بیماری-خود-نه-چندان-بد-پنداری-جلسه4 (1).mp3
7.39M
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
⛔ بیماری خود نه چندان بد پنداری
💡 #آمادگی_برای_ماه_مبارک_رمضان
🔹️ جلسه ۴
🔸️ منبر مسجد فاطمیه کاشان
🎙#احمد_میرزایی
✅ محورها:
🖋 روش حسابرسی
🖋 فوائد حسابرسی
🖋 مضرات ترک حسابرسی
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بیماری-خود-نه-چندان-بد-پنداری-جلسه5.mp3
8.2M
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
⛔ بیماری خود نه چندان بد پنداری
💡 #آمادگی_برای_ماه_مبارک_رمضان
🔹️ جلسه ۵
🔸️ منبر مسجد فاطمیه کاشان
🎙#احمد_میرزایی
✅ محورها:
🖋 راهکار دوم برای درمان بیماری
🖋 مقایسههای بد
🖋 مقایسههای خوب
🖋 چرا با اینکه رفاه ما از شاهنشاهان ۱۰۰ سال پیش به مراتب بیشتر است، از زندگی خود ناراضی هستیم و احساس فشار میکنیم؟!
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
💠 دوره شبکه مسائل مادری و خانهداری
💡به این منظور وبیناری در تاریخ جمعه ۲۶ فروردین برگزار خواهد شد ان شاء الله
✅ ساعت: ۱۵:۰۰ الی ۱۸:۳۰
(به همراه فرصت استراحت تا طراحی شبکه مسائل تکمیل شود)
آدرس:
https://b2n.ir/g62541
👈 مخاطبین:
۱. کسانی که دنبال آشنایی بیشتر با اهمیت و وظائف و ایدههای خلاق مادری و خانهداری هستند.
۲. کسانی که تمایل به آشنایی با ابزار پیشرفته شبکه مسائل دارند.
۳. کسانی که تمایل به تمرین شبکه مسائل به صورت کاربردی هستند.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_2084188655.mp3
3.69M
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
✅ نکتهای برای استفاده بیشتر از شبهای قدر
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_1064657035.mp3
3.53M
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
✅ نکته کلیدی تغییر در شبهای قدر
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
14_SOSH01-_Ostad_Safaei_Haeri-_Safaye_Del_(1).mp3
3.49M
┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
کلیپی دیدم که ۶ تصویر گذاشته بود و از افراد مختلف میپرسید، از بین این تصاویر به ترتیب کدام را میخواهید در بیرون داشته باشید؟!
تصویر اولی که معمولا انتخاب میکردند یک ویلا بود
بعدی یک ماشین BMW بود
...
تا اینکه بعد گل و شیرینی را انتخاب میکردند
در انتهای یک تصویر باقی میماند! تصویر یک لیوان آب
یعنی آب قیمتش برای همه کمتر بود! به آن به دید بی ارزشترین چیز در شرایط فعلی نگاه میکردند
بعد به افراد یک برگه میداد که بخوانند
در حدیث یک جملهای که به امام زمان نسبت داده شده است، نوشته شده بود
«شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند، اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما می رسد.»
👈 این صوتی از استاد صفایی است
شب قدر فرصتی برای احساس اضطرار به امام زمان است
واقعا چرا احساس نیازمان به امام زمان کم است؟ استاد صفایی در این صوت نکاتی کلیدی را در این زمینه بیان میکنند.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
♦️مدارس علمیه حضرت مهدی عجل الله فرجه برای سال تحصیلی 1401-1402 در سه مقطع :
✅ پایه نهم
✅ دیپلم
✅ دانش آموخته های مراکز آموزش عالی
بصورت مجزا پذیرش مینماید.
♦️ تحت اشراف حجت الاسلام والمسلمین استاد نظافت
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
با رویکرد تربیت جامع طلاب متقی ،متخلق ،متفقه در دین ،مجاهد ،بصیر ، درد آشنا و کارآمد
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
مهمترین راهبردها :
✔️ تحول هدفمند در روشها، برنامه ها و متون آموزشی
✔️ حفظ سنت های اصیل و کارآمد
✔️ ایجاد فضای بانشاط علمی و اخلاقی
✔️ آموزش تربیت محور
✔️ اهتمام به پژوهش و پرورش
✔️ روحیه تحقیق و نوآوری
✔️ زمینه سازی برای انس با منابع دینی
✔️ آشنایی با اندیشه های امام ، رهبری و شهید مطهری
✔️ بهره گیری از اساتید ممتاز و مجرب
✔️ استفاده از ظرفیت طلاب و فارغ التحصیلان در جذب اساتید جوان و کارآمد
🌐جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر در فضای مجازی:
سایت : meftahportal.ir
شماره تماس : 09339031402
آدرس : طبرسی جنوبی 52 - المهدی غربی 19
🌹منتظر حضور شما در جمع سربازان آقا امام زمان (عج) هستیم.
.....🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃......
@gozine_howzeh
202030_363512708.mp3
3.19M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎙 #نهجالبلاغه صبحگاهی
👈 جلسه ۷۷ (مدت: ۶ دقیقه و ۳۸ ثانیه)
📜 ادامه خطبه ۳۲
💡امید است که بهانه عمل باشد...
🔹️ محورهای این جلسه:
🖋 زبان حال امام زمان علیهالسلام
🖋 زمانه ما و زمانه حضرت
🖋 چه زمانی به فکر پرسش و یادگیری میافتیم؟!
🖋 میلمحوری در عصر ما
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_840407163.mp3
3.13M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎙 #نهجالبلاغه صبحگاهی
👈 جلسه ۷۸ (مدت: ۶ دقیقه و ۳۱ ثانیه)
📜 ادامه خطبه ۳۲
💡امید است که بهانه عمل باشد...
🔹️ محورهای این جلسه:
🖋 دو دسته از ۵ دسته مردمان
🖋 به اختلاسها گیر میدی ولی خودت مختلسی! فقط به اندازهای که زورت میرسه
🖋 فرعون کوچولو! فرعونی با حکومتی کوچکتر
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_2020008084.mp3
2.48M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎙 #نهجالبلاغه صبحگاهی
👈 جلسه ۷۹ (مدت: ۵ دقیقه و ۱۰ ثانیه)
📜 ادامه خطبه ۳۲
💡امید است که بهانه عمل باشد...
🔹️ محورهای این جلسه:
🖋 دو دسته از مردم...
🖋 یکی از بیماریهای رایج در میان متدینین
🖋 شناگرهای ماهر
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_1481646191.mp3
4.44M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎙 #نهجالبلاغه صبحگاهی
👈 جلسه ۸۰ (مدت: ۹ دقیقه و ۱۵ ثانیه)
📜 ادامه خطبه ۳۲
💡امید است که بهانه عمل باشد...
🔹️ محورهای این جلسه:
🖋 ویژگیهای اجتماعی انسان های خوب!!!
🖋 آستانه تحمل خودت را بالا بیار!!
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_242656338.mp3
3.54M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎙 #نهجالبلاغه صبحگاهی
👈 جلسه ۸۱ (مدت: ۷ دقیقه و ۲۲ ثانیه)
📜 ادامه خطبه ۳۲
💡امید است که بهانه عمل باشد...
🔹️ محورهای این جلسه:
🖋 باید دنیا را چطوری ببینیم
🖋 روش درست دیدن دنیا
🖋 مصداق واقعی دنیا
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_1059270350.mp3
4.39M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎙 #نهجالبلاغه صبحگاهی
👈 جلسه ۸۲ (مدت: ۹ دقیقه و ۰۸ ثانیه)
📜 مقدمه خطبه ۳۳
💡امید است که بهانه عمل باشد...
🔹️ محورهای این جلسه:
🖋 جهت دوستداشتنی هر چیز
🖋 آثار سیستمی برخی از کارهای پیش پا افتاده در زندگی
🖋 کفش امیرالمؤمنین(علیه السلام)
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_1811945806.mp3
4.12M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎙 #نهجالبلاغه صبحگاهی
👈 جلسه ۸۳ (مدت: ۸ دقیقه و ۳۵ ثانیه)
📜 خطبه ۳۳
💡امید است که بهانه عمل باشد...
🔹️ محورهای این جلسه:
🖋 شرایط جنگ جمل
🖋 پوشیدگی حق و مخلوط بودن آن با باطل
🖋 مصداق جمل در زندگی خودت را پیدا کن
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
202030_756204258.mp3
4.38M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🎙 #نهجالبلاغه صبحگاهی
👈 جلسه ۸۳ (مدت: ۹ دقیقه و ۰۷ ثانیه)
📜 ادامه خطبه ۳۳
💡امید است که بهانه عمل باشد...
🔹️ محورهای این جلسه:
🖋 مسائل ناسیونالیستی و شعوبی و نژادپرستانه عرب
🖋 حسد
🖋 شکستن مرزها در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
🖋 ترسیم جو جامعه در زمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۱
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خود_آموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
🖋 واقعیتش چند وقتی هست که از مبانی نوشتار «طرح تحصیل نخبگان حوزوی» برگشتهام. عده زیادی را به سبب این نوشتار و فعالیتهای دیگرم، گمراه کردهام.
حداقل کاری که از دستم بر میآید این است که سیر افکارم را توضیح بدهم و خطاهایم را تبیین کنم تا از طرفی مخاطبین علت اشتباه بودن افکار سابقم را بفهمند و از طرفی، حداقل عدهای از کسانی که به آن مسیر رفتند، متوجه برگشتن حقیر از آن مبانی بشوند.
به نظرم سال ۸۴ بود. تقریبا یک سال از برگشتمان به زاهدان میگذشت. تابستان قبل از اول دبیرستانم بود. به خاطر آزمون تیزهوشان، دو تا کتاب مبتکران علوم و مبتکران ریاضی که از کتابهای سخت و پرمحتوای آن سالها بودند تهیه کرده بودم. استادی نداشتم. باید خودم کتابها را میخواندم و میفهمیدم. اولین تجربه جدی «خودآموزی» من بود. ریاضیام خیلی بهتر از سطح متعارف شاگرد زرنگها بود و به همین خاطر خیلی با کتاب ریاضی مبتکران مشکلی نداشتم. اما درس علوم که بخشهایی از شیمی و فیزیک و زیست و زمین شناسی بود، خصوصا در بخش شیمی و فیزیک آن، اطلاعات کمی داشتم و کسی هم نبود که به من یاد بدهد و خود کتاب مبتکران هم خیلی مختصر آموزش را برگزار کرده بود.
اما قصد جدی داشتم که بفهمم! تلاش کردم! واقعا وقت گذاشتم. اما خیلی جاها را نفهمیدم! شاید ۶۰ درصد میفهمیدم و به همین ۶۰ درصد دلخوش بودم.
تقریبا ۶ ماه گذشت. در مدرسه ما کتاب ریاضی را دو بخش کرده بودند و قسمتی را یک استاد و قسمتی دیگر را استاد دیگری تدریس میکرد. یک امتحان مهم کشوری در تاریخی برگزار میشد که ما به هیچ وجه بخش مهمی از مباحث ریاضی را نمیرسیدیم. نتیجه این آزمون کشوری برایم خیلی مهم بود!(یادش به خیر! اسباب بازیهای هر زمان انسان فرق میکند!)
خلاصه مشغول شدم و خودم جلو جلو مباحث مثلثات ریاضی ۱ را خواندم و تمارین مفصلی حل کردم و کاملا مسلط شدم. در آزمون هم نتیجه خوبی کسب کردم.
👈 یک نکته مهم فهمیدم! من میتوانم خودم یاد بگیریم!
بالاخره دست و پا شکسته هم که شده، با زحمت هم که شده، بالاخره از پس مباحث بر میآیم ان شاء الله!این نکته مهمی بود!
روز آخر امتحانات ترم دوم سال اول دبیرستانم بود که وقتی به خانه برگشتم، یک کار جالب کردم! چی کار؟! اگه گفتید؟!
کتابها را آتش زدم؟! نه!
رفتم جلو تلویزیون دراز کشیدم؟! نه!
مثل دیوانهها فریادکنان از مدرسه تا خانه دویدم؟! نه!
کاری که کردم این بود! آمدم داخل منزل و یک کتابی که از قبل تهیه کرده بودم و مربوط به دروس اختصاصی سال آینده بود، شروع کردم به خواندن! تمام آن تابستان، تقریبا از ساعت ۷ صبح تا ۸ شب، مشغول درس خواندن بودم! جلو جلو درسهای اختصاصی سالهای بعد را خواندم!
یادش به خیر! برای شیمیِ دو، ۴ تا کتاب کمک آموزشی مختلف تهیه کرده بودم که هر کدام سطح و فضای خاص خود را داشت و هر ۴ کتاب را خواندم. برای ریاضی ۲ به صورتی دیگر! برای فیزیک ۲ به سبکی دیگر. برای حسابان به شکل متفاوتی! این تابستان قبل از دوم دبیرستان بود که تقریبا تا پایان پیش دانشگاهی را به اضافه کلی کتاب اضافی مطالعه کردم.
البته از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان که برخی از کتابها را ۵ بار خواندم ولی تقریبا هیچ چیز نفهمیدم. یک کتاب نظریه اعداد بود که انتشارات فاطمی منتشر کرده بود. از کتابهای المپیادی بود. اگر درست یادم باشد، ۵ ۶ بار تا فصل ۵ کتاب را خواندم و در نهایت مقدار کمی فهمیدم. اما از فصل ۶ به بعد کتاب، هیچ چیزی نمیفهمیدم! انگار به زبان دیگری نوشته شده بود و من اصلا درکی از آن نداشتم! تا آخر هم نفهمیدم! حتی پیش دانشگاهی هم که بودم، باز هم فصل ۶ را خواندم ولی باز هم نفهمیدم!
اما بالاخره عمده کتابها را به زحمت به مرور زمان با تکرار و مقایسه با کتابهای مشابه و ... فهمیدم، مثلا در شیمیِ دو، خوشخوان، فلان مطلب آمده بود و نمیفمیدم. وقتی به مبتکران شیمیِ دو مراجعه کردم با یک بیانی گفته بود که بحث خوشخوان را فهمیدم، یا در خوشخوان چیزی بهتر از فلان کتاب توضیح داده شده بود.
در این کشتی گرفتنها به کتب مختلف، یک اتفاق مهم افتاد. مهارتی در وجود من تقویت شد به نام مهارت #خودآموزی... .
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۲
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خودآموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
🖋 این خودآموزی گنج بزرگی بود. آرام آرام تقویت شده بود و منی که روزگاری بعد از درس استاد هم نمیفهمیدم، بدون درس استاد در حدی میفهمیدم که اساتید جاهایی که اشکال داشتند از من سؤال میپرسیدند.
البته آن زمان نمیدانستم که این مهارتی که میگویم در من وجود دارد! صرفا میدانستم که وقتی میخواهم چیزی یاد بگیرم، میروم و حتی الامکان یاد میگیرم. تا حدی فکر میکردم نان استعداد میخورم.
البته مدتی که گذشت، به یقین رسیدم که نان استعداد نیست! تصورم این شد که نان تلاش و زحمتکشی است. بگذریم که بعدا فهمیدم نان چیز دیگری است! فعلا نمیگویم! باشد طلبتان تا آخر پیامها روشن شود ان شاء الله...
خلاصه اینکه اعتماد به نفس بالایی پیدا کرده بودم. خیلی زحمت میکشیدم. بسیاری از درسهای دانشگاهی را در همان ایام دبیرستان در حد ریز و کنکوری مسلط بودم. در ریاضی ۱ و ۲ دانشگاه بخشهایی که بعدا فهمیدم در دانشگاههای تهران نیز خوانده نمیشود، تا ریز ریز تمارینش را حل کرده بودم. در شیمی همین طور. در فیزیک ۱ و ۲ دانشگاه همین طور.
هنوز یک دبیرستانی بودم ولی از نظر علمی، خیلی جلو زده بودم. به تسلط خوبی هم رسیده بودم. دو سال، قبل از کنکورم با بچههای پیشدانشگاهی مدرسه، در کنکور کشوری سنجش شرکت میکردم و رتبه زیر صد کشوری میآمد، یعنی درسهایی که جلوجلو خوانده بودم، طوری خوانده بودم که در رقابت با پیشدانشگاهیهای کشور، جزو صد نفر اول بودم.
بالاخره کنکور شد و بعد از آمدن نتایج کنکو، به اجبار با وجود تمایل به رفتن به حوزه، جام زهر نوشیدم و به رشته عمران در دانشکده فنی دانشگاه تهران مشغول شدم...
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۳
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خودآموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
🖋 چون از دوم دبیرستان بنا داشتم که طلبه بشوم، دروس حوزه را هم شروع کرده بودم. تک و توک دروسی از حوزه را خوانده بودم. بخش قابل توجهی از صمدیه را با یکی از رفقا بحث کرده بودم. چندین کتاب عربی سادهتر از هدایه را نیز خوانده بودم. البته واقعیتش از نوع طلبگی نخوانده بودم. اصلا بلد نبودم که مدل طلبگی خواندن دروس یعنی چه! بعدا که دانشجو شدم و با چند تا طلبه همراه شدم، تازه فهمیدم که صمدیه خواندنم چندان به درد نمیخورد! باید از نو بخوانم و مباحثه کنم. تقریبا هیچ چیز از آنچه که یک طلبه باید از صمدیه میآموخت، بلد نبودم. تنها ظاهری از قواعد آن را فهمیده بودم!
👈 به همین خاطر به این نتیجه رسیدم که درسهای حوزه مثل درسهای دانشگاه و دبیرستان نیست که خودت بخوانی و بفهمی! باید درس بگیری. در همین سال اول دانشگاه، با یک دانشجوی فاضل از نظر علمی، آشنا شدم که کتب تخصصی حوزوی زیادی خوانده بود و انصافا فرد مسلطی بود. ایشان میگفت: در تاریخ حوزه، کتاب خودخوان نداریم!
جمله دقیقی نبود ولی تا حدی درست بود. معمول کتب حوزوی، به صورتی نوشته شده است که باید آنها را در نزد استاد خواند. حتی کتبی که ادعا شده خودخوان است، خیلی اوقات داخل در همین دسته قرار میگیرد. شما کتاب «من لا یحضره الفقیه» را در نظر بگیرید! مثلا این کتاب را مرحوم صدوق برای کسانی نوشته است که «فقیهی در نزد آنها نیست» ولی خودش آن قدر ظرافت و عمق و پیچیدگی دارد که آدم با خودش میگوید: «اگر میخواستند برای کسی بنویسند که فقیه در نزد اوست، چه طور مینوشتند!»
برای صمدیه با یک رفیق هممباحثهای، همراه شدم و ایشان درس حضوری میرفت و من صوتهای آقای آدینهوند را گوش میدادم. صوتهای آقای آدینهوند عمیق نبود ولی استادی که دوستم سر درس او میرفت، بسیار عمیق بود. به همین خاطر در مباحثه کاملا در موضع ضعف قرار داشتم و برای من عملا کلاس درس بود و در این مباحثه یاد گرفتم که «طلبگی خواندن» یعنی چه! برای سیوطی، حجمی از دو سری صوت مدرس افغانی و آقای آدینهوند را گوش دادم و بخشهای مهم را با دو نفر مباحثه کردم. بخش قابل توجهی را نیز با یک استاد دیگر، به همراه همین رفیق هممباحثه به صورت حضوری رفتم. سعی میکردم اشعار را حفظ کنم و در راه با رفیق هم مباحثهای مرور کنم و شاید نزدیک به ۵۰۰ بیت از الفیه را حفظ کردم. تکلیف من برای مباحثه، مطالعه کتاب «احمد غرسی» به عنوان حاشیه کنار کتاب سیوطی بود(التحقیقات الوفیه فی شرح الرموز الخفیه) و تکلیف هممباحثهای مطالعه کتاب مکررات مدرس افغانی بود.
کتاب احمد غرسی، بسیار عمیق و گزیده بود و کتاب مکررات هم نکات خوبی داشت. مباحثه بسیار خوبی شکل گرفت و دو بخشی از سیوطی که بحث کردیم، بسیار مفید بود. ترم دوم دانشگاه بودم و هنوز وارد خواندن جدی دروس حوزه نشده بودم ...
صوتها را با استاد حضوری مقایسه میکردم. هر کدام فوایدی داشت و هر دو لازم بود. جمعبندیام این بود که وقتی استاد هست، استاد اولویت دارد ولی نباید اوقات خالی خود را تلف کنم و در اوقات خالی جلو جلو صوت گوش بدهم.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
💠 طلبگی حرفهای
(دوره فشرده روش برنامهریزی تحصیلی طلاب)
🖋حتما تو هم مثل بیشتر طلبهها:
✔ مشکل برنامهریزی تحصیلی داری…
✔ اطلاع نداری چه کتابی را بخوانی…
✔ نمیدانی به چه صورتی مباحثه دروس را انجام بدهی…
✔ نمیدانی روش صحیح یادگیری دروس به چه صورتی است…
✔ به دنبال این هستی که درسها را عمیقتر و سریعتر بخوانی اما نمیدانی به چه صورتی…
✔ مسیر رسیدن به اجتهاد را نمیدانی…
✔ دوست داری یک برنامه منظم داشته باشی و در دل آن حرکت کنی…
🔹️زمان شروع دوره: ۱۰ خرداد
🔹️مدت زمان دوره : ۷ روز
🔹️ تعداد جلسهها: هفت جلسه آفلاین + دو جلسه برخط رفع اشکال
🔹️ هزینه دوره: ۳۰۰ هزار تومان اما اکنون میتوانید با ۱۰۰ هزار تومان در دوره ثبت نام کنید.
💡مدرسین و طراحین دوره: احمد میرزائی، مصطفی قاسمی
👈 اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
https://b2n.ir/n25001
✅ این دوره به بیان راه حلها و نکاتی میپردازه که می تونه در حل مشکلاتت خیلی کمک کنه، ان شاء الله!
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۴
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خودآموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
از اواسط ترم دوم دانشگاه تقریبا دیوانه شدم. از هیچ چیز به اندازه دانشکده فنی نفرت نداشتم. معدلم خوب بود و در میان ۱۸۰ نفر ورودیهای عمران آن سال، نفر اول بودم. جالب اینکه هممباحثهای من که او هم میخواست بیاید حوزه، در میان همین ۱۸۰ نفر، دوم بود! یعنی فاجعه را ببینید! دو نفر در رشته عمران دانشگاه تهران که از نظر معدل، شاگرد اول و دوم دوره هستند، هر دو تا به زور وارد دانشگاه شدهاند!
ما که درس خاصی نمیخواندیم. من فقط بابت اینکه اگر فردا حوزه رفتم، آبروی حوزه نرود و نگویند که «فلانی در دانشگاه از نظر علمی نمیکشید، رفت حوزه آیت الله عظمی شد» طوری درس میخواندم که نمرات قابل قبولی بگیرم و کلاسها را هم منظم شرکت میکردم. شاید به زور هفتهای ۲ ساعت، برای درسهای دانشگاه، به جز کلاسها وقت میگذاشتم ولی با این وجود نفر اول بودم. معدلم هم حدود ۱۸ بود و شاگرد اول بودم! خیلی مسخره است واقعا! ولی واقعیت بود. بچههای دیگر همین دو ساعت را هم نمیخواندند و همین کلاسها را هم منظم نمیآمدند. البته ناگفته نماند که من قبلا فیزیک هالیدی و ریاضیات توماس را با دقت بالا خوانده بودم و این مسأله هم چندان بیتأثیر نبود ولی خب هممباحثهای من که این کار را نکرده بود ولی او هم چندان وقتی نمیگذاشت. بیشتر ایام امتحانات جدی میگرفت. من هم ایام امتحانات نسبتا خوب درس میخواندم. به جز همین ریاضی و فیزیکی که مسلط بودم و چندان نیاز به کار نداشتم.
بگذریم. نفرت من از دانشکده فنی روز به روز بیشتر میشد و تقریبا دچار افسردگی شدید شده بودم. پدرم خانهای نزدیک دانشکده فنی برایم اجاره کرده بود که بهتر بتوانم درس بخوانم. یکبار که مادربزرگم به خانه من آمده بود، گفت: داری کجا میری؟! گفتم: همین خراب شده بغل!
مادر بزرگم به فکر فرو رفت. چند دقیقه بعد گفت: احمد! من هر چی فکر میکنم این اطراف میدان انقلاب، خراب شدهای سراغ ندارم! کجا را میگی؟!
خندیدم! گفتم: همین دانشکده فنی را میگم دیگه!
احساس میکردم وظیفه من دانشکده فنی بودن نیست. واقعا نبود. به اجبار آمده بودم و کاسه صبرم لبریز شده بود. خصوصا یک حاج آقایی یک بار یک جملهای به یک بنده خدایی گفت و من بعد از شنیدن آن جمله، کلا به هم ریختم و تقریبا دیوانه شدم. تقریبا هر ۳۶ الی ۴۸ ساعت یک بار، به زور کمی غذا میخوردم. آن غذای کم هم در حد نان و ماست و چیزی در این حدود بود.
حالم خیلی خراب بود. بلیت قطار تهران _ قم گرفتم. دو سال از درسهای حوزه را خوانده بودم. گفتم به قم میروم. کتابهای سال سوم را از قم میخرم. جمکران و حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) میروم و بر میگردم.
حال دلم این بود! ای امام زمان! من میفهمم دانشگاه نباید باشم! اجبار میگوید باید دانشگاه باشی! یا به من بفهمانید که باید دانشگاه باشم یا کمک کنید که بیایم حوزه!
غروب به قم رسیدم. شاید ۴۰ ساعت بود که چیزی نخورده بودم. نمیدانم. بسیار تشنه و گرسنه بودم. به زحمت بعد از نماز، از آبخوری حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) چند لیوان آب خوردم. خسته و کوفته رفتم جمکران. تا صبح جمکران بودم. خیلی دعا کردم. شاید نیم ساعتی هم در جمکران خوابم برد. نزدیک نماز صبح، از شدت ضعف، حال نماز خواندن نداشتم. به زحمت خود را به دفتری که داخل مسجد بود رساندم و به خادم گفت: «قند دارید؟!» خادم با تعجب پرسید چرا؟! گفتم ضعف دارم. قندان را به من داد. شاید دو حبه قند برداشتم و خوردم و کمی انرژی گرفتم. صبح شد. تا پاساژ قدس باز شود، قم ماندم. کتابهایم را خریدم و آن روز را هم با گرسنگی شدید تا شب گذراندم.
مدتها بود که این طوری شده بودم. نمیشد غذا بخورم. اما به مادر و پدرم چیزی نمیگفتم. به تهران که رسیدم، تصمیم گرفتم، به خانواده بگویم که دارم چه کار میکنم. در تمام طول دانشگاه به رویشان نمیآوردم که از شرایط ناراضی هستم. تا همین اواخر که نارضایتی را گفته بودم ولی اوج فاجعه را نگفته بودم. بعد از این سفر، مادرم زنگ میزد و میپرسید: «نهار چه خوردی؟! » میگفتم «هیچ! » میگفت صبحانه چه خوردی؟ میگفتم هیچ! میگفت: دیشب چه خوردی! میگفتم نان و ماست! خلاصه مادر و پدرم خیلی نگران شدند. هر دو خود را به سرعت به تهران رساندند...
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۵
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خودآموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
🖋 با پدر و مادرم رفته بودیم خدمت یکی از علمای تهران! بابت مشورت در مورد این علاقه من به حوزه. پدر و مادرم فکر میکردند که آن آقا، مخ من را زده که بیایم طلبه شوم ولی واقعا چنین نبود. او دقیقا بر عکس بود. او توصیه میکرد که صبر کن بعد از کارشناسی! ولی خب من با خودم میگفتم: «یک سال حماقت کردم! آیا دلیل میشود که 3 سال دیگر هم حماقت کنم؟!»
تصور میکردم که تکلیفم چیز دیگری است و الآن که در دانشکده فنی هستم، گناهکارم! چون تکلیفم را رها کردهام! البته اگر امروز به شرایط سابق برگردم، شاید به گونهای دیگر عمل کنم ولی در هر صورت آن روزگار، این طوری فکر میکردم.
بگذریم.
در جلسه مشاوره با آن بنده خدا بحث بالا گرفت.
صبح آن روز پدرم گفت: با سه شرط اجازه میدهم حوزه بروی!
۱. از ماده ۱۸ استفاده کنی! ماده ۱۸ که بعدا اسمش ۱۰۸۸ شد، یک قانونی بود که اجازه میداد کسانی که ادعا میکنند که ۶ سال اول حوزه را خواندهاند، امتحان سختی بدهند و در صورتی پذیرش از امتحانات کتبی و دو نوبت شفاهی، طلبه رسمی میشدند. پیشنهاد پدرم این بود که دو ترم مرخصی تحصیلی بگیرم و به قم بروم. اگر موفق شدم از این قانون استفاده کنم، خب طلبه میشوم! اگر هم موفق نشدم، باید بگردم و بیصدا کارشناسی را تا آخر بخوانم و بعد هر غلطی دلم خواست انجام بدهم! با همین صراحت!
۲. ارتباطم را با آن حاج آقا و دو نفر دیگر قطع کنم، چون تصور میکردند که این افراد من را پر کردهاند.
۳. کلا تا اطلاع ثانوی کار سیاسی نکنم و فقط درس بخوانم. خصوصا که آن جمعی که با آنها بودم، انصافا از نظر سیاسی پر حاشیه بودند.
من هم قبول کردم... در نیم ساعت، خداوند توفیق داد و خانهای در قم در نزدیک در حدود یک ساعت، اجاره کردیم و من برای جمع کردن دروس ۶ پایه، در مدت زمانی کوتاه، مسیر مبهم و پیچیدهای در پیش روی داشتم...
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۶
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خودآموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
🖋 شهریور ماه، الموجز به دست، سوار هواپیمای تهران به مشهد، شدم. چه حالی بود! نه مغنی خوانده بودم و نه مختصر و مطول! نه اصول و نه فقه! ۴ سال حوزه مانده بود! تازه ۲ سالی را که در طول دو ترم دانشگاه خواندم، اصلا مسلط نبودم. اصلا یکی از استدلالهایم برای پدرم که چرا نمیخواهم دانشگاه بمانم همین بود. به پدرم گفتم: من اگر دانشگاه بمانم نیز درسهای حوزه را میخوانم. نمرات دانشگاهم نیز مثل همین دو ترم خوب خواهد بود. اما نه در عمران متخصص خواهم شد و نه در دروس حوزه! من الآن هیچ کدام را مسلط نیستم، چون متمحض نیستم.
بگذریم.
از طریقی هماهنگ کردم که به صورت مستمع آزاد مدرسه معصومیه بروم و در کنار آن، برخی از درسها را هم خودم با برخی از اساتید به صورت آزاد بستم. یادش به خیر! یک استادی آمد، منزلمان که ده سال روی ادبیات کار ویژه کرده بود! گفت من به این شرط حاضرم به شما درس بدهم که به سؤالی که میپرسم پاسخ بدهی. یک سؤال پرسید. من هم کلی به زحمت افتادم و در نهایت جوابی دادم. خلاصه قبول کرد و بنده خدا هر روز وقت میگذاشت و درس میداد. چه مغنی خوبی شد. شاید ۱۰۰ صفحه از مغنی را با ایشان خواندم ولی این صد صفحه را یک طوری تدریس کرد که بقیه مغنی را خودم خیلی عمیق خواندم و حتی نیاز به صوت گوش دادن هم نداشتم و با شرح آقای صفایی بوشهری و شرح عبداللطیف خطیب مشکلم حل میشد.
مختصر مدرس افغانی را گوش دادم. الموجز را خودخوان خواندم! اما مظفر را سر کلاس استاد علی شورگشتی رفتم. آنجا فهمیدم که الموجز را هم نفهمیدهام. صوتهای سال قبل استاد شورگشتی را نیز گرفتم و آنها را گوش دادم. آن قدر بابت رفع اشکال هر روز قبل و بعد از کلاس وقت ایشان را میگرفتم طلبههای معصومیه فکر کرده بودند که من پسر استاد شورگشتی هستم. ۳ تا فقه معصومیه را هم میرفتم و کل لمعه را خودم با شرح نموداری آقای مسجد سرایی خواندم.
اول متن عربی لمعه را میخواندم و سعی میکردم که تا جایی که میشود، بفهمم. بعد متن عربی آقای مسجد سرایی که اعراب گذاری شده بود میخواندم و بعد مطلب فارسی نموداری ایشان که ترجمه و شرح نموداری بود.
سه بار شرح لمعه را از اول تا آخر با حتی بخشهای حذفی که در امتحان نبود، با همین روش خواندم. بار اول حدود ۱۱۰ روز طول کشید. بار دوم به نظرم ۸۲ روز و بار سوم ۶۳ روز. بسیاری از فصلها را هم خلاصه برداری کردم. مظفر را هم تقریبا حفظ شدم و تقریبا یک دست با آقای شورگشتی مباحثه کردم! آن قدر سؤال میپرسیدم تقریبا میشد گفت که یک دور با استاد شورگشتی مباحثه شد! ایشان انصافا استاد خوبی بود و واقعا طلبگی درس خوانده بود و طلبگی درس میداد. انصافا عمیق بود. واقعا فکر کرده بود. تحقیق کرده بود و میفهمید. بعدا 3 یا 4 بخش لمعه، صوتهای ایشان را نیز گوش دادم.
این درس خواندنها همه در کنار مجاهدتهای پسر عموی پدرم بود که بنده خدا میگفت تو درس بخوان، من کارهای اداری ماده ۱۸ را انجام میدهم. ماده ۱۸ خیلی دردسر اداری داشت. ایشان برای حفظ روحیه من تقریبا ۵۰ درصد اخبار مسائل اداری را سانسور میکرد! ولی خب من میفهمیدم. اجازه نمیدادند من از این قانون استفاده کنم. البته برای پدر و مادرم تقریبا ۹۹ درصد اخبار را سانسور میکرد تا به من فشار نیاورند. خدا خیرشان بدهد. خیلی زجر کشیدند. واقعا اذیت شدند. در نهایت یک آقا سید خوبی که هدفش کار راه انداختن بود، کمک کرد و بالاخره به ما اجازه دادند از این قانون استفاده کنیم.
استفاده از ماده ۱۸ نیازمند اجازه کمیسیون خاص بود. اینها اجازه نمیدادند. بالاخره بعد از شاید بیش از ۶ ماه اجازه ندادن، بالاخره اجازه دادند که ما از این قانون استفاده کنیم! منع خاصی هم نداشت! ردیههای سابق آنها این بود: برود کارشناسیاش را بگیرد و بعد اگر خواست طلبه شود!
به همین خنکی!
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۷
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خودآموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
🖋 سر داستان خودآموزی بودم. در این سال، به خاطر فشاری که بود و اینکه من مجبور بودم که ۶ سال را در یک سال جمع کنم، این توانایی خودآموزی، چندین برابر تقویت شد. اما من هنوز نمیدانستم که دارم نان چه چیزی را میخورم! فکر میکردم دارم نان تلاش میخورم! بالاخره زمان امتحان فرا رسید. اول باید لمعه و اصول مظفر را شفاهی امتحان میدادم تا اجازه امتحان کتبی بدهند. خداوند لطف کرد و آن قدر خوب جواب دادم که یکی از دو نفری که امتحان شفاهی را با هم میگرفتند حاضر شدند حتی پای برگه من تأییدیه اینکه ایشان این دروس را خوانده است، بنویسند علاوه بر اینکه اجازه امتحان دادند.
بگذریم. باید نمرات کتبی بالای ۱۶ میبود و الحمد لله با نمرات خوب، همه را قبول شدم و در آن سال، تنها کسی که از میان حدود ۸۰ نفر در ماده ۱۸ قبول شد من بودم. البته بعد از اعتراض دو نفر دیگر هم اضافه شدند. یکی از دو نفر، در ایام شهادت حاج قاسم، از دنیا رفت. پسر فوق العادهای بود. تا پایان پایه ده را قبل از حوزه خوانده بود! دو سال هم قبل از حوزه درس خارج آیت الله سید احمد مددی رفته بود! ارشد فلسفه علوم اجتماعی داشت و کسب و کارش هم از طریق درمان به روش طب سوزنی بود! انرژی درمانی و طب قدیم هم خیلی کار کرده بود. عرفان هم خیلی کار کرده بود! تاریخ تمدن هم خیلی! خلاصه اعجوبهای بود!
حالا من طلبه رسمی شده بودم! البته بگذریم که بعد از طلبه رسمی شدن، برای من کارت نظام وظیفه(معافیت تحصیلی حوزه) صادر نمیکردند و یک سال و یک ماه، تقریبا دوندگی قانونی داشت تا آخرش خداوند حل کرد و الا میگفتند باید بروی سربازی!
تقریبا ۶ ماه مثل آدم درس خواندم! کلاسهای پایه هفت را شرکت میکردم. مباحثه میکردم. سالهای قبل را درس میگفتم و مباحثه میکردم. با همین عزیزی که از دنیا رفته است، باب ۲ تا ۸ مغنی را مباحثه میکردیم. خدا رحمتش کند. وسط مباحثه نقطههای طب سوزنی را روی بدنش تمرین میکرد و گاهی که سوزن به بد جایی میخورد، دادش بلند میشد.
من در خانهای مجردی، صبح و شب با کتابهایم مشغول بودم تا اینکه یک روزی همین دوست مرحوم، به من گفت: چرا درس سید احمد(آیت الله سید احمد مددی) نمیروی؟! آنجا را هم امتحان کن!
من در این ۶ ماه یک احساس آیت الله پنداریِ شدید در خودم ایجاد شده بود. فکر میکردم که دیگه قشنگ میفهمم مجتهدین چی کار میکنند! سر برخی از درس خارجها که میرفتم احساس میکردم که فقط فرق من و این آقا این است که ایشان قبل از من این بحث را خوانده است و الا اگر من زودتر میخواندم الآن بهتر از ایشان تدریس میکردم.
خیلی باد کرده بودم. اصول مظفری به صورت خانگی تدریس میکردم و برای آن، تقریرات درس خارج برخی از بزرگان قم که به درس خارج اصولشان معروف بودند، مطالعه میکردم و ابهام خاصی نداشتم و خیلی جاها فکر میکردم که از آن حضرت آقا، بیشتر میفهمم.
روی همین مباحث بود که این دوست مرحوم ما، توصیه کرد که درس خارج آ سید احمد(آیت الله سید احمد مددی) بروم!
من هم رفتم!
نتیجه آشنایی با ایشان در یک عبارت این بود: «ایشان هم اجمالا سوزنی برداشتند و خوب باد بنده را خالی کردند! قشنگ تبدیل به یک بادکنک بیباد شدم»
بعدها دوست مرحومم گفتند: هدفم از اینکه تو را به آ سید احمد ارجاع دادم همین بود. خواستم بادت خالی شه! بفهمی هیچی بارت نیست!
خدا نور به روحش ببارد. واقعا نیاز داشتم.
آشنایی با آسید احمد همان و دوباره دیوانهوار درس خواندن همان. تصمیم گرفتم که سریعتر تا پایان پایه ده را تا پایان تابستان جمع کنم و از ابتدای سال بعد، با جدیت دروس خارج ایشان را شروع کنم.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۸
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خودآموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
🖋 در سال اول طلبگی همزمان مشغول خواندن فلسفه شدم. یک مؤسسه در قم پیدا کردم که حاضر شدند به من اجازه دهند که به صورت مستمع آزاد درس بدایة الحکمة ایشان را شرکت کنم. البته بعدا با من خیلی راه آمدند و آنجا رسمی نیز شدم ولی باز هم فقط دروس اصلی را شرکت میکردم و دروس جنبی را کلاس نمیرفتم. خدا خیرشان بدهد. خیلی همکاری کردند.
۵ روز در هفته، بعد از ظهرها، یک ساعت، کلاس میرفتم. من ۸ سال در آن مؤسسه ماندم و خرد خرد، فلسفه اسلامی را آموختم. سطح ۲ و سطح ۳ و سطح ۴ فلسفه را آنجا گذراندم.
به رفقا میگفتم که هدف از فلسفهخوانی دو چیز ممکن است باشد! گاهی افراد به انگیزه دایرهالمعارف اطلاعات فلسفی شدن فلسفه میخوانند. این کار را میتوان با سرعت بسیار بالا انجام داد و همین طور که خیلی از درسهای دیگر را فرد خودخوان و سریع میخواند، این هم همین قابلیت را دارد. اما گاهی هدف از فلسفه خواندن، فیلسوف و متفکری با دغدغههای فیلسوفانه شدن است. این هدف، کار فکری دراز مدت و خرد خرد میخواهد و من چون با این هدف فلسفه میخواندم، در این بخش چندان عجله نکردم. هر چند در مواقعی که نیاز بود، سالها صوت درس فلسفه اساتید را در مدتی کوتاه گوش میدادم.
به قول یکی از اساتید، فلسفه خواندن شبیه جدول پرکردن است. این طور نیست که از یک جا شروع کنی و تا آخر بروی. شبیه طی کردن جاده نیست. شبیه پر کردن جدول است. یک بار ستون سوم را پر میکنی و یک بار ردیف چهارم و از ترکیب پاسخها و آشکار شدن برخی از حرفها ردیف یا ستونی دیگر! بار اول باید یک دست سؤالات جدول را بخوانی و بعد آرام آرام پر کنی! شاید بهتر بود ایشان میگفتند: فلسفه خواندن شبیه جدول سه بعدی پرکردن است. فلسفه لایه دارد. همان جدول اولیه نیست. همان جدول را که پر میکنی، باز میفهمی که لایههای عمیقتری دارد که باید آنها نیز پر شود.
خلاصه هیچ گاه باور نمیکردم که علمی این قدر لایهدار باشد. فلسفه خیلی لایه دارد. هر چی جلو میرفتم، احساس میکردم که سالهای قبلی کلا نفهمیدهام! و این داستان حتی تا همین امروز هم که کمتر اشتغالات فلسفی دارم، ادامه دارد.
امروز بسیاری از دغدغههای فلسفی برایم کوچک است، هر چند شاید در روزگاری برای رسیدن به این نقطه لازم بود.
در هر صورت در این سال اولی که حوزه آمده بودم و طلبه رسمی شدم، مهارت خودآموزیام، خیلی تقویت شد خصوصا به بهانه تدریس، کتب جدید میخواندم و خواندن کتب جدید، یادگیری مطالبی بود که من هیچگاه بلد نبودم. اما هدفم در کتب جدید کاملا روشن بود. من دنبال تدریس عمیقتر کتب پایینتر بودم و در مطالعه کتب جدید، کاملا میفهمیدم که دنبال چه میگردم.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
بسم الله الرحمن الرحیم
#توبه_نامه_من قسمت ۹
#خاطره
#طرح_تحصیلی
#طلبگی_حرفه_ای
#خودآموزی
#مهارت_یادگیری
#طرح_تحصیل_نخبگان_حوزوی
سال دومی که طلبه رسمی شده بودم آغاز شد. سال قبلش شیفته دروس آیت الله سید احمد مددی شده بودم. اجمالا درسهایی که تا پایان پایه ده بود، جمعبندی کرده بودم به جز کفایه که داستان خاصی دارد. خلاصه آغاز سال تحصیلی را با انرژی و نشاط بالا با دروس استاد مددی آغاز کردم. تقریبا هر ماه، یک سال از دروس ایشان را گوش میدادم و پیاده میکردم. بعدا سرعتم بیشتر شد و خلاصه در حدود یک سال و چند ماه، علاوه بر اینکه دروس ایشان را به صورت حضوری میرفتم، نزدیک به ۲۰ سال درس خارج ایشان را گوش دادم و شاید بیش از ده سال را با دقت به صورت متن رایانهای در آوردم.
به نظرم کم سنترین فرد داخل کلاس بودم. طلبههای مسن و جا افتاده زیادی سر درس بودند. برخی مثل استاد یزدانپناه از اساتید شاخص حوزه بودند. من بچه طلبه هم صندلی کوچکی با خود میآوردم و روی آن مینشستم و مشغول به نوشتن آن جلسه در رایانه میشدم. عمده افراد روی زمین مینشستند ولی من چون وقتی نشسته مینوشتم، دستم درد میگرفت، روی صندلی مینشستم. آرام آرام اعضای کلاس به من بابت گرفتن فایل متنی جلسه مراجعه میکردند. سالهای قبل را نیز جمع کرده بودم و این مزید بر علت بود! کم کم به عنوان نویسنده جلسات استاد مددی در میان شاگردان ایشان شناخته شدم.
حافظهام در طول این سالها تقویت شده بود و آن قدر به این ۲۰ سال درس مسلط بودم که خیلی از مباحث را با جزئیات میدانستم که دقیقا در کجای این ۲۰ سال به چه صورتی و چه بخشهایی از آن تدریس شده است.
تجربه جالبی بود. در مدت زمانی کوتاه میتوان ۲۰ سال درس را آموخت و مسلط بود. دو نفر از شاگردان استاد بودند که بعد از درس مباحثهای داشتند. من آرام آرام دیدم که مباحثه اینها خیلی پرفایده است. از ایشان اجازه خواستم که من هم شرکت کنم و آنها هم ممانعت نکردند. نزدیک به ۲ سال با این افراد مباحثه کردم و انصافا خیلی چیز یاد گرفتم.
یکی از این دو نفر، استاد جستوجو کردن بود! متخصص جستوجو در نرم افزارها و گوگل و ...! واقعا استاد بود! چیزهایی که من ساعتها میگشتم تا پیدا کنم و پیدا نمیکردم، ایشان در لحظه پیدا میکرد! من مهمترین چیزی که از این افراد یاد گرفتم همین تخصص در جستوجو بود که بعدها خیلی به کارم آمد!
یک روز، این دو نفر به من گفتند: میرزائی! تو کی طلبه شدی؟! من اگر میخواستم راستش را بگویم باید میگفتم حدود دو سال است که طلبه رسمی شدهام! خب خیلی تمایل نداشتم بگویم! از پاسخ دادن طفره رفتم! اما آنها اصرار کردند! در نهایت گفتم!
این عزیزی که متخصص جستوجو بود، لبخندی معنادار بر روی لبهایش نقش بست! دیگری رو به او کرد و گفت: چرا میخندی؟! گفت: میدانی معنای این حرف(که من دو سال است طلبهام) چیست؟! گفت: یعنی چی؟! پاسخ داد: یعنی من و تو ول معطلیم! من ۱۴ ساله طلبهام و تو هم همین حدودها و مدتهاست داریم با این بنده خدا مباحثه میکنیم ولی نفهمیدیم که ایشان تازه طلبه شده!
منظورش این بود که تسلط بنده در حدی است که اصلا معلوم نمیشود تازه طلبه شدهام و به همین خاطر اینها متوجه نشدهاند که من تازه طلبه شدهام و این یعنی میشود که درسها را بسیار سریعتر از شرایط متعارف خواند ولی کیفیت حفظ شود.
اینها جرقههای نوشتن «طرح تحصیل نخبگان حوزوی» بود. اما هنوز تا سال ۹۶ خیلی راه مانده بود...
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com