به نام خدا
سلام
پاسخ سوال روز گذشته: مانند یک چوب سفتی که دوبار آن را تبر میزنی تا شکسته شود
وفات ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت باد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
روز ۱۲ فروردین ، روز جمهوری اسلامی ایران گرامی باد .
سوال روز شنبه ۱۲ فروردین ماه
با گوش فرا دادن به فایل صوتی فوق(تفسیر آیه ١۴٢ سوره مبارکه بقره، استاد قرائتی) بفرمایید که:
پس از هجرت پیامبر بعد از ١٣ سال از مکه به مدینه، نیش زبان های یهودی ها به پیامبر درباره ی چه بود؟
ثواب امروز هدیه به روح پاک حضرت خدیجه سلام الله علیها
پاسخ دهندگانی که اولین بار هست پاسخ می دهند مهلت ارسال پاسخها تا ساعت ۲۴ شب به آیدی زیر :
@yAAnuor
پاسخ دهندگان قبلی حتما و فقط به همان آیدی که قبلا در شخصی اعلام شده ارسال نمایند.
🆔@divarms
💢 مسابقه پیامکی روز دهم ماه مبارک رمضان برنامه تسبیح سحر شبکه استانی قم (سیمای نور)
✅ گزینه صحیح را به همراه نام برنامه(تسبیح سحر) به شماره ۳۰۰۰۰۲۵۱ ارسال کنید.
🔰مهلت شرکت در مسابقه:
تا ساعت ۱۶ امروز
💳 🎁 هر روز به قید قرعه به ۲ نفر از بین کسانی که پاسخ صحیح بدهند و ۱ نفر از بین همه شرکت کنندگان در مسابقه، کارت هدیه ۳۰۰ هزار تومانی اهدا میگردد.
@qomirib
🆔@divarms
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 حقايقی درباره #حضرت_خديجه (س) از زبان #رهبر_معظم_انقلاب
◾️ايشان مظلومه است؛ غريب است
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 کلیپ تصویری: «اُمّ المؤمنین خدیجه کبری (س)»
🔸 حدیثی از پیامبر أعظم (صلیاللهعلیهوآله)
💠جایزه ۵۰۰ هزار ریالی💠
✅مسابقه ۱۳۸ ✅
⁉️⁉️
این حدیث از کیست؟
همچون خدیجه پیدا نخواهد شد؛ خداوند به من دستور داد تا خدیجه را به بهشت بشارت دهم.
۱. پیامبر اکرم (ص)
۲. حضرت علی (ع)
۳. حضرت جبرئیل (فرشته وحی الهی)
🌷🌷جوایز
مبلغ 500 هزار ریال
🕰 مهلت ارسال پاسخ
تا شنبه ۱۲ فروردین ماه ساعت ۲۱
به آیدی زیر ادمین کانال ارسال نمایید 👇👇
🌟🌟🌟 @Admin_q14 🌟🌟
💠〰️کانال افق حرم
امامزاده ابراهیم (ع)〰️💠👇
💢@ofogheharam
🆔@divarms
قسمت ← ۵
🌴بیت المال🌴
یکی از تجربه گران ماجرای نزدیک به مرگ، ماجرای زیبای خود را اینگونه شرح داد:
اوایل سال ۱۳۹۸ یعنی حدود چهار سال پیش بود که در تست یکی از باشگاه های فوتبال تهران پذیرفته شدم و به تیم جوانان این باشگاه پیوستم. من از شهرستان راهی تهران شدم...
همراه با چند نفر دیگر در یک آپارتمان ساکن شدیم. برای سفر به تهران از دوستان و بستگان، برخی وسایل را امانت گرفتم...
روزهای حضور در تهران بیشتر به تمرین فوتبال و برگزاری مسابقات ورزشی می گذشت تا اینکه...
بعد از مدتی احساس کردم خیلی تغییر کردم. من تا زمانی که شهرستان بودم در مسجد محل فعالیت داشتم و نمازهایم بیشتر به جماعت بود؛ اما...
مدتی بود که به صورت نامحسوس به نماز بی توجه شده بودم. من که بیشتر رفقایم اهل مسجد بودند؛ حالا به خاطر جوی که در آن قرار داشتم و به خاطر محیط ورزشی، خجالت می کشیدم که نماز بخوانم...
روز به روز اخلاق و رفتار من تغییر میکرد. حتی ظاهر من هم حسابی عوض شده بود. وقتی برای استراحت به شهر خودمان برمیگشتم، دیگر به سراغ رفقای مذهبی و مسجدی و قدیمی نمیرفتم...
تیپ و ظاهر من دیگر تناسبی با آنها نداشت. حدوداً ۶ ماه از اقامت و حضور من در تهران گذشت. من جایگاه خوبی در تیم ورزشی پیدا کردم. اما از وضعیت ایمان و اخلاقم راضی نبودم...
خودم هم از این حال بسیار ناراحت و عصبانی بودم. البته متوجه نبودم که چقدر تغییر کرده ام. هر بار که خانواده مرا میدید به من اعتراض میکردند که چرا اینگونه شدی؟! چرا بد دهان شدی؟! چرا قیافه و سر و لباست عوض شده؟!!
روزها گذشت تا اینکه یک شب در تهران احساس کردم تنگی نفس دارم. آن موقع تازه اوایل بیماری کرونا بود...
همین طور حالم بدتر می شد. اما به کسی چیزی نگفتم. ابتدا حس کردم به خاطر پرخوری بوده و الان خوب می شوم اما...
ساعتی بعد اینقدر حالم بد شد که دیگر نتوانستم داد بزنم و کسی را صدا کنم...
به راحتی صدای ضربان قلب خودم را می شنیدم. من متوجه شدم که ضربان قلبم همینطور کم و کمتر می شود تا این که یکباره متوقف شد...
قلب من برای لحظاتی ایستاد و روح من آزادانه به پرواز درآمد. در آن حال، سبک و راحت شده بودم؛ هر جا می خواستم میرفتم؛ چیزهایی دیدم که خیلی برایم جالب بود...
من یک بار تمام زندگیم را دیدم و در لحظاتی از دوران تولد تا لحظه الانم را مشاهده کردم...
من ماهیت برخی اتفاقات را متوجه شدم. اینقدر این مرور زندگی برایم عجیب و شگفت انگیز بود که همینطور مات و مبهوت مانده بودم...
گشت و گذار من به حساب دنیا طولانی نشد. چون یک نفر از دوستانم متوجه وضعیت من شده بود و با ماساژ قلبی و کارهای دیگر توانست مرا از آن وضعیت خارج کند...
اما راستش را بخواهید اصلا دوست نداشتم به میان دوستانم برگردم. من داد میزدم که نمی خواهم برگردم چرا این کار را کردید؟! دوستان ورزشی من بعدا به من گفتند چرا مدام داد میزدی که نمیخواهم برگردم؟!!
البته من به جز مرور زندگی و دیدن ماهیت برخی اتفاقات، چیز دیگری در عالم برزخ ندیدم. من نه بهشت را دیدم و نه جهنم را...
اما آن لحظات برایم بسیار لذت بخش و عبرت آموز بود...
بلافاصله بعد از این ماجرا، از باشگاه فوتبال انصراف دادم و به شهرمان برگشتم...
وقتی با اعتراض مربی خود مواجه شدم گفتم: من در این مدتی که به فوتبال و ورزش مشغول بودم، پی بردم انسانیت و ارزش های زندگی ام را از دست دادم و گفتم: من ورزش را در همان شهرستان خودمان ادامه می دهم؛ اما تلاش می کنم که روح خودم را هم پرورش دهم تا در بی ادبی و کثافات ورزش فرو نرود...
بگذریم که بعد از مدت کوتاهی به خاطر کرونا تمام باشگاه ها تعطیل شد، من نماز و مسجد را بار دیگر آغاز کردم و در همان شهرستان مشغول فعالیت و کاسبی شدم...
اما اتفاقاتی که در همان لحظات در عالم برزخ برایم رخ داد و در همان چند لحظه که روح از بدنم جدا شده بود، تمام آن چه دیدم و لمس کردم، بسیار جالب بود...
بیشترین چیزی که من در مرور زندگی خود در آن چند لحظه دیدم، در مورد حق الناس و نتایج اعمال ما بود...
این را هم بگویم که زمان، مثل آنچه در این دنیا معنا میدهد، آنجا مطرح نبود، در لحظه ای می توانستی تمام اتفاقات زندگیت را ببینی...
من خیلی به موضوع حق الناس در زندگی بی توجهی می کردم...
مثلاً در آن چند لحظه ای که روح از بدنم جدا شده بود و تمام زندگیم را در چند لحظه به من نشان دادند؛ مشاهده کردم که یک ایستگاه صلواتی در شهر خودمان داشتیم و می خواستیم تا پایان دهه محرم برپا باشد...
اما دو روز بعد از برپایی ایستگاه به دلیل برخی مشکلات، ایستگاه جمع شد. من در بررسی اعمال قیامتم، همه چیز را با جزئیات و علت های کامل آن مشاهده کردم...
به من نشان دادند که دوستان ما برای زدن داربست، آچاری را از همسایه گرفتند...
این همسایه چند بار به دنبال آچار خودش آمد و گفت: این ابزار کار من است، لطفاً آن را پس دهید؛ اما برخی رفقای من او را دست به سر کردند و او هم با ناراحتی رفت.
من دیدم که این ایستگاه صلواتی با آن که خیلی وقت گذاشتیم و هزینه کردیم، اما هیچ خیر و برکتی در نامه اعمال من نداشت چرا که نارضایتی همسایه و آن حق الناس را ایجاد کرده بود...
تمام آن برکات از بین رفت و همین مطلب باعث شد که این ایستگاه صلواتی ناتمام بماند و بعد از چند روز جمع شود...
مثلا یکی دیگر از اعمالم را که در آن وادی به من نشان دادند این بود که برای نیمه شعبان بسته های فرهنگی آماده کردیم و بنده جلوی درب مسجد آنها را توزیع میکردم...
اما آن هم خیراتی برایم نداشت؛ چرا که یک نفر میخواست دوتا بسته بگیرد اما من سر او داد زدم و گفتم نمیشه آقا برو...!!
همین برخورد ناشایست من تمام زحمات مرا بر باد داد. من آبروی یک انسان را بردم، برای این عمل خیر هم هیچ پاداشی برایم ثبت نشده بود...
اما موضوع مهمی که در نامه اعمال دیدم مربوط به بیت المال می شد...
یکبار تصمیم گرفتیم که یک نمایشگاه در محله برگزار کنیم. از بسیج مسجد محل ده تا چفیه بزرگ امانت گرفتم و برای تزیین محل نمایشگاه استفاده کردیم...
روزی که میخواستم چفیه ها را تحویل بدهم یک عدد کم بود...
هرچه گشتم پیدا نشد...