانی کند، و آنان را به نفع و برکت برساند، این بود که:
پادشاه روم (مجموعه چهارده ناحیه و شهرهای زیادی، که از مشرق به ارمنستان و آلان و سریر، از جنوب به حدود شام و دریای مدیترانه و حدود اندلس، از مغرب به دریای اقیانوس مغربی، و از شمال به ویرانی شمال و حدود صقلاب و برجا و دریای خزران، محدود می شد) (14) وقتی وفات رسول خدا(ص)، و اختلاف امت، و ترک راه هدایت، و نسبت نامناسب به آن حضرت را در مورد عدم تعیین «وصی »خود، و رها کردن مردم به حال خود را شنیده بود، و نیز مطلع گردیده بود، مردم از اهل بیت (ع) و وارثان و قوم و خویشان پیغمبر(ص) روی گردان شده اند، (با توجه به پیروزی های اسلام و ضربه هایی که از مسلمانان در گسترش نفوذ اسلام، دیده بودند) عالمان مسیحی را از شهرهای مختلف فراخواند با آنان جلسه هایی تشکیل داد، و نتیجه این شد که گروهی از روحانیون و عالمان مسیحی را، برای به دست آوردن ادعاهای «قریش » درباره مسائل پس از وفات پیامبر (ص)، و تکلیفی که آن حضرت برای بعد از خود تعیین کرده، به «مدینه » اعزام کند، تا نظرها و جواب های مسلمانان را برای او ببرند.
برای سرپرستی این گروه اعزامی،«جاثلیق » پیشوای بزرگ عالمان مسیحی انتخاب شد، جاثلیق هم تعداد صد نفر از عالمان مسیحی را برای همراهی خویش برگزید، و دیار خویش را به سوی مدینه ترک کردند.
جاثلیق ،که مرد دانشمند و پر مهارتی بود و در فهم احکام انجیل قدرت اجتهاد و استنباط و نیز به مبانی قرآن آشنایی داشت و هم چنین از نظر شخصیت اخلاقی به عقل و خردمندی، صبر و بردباری، فهم و هوشمندی، و جرات و توانایی آراسته بود، به طوری که در برابر هر کسی که سخن می گفت، سکوت اختیار می کرد، وقتی سخن می گفت که از او سؤال شود، و آن گاه که کسی سخن وی را رد می کرد، صبر وخویشتن داری به خرج می داد، با دانشمندان همراه خود وارد «مدینه » شدند، و به وسیله مردم به جست وجوی «وصی » محمد (ص ) و کسی که جانشین آن حضرت شده، پرداختند.
📡 کانال دین سیاسی
🇮🇷 @dine_siasi
در مسجد پیغمبر (ص)
جاثلیق و دانشمندان همراه وی، به مسجد رسول خدا (ص) و بر «ابوبکر» که جمعی از قریش، مانند: عمربن خطاب، ابوعبیده جراح، خالدبن ولید، و عثمان بن عقان، دور او جمع بودند و من نیز آنجا حضور یافته بودم، وارد شدند.
گروه دانشمندان مسیحی، در برابر ابوبکر قرار گرفتند، پیشوای آنان سلام کرد و جواب وی را دادند. بعد ادامه داد: جانشین پیامبر خود را به من معرفی کنید، من از «روم » آمده ام، و پیرو آئین مسیح فرزند مریم(ع) هستم. وقتی ما از وفات پیامبرشما و اختلافی که در مورد جانشینی او بین شما پیش آمده مطلع شدیم، آمده ایم درباره حقانیت نبوت او تحقیق کنیم، تا در باره دین خود آگاه تر شویم و دین شما رانیز بشناسیم، تا اگر دین شما از دین ما بهتر بود،آن را بپذیریم و تسلیم شما شویم و دعوت پیغمبر (ص) شما را پاسخ مثبت دهیم، و اگر دین شما برخلاف آن بود که پیامبران و عیسی بن مریم(ع) آن را آورده اند، به همان آئین مسیح (ع) باقی بمانیم،زیرا از جانب حضرت عیسی (ع) درباره پیامبران پیمانی و راهنمایی ای وجود دارد،که برای ما نور هدایت خواهد بود.
بنابراین، صاحب اختیار و پاسخ گوی مسائل پس از پیامبر شما کیست؟
عمر بن خطاب در حالی که به «ابوبکر» اشاره می کرد، گفت: این مرد پس ازپیغمبر (ص) ولی امر و صاحب اختیار ما می باشد.
جاثلیق گفت: منظور شما همین پیرمرد است؟ عمر، جواب مثبت داد.
آن گاه جاثلیق گفت: ای پیرمرد! تو وصی محمد (ص) در میان امت او هستی؟ و تو آن کسی می باشی، که علم و دانشی داری که پیامبر (ص) به تو آموخته، و برای هدایت و پاسخگویی به مسائل و احکام امت، از علم و دانش دیگران بی نیاز هستی؟
ابوبکر پاسخ داد: در علم و دانش آن گونه نیست و من هم وصی پیغمبر (ص) نیستم.
جاثلیق گفت: پس پست و مقام تو چیست؟
عمر گفت: این مرد، خلیفه رسول (ص) خداست.
جاثلیق گفت: تو خلیفه ای هستی، که رسول خدا (ص) تو را برای امت تعیین کرده است؟
ابوبکر گفت: اینطور نیست.
جاثلیق گفت: پس شما برای بعد از پیغمبر (ص) خود، چه عنوانی به وجودآورده اید؟ زیرا ما کتاب های پیامبران (ع) را خوانده ایم و به دست آورده ایم، که لباس خلافت جز برای پیامبری از پیامبران نخواهد بود، چون خداوند متعال آدم (ع) راخلیفه خویش در زمین قرار داده، و اطاعت او را بر اهل آسمان و زمین واجب کرده، به حضرت داود (ع) مقام و رفعت بلند بخشیده و فرموده: ای داود! تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم (15) .
بنابراین، تو چگونه عنوان خلافت را برای خود برگزیده ای؟ چه کسی این عنوان را به تو داده؟ آیا پیامبر تو این عنوان را برای تو انتخاب کرده است؟!
ابوبکر گفت: اینطور نبوده، بلکه مردم با هم توافق کردند، و مرا به خلافت برگزیدند.
جاثلیق گفت: پس تو خلیفه مردم هستی، چون خود گفتی: پیغمبر (ص) چنین وصیتی را درباره تو نکرده، در حالی که ما در کتاب ها و سنت های پیامبران یافته ایم که خداوند متعال هیچ پیامبری را نمی فرستد، مگر اینکه برای او «وصی »ای قرار می دهد، و آن پیامبر (ع) «وصی » خویش را به مردم معرفی می کند، و آن وصی، درمقام علم و دانش از همگان بی نیاز است، و همه مردم به علم و دانش او احتیاج دارند.
آیا به راستی، تو درباره پیامبر خویش گمان می کنی، مانند سایر پیامبران وصیتی انجام نداده؟ یا خود ادعایی می کنی که صلاحیت آن را نداری؟ اگر این طور باشد،من شما را منکر نبوت محمد (ص) و باطل کننده سنت های پیامبران، نسبت به امت خویش می دانم!
سخن با مسیحیان
جاثلیق، پس از بیان این مطالب، روی خود را به طرف دانشمندان همراه خود برگردانید و گفت: اینان می گویند: محمد(ص) مقام نبوت نداشته، بلکه کار خود را باقهر و غلبه پیش برده است! زیرا اگر او پیامبر(ص) بود، مانند سایر پیامبران(ع)وصیت انجام می داد، و مثل آنان خلیفه ای تعیین می کرد، تا وارث علم و دانش اوباشد، در حالی که چنین آثاری را در این قوم ما نمی یابیم!
آن گاه دانشمند مسیحی، که خود را پیروز یافته بود، چون شیر خشمناکی غرید وفریاد برداشت: ای پیر مرد! تو اقرار می کنی که محمد(ص) وصیتی به تو نکرده؟ وتو را خلیفه قرار نداده، بلکه مردم به خلافت تو رضایت داده اند؟
اگر خداوند به رضایت مردم راضی باشد، و آنان را به پیروی از خواسته ها واختیارهای خود واگذارد، دیگر پیامبرانی بشارت دهنده و بیم دهنده برای مردم نمی فرستد، و احتیاجی به کتاب و حکمت نیست، تا برای مردم راه حق را روشن گردانند، بلکه آنان هر کاری بخواهند می کنند، و به هرگونه اختلافی مایل باشند،مبتلا می گردند، در صورتی که خداوند فرموده است: «مارسولان مژده دهنده و بیم دهنده را فرستادیم، تا پس از آمدن آنان برای مردم حجت و (بهانه ای) باقی نماند». (16) بنابراین، شما با این استدلال خود، فلسفه آمدن پیامبران را نفی کرده اید، وبه خاطر ناآگاهی، انتخاب مردم را بر اختیار خداوند در مورد فرستادن پیامبران برای بندگان، مقدم داشته اید، و امتها را از نیاز به پیامبران(ع) بی نیاز
دانسته اید!
ای وای، که چه خطای بزرگی مرتکب شده اید، و چه نسبت ناروایی را به خداوند و پیغمبر خویش داده اید! و پس از این خطای بزرگ، دل به خلافت بسته اید، در صورتی که این مقام جز برای پیامبر یا وصی او مجاز نمی باشد، درحالی که حجت بر شما تمام شده، نبوت پیامبر خویش و تاکید آن حضرت را قبول دارید، و ادعا می کنید پیرو سنت و هدایت پیامبران هستید!
به هر حال، شما خود را پیروز یافته اید، اما برای ما لازم خواهد بود، در موردادعایی که می کنید با شما بحث کنیم، تا روشن شود شما پس از پیامبر خویش، چه راهی را انتخاب کرده اید؟ آیا این انتخاب شما بر اساس ایمان و دانایی است؟ یا راه کفران و ناآگاهی را پیش گرفته اید؟
📡 کانال دین سیاسی
🇮🇷 @dine_siasi
به من جواب دهید
سپس جاثلیق، ابوبکر را مخاطب قرار داد، و درباره مطالب بالا توضیح خواست، اما «ابوبکر» که از جواب ناتوان مانده بود، روی خود را به طرف «ابوعبیده جراح » کرد تا شاید او جواب بگوید، ولی او را هم از عهده بر نیامد!
آن گاه جاثلیق رو به یاران خویش کرد و گفت: کار این قوم اساسی ندارد، آنان برای ادعای خویش دلیلی ندارند، آیا فهمیدید؟
آنان گفتند: همینطور است.
سپس جاثلیق، خطاب به ابوبکر نمود و گفت: باز هم سؤال کنم؟
جاثلیق، وقتی جواب مساعد شنید گفت: به من خبر بده، من کیستم؟ و توکیستی؟ تو نزد خداوند چه مقامی داری و مقام من نزد خداوند چگونه خواهد بود؟
ابوبکر گفت: من پیش خودم مؤمن هستم، اما نمی دانم در پیشگاه خداوند چه وضعی خواهم داشت، ولی تو نزد من کافری، و نمی دانم نزد خدا چه وضعی خواهی داشت!
جاثلیق گفت: اما تو بعد از ایمان، خود را به کفر آلوده ساختی، و مقام ایمان خویش را نادیده گرفتی و نمی دانی به راه حق می روی یا باطل. اما درباره من به ایمان بعد از کفر اعتراف کردی، در این صورت وضع من چقدر خوب است، و وضع تو چقدر بد نزد خودت؟ زیرا توبه مقام خویش نزد خدا یقین نداری، ولی به رستگاری من نزد خداوند (با بی اطلاعی خود) شهادت دادی.
ظلم مردم...!
بعد از آن، جاثلیق متوجه همراهان خود شد و گفت: دل خوش دارید و خاطرجمع باشید، که این پیرمرد به نجات شما پس از کفر شهادت داد.
سپس متوجه ابوبکر شد و گفت: ای پیرمرد! حال که ادعای ایمان می کنی،جایگاه تو در بهشت، و مکان من در دوزخ کجا خواهد بود؟
ابوبکر، باز متوجه «عمر» و «ابوعبیده جراح » شد تا شاید آنان جواب قانع کننده ای بدهند، اما آنان هم ناتوان ماندند ناچار خود ابوبکر گفت: من از مکان خود و مقام تو در پیشگاه خداوند اطلاعی ندارم.
جاثلیق ادامه داد: ای مرد! پس چگونه به خویش اجازه دادی به این مسندبنشینی؟ در صورتی که به علم و دانش دیگران محتاج می باشی؟ آیا در میان امت محمد(ص) کسی از تو داناتر نیست؟
ابوبکر گفت: چرا، عالم تر وجود دارد.
جاثلیق گفت: با وجود عالم تر، چرا مردم این بار سنگین را بر عهده توگذاشته اند، و راه سفاهت را پیموده اند؟ اضافه بر این، آن کسی که از تو عالم تراست، اگر مثل تو ناتوان باشد، پس هر دو مساوی هستید و فرقی نخواهید داشت، وهر دو برای اثبات ادعای خویش ناتوانید، و در این صورت پیامبر شما هم، علم وعهد و میثاقی را که خداوند از پیامبران قبل از او، درباره تعیین جانشینان میان امتهای خویش گرفته ضایع کرده است، چون وی «وصی »ای معرفی نکرده، تا شمادر اختلافات و مسائل دینی خود، به او مراجعه کنید!
در عین حال، به آن کسی که می گویید: از تو عالم تر است مرا راهنمایی کنید، تاببینم مقام علمی وی در سؤال و جواب، و نیز آگاهی او به مقام نبوت و سنتهای پیامبران(ع) و نیازی که به آن هست، چگونه است؟ زیرا تا به حال که معلوم شد، بااین وضع هم مردم در حق تو ظلم کرده اند، و هم در حق خویش!
به آستان علی(ع)
سلمان می گوید: وقتی وضع دردناکی را که پیش آمده بود مشاهده کردم و همه را به سرگردانی و ذلت و زبونی مبتلا دیدم، و آن وضع را برای دین محمد(ص) واین جماعت دردناک یافتم، از جا حرکت کردم و بدون اینکه متوجه باشم چگونه قدم بر می دارم، خود را به درب خانه امیرمؤمنان(ع) رساندم، در زدم آن حضرت بیرون آمد و فرمود: ای سلمان! چرا وحشت زده ای؟
گفتم: دین محمد(ص) نابود شد! پس از آن حضرت اسلام به باد رفت، چون اهل کفر با دلیل و برهان بر اسلام غلبه کرده است! ای امیرمؤمنان! به داد دین محمد(ص) برس، زیرا این قوم به روزگاری افتاده اند، که هیچ توان و چاره ای ندارند، و امروز هم تو می توانی مشکل گشا، کاشف بلاها، صاحب خوبیها وعظمتها، چراغ در ظلمات و کلید مشکلات باشی.
علی(ع) فرمود: مگر چه شده است؟
گفتم: یک جماعت صدنفری از دانشمندان، از سوی پادشاه «روم » آمده اند، درراس آنان «جاثلیق » قرار دارد، که تاکنون مثل او کسی را ندیده بودم، سخنان پر معنامی گوید، به دلیل و برهان آگاه است، خوب استدلال می کند، دارای گنجینه های علم و دانش است و سریع جواب می دهد.
آری، چنین دانشمندی، به «ابوبکر» و یاران وی وارد شده، از مقام وی و وصیت پیغمبر(ص) پرسیده، ادعای خلافت ابوبکر را باطل کرده، با طرح مسایلی او راخارج از ایمان و مبتلا به شرک و شک شمرده، و ابوبکر و یاران او به ذلت و پریشانی افتاده اند!
ای امیرمؤمنان(ع)، اکنون دین محمد(ص) را دریاب، زیرا این قوم به روزگاری افتاده اند، که تاب و توان از آنان رفته است.
آن گاه امیرمؤمنان(ع) حرکت کرد و به همراه هم به مسجد آمدیم، و در حالی که آن قوم به ذلت و زبونی و حقارت و سرگردانی گرفتار شده بودند، امام به آنان سلام کرد و نشست، و فرمود: ای مرد مسیحی! نزد من بیا و خواسته های خود را مطرح کن، زیرا به عنایت خداوند، جواب هر چه را مردم بخواهند و به آن مبتلا شوند، نزدمن خواهد بود.
ادامه دارد
جاثلیق و علی (ع)
سلمان می گوید: دانشمند مسیحی روی خود را به سوی علی(ع) برگردانید وگفت: ای جوان! ما در کتابهای پیامبران(ع) یافته ایم: خداوند هیچ پیامبری رانمی فرستد، مگر اینکه او دارای «وصی »ای می باشد که جانشین او گردد، اما خبردارشده ایم در میان امت محمد(ص) در مورد نبوت اختلاف ایجاد شده، قریش علیه انصار ادعایی، و انصار علیه قریش ادعایی دارند، و هر گروهی به خواست خودعمل می کند!
باری، پادشاه ما، گروه ما را فرستاده تا درباره دین محمد(ص) بحث کنیم، وببینیم آیا سنت پیامبران در این دین وجود دارد؟ سخن آنان را که ادعای جانشینی می کنند بشنویم، و بدانیم آیا به حق سخن می گویند، یا باطل؟ اما متوجه شدیم،آنان چون امتهای پیشین که به پیامبران خویش در مورد اوصیای آنان نسبت ناروامی دادند، اینان نیز مرتکب این خطا شده اند!
آری، قوم موسی(ع) پس از آن حضرت، به سراغ «گوساله » رفتند، و «هارون » رااز وصایت کنار زدند، و امروز هم چنین وضعی می بینیم، در صورتی که: سنت الهی در همه دورانها و امتهای گذشته برقرار بوده، و سنت خداوند تبدیل پذیر نخواهد بود (17) .
به هر حال، ما به این شهر آمده ایم، و مردم ما را به سوی این پیرمرد راهنمایی کردند، او ادعایی داشت، و ما هم از وصیت پیغمبر(ص) به او جویا شدیم، که چیزی سراغ نداشت، از قرابت او با پیامبر(ص) نیز جویا شدیم، چون تقاضای ابراهیم(ع) در گذشته، برای اینکه امامت در «ذریه » او نیز باشد، پذیرفته نشده، وخطاب آمد: عهد امامت به ستمگران نمی رسد (18) بلکه ذریه و نسل باید افراد پاک وبرگزیده باشند.
باری، ما می خواهیم بدانیم، آیا سنت محمد(ص) هم مانند سنت پیامبران دیگراست؟ و امت او نیز چون امتهای دیگر در مورد «وصی » آن حضرت به اختلاف دچار شده اند؟ و عترت وی در میان آنان شناخته نشده است؟!
خلاصه، اگر «وصی » پیامبر(ص) را پیدا کنیم، و جانشینی را که علم و دانش مورد احتیاج مردم نزد او باشد، بشناسیم از او سؤالهایی داریم و جوابهای او برای مادلایل محکم و روشنگری خواهد بود. ما می خواهیم از وصی پیغمبر(ص) ازاسباب بلاها و حوادث، تبیین حق و باطل، ریشه های خانوادگی افراد، علمی که هرسال در «شب قدر» نازل می شود، آنچه را فرشتگان و روح بر پیامبر برای اثبات نبوت او نازل می کند، سؤال کنیم، و از وصی او پیروی کرده، به آن پیامبر و کتاب وی و به آنچه را پیامبران قبل از او آورده اند، ایمان بیاوریم و اگر غیر از این باشد، بر دین خود باقی بمانیم و حساب کنیم، محمد(ص) مبعوث به رسالت نشده است!
به هر حال، ما مسایلی را از این پیرمرد پرسیدیم، و او نتوانست نبوت محمد(ص) را ترسیم کند، و آنان طوری محمد(ص) را معرفی کردند، که با قهر وغلبه بر قوم خود سلطه یافته، نشانه ای از نبوت نداشته، سنت پیامبران قبل از خودرا به کار نگرفته، و رحلت نموده و امت خود را چون حیوانات به حال خویش رهاکرده، تا هر گروهی توانست بر گروه دیگری غالب گردد، و با اختیار خویش به روزگار جاهلیت تاریک بازگشت کنند! و هر دین و هر حکومتی را می خواهندانتخاب نمایند!
آری، اینان محمد(ص) را از راه انبیاء(ع) خارج کرده، نسبت به رسالت اوبی اطلاعند، وصی او را کنار زده اند، و پنداشته اند شخص ناآگاه می تواند در جای عالم بنشیند، در صورتی که چنین کاری موجب هلاکت حرث و نسل و ظهور فساد،در دریا و خشکی می گردد، و خداوند منزه است از اینکه به چنین روشی راضی باشد، بلکه خداوند پیامبر پاک و درست و برگزیده برای جهانیان می فرستد، و تاقیامت، عالم را بر جاهل امیر قرار می دهد.
خلاصه، من نزد این پیر مرد آمدم، نام او را سؤال کردم و کسی که در کنار او بود،وی را خلیفه رسول خدا(ص) معرفی کرد، من هم این عنوان را لغت جدیدی یافتم،زیرا خلافت متعلق به آدم(ع) و داود(ع) است، و نیز این عنوان برای انبیاء و اوصیاءسنت گردیده است.
من هم این ادعا را نسبت ناروا به خدا و رسول خدا(ص) دانستم، پیر مرد هم ازاظهار علم ناتوان ماند و از عنوان خلافت عذرخواهی نمود، بلکه گفت: مردم بارضایت خویش مرا به این عنوان نامیده اند، در حالی که عالم تر از من هم در میان امت وجود دارد، من هم بر آنچه این مرد علیه خود و دیگران بیان کرد، قناعت کردم.
اکنون برای بحث و ارشاد حاضرم، اگر حقیقت برای من روشن شود، از آن پیروی می کنم. اکنون ای جوان! به خاطر خداوند لحظه ای مرا مورد سرزنش قرارمده، و اگر آنچه را موجب شفای درد سینه های ماست، نزد تو می باشد بیان کن.
📡 کانال دین سیاسی
🇮🇷 @dine_siasi