eitaa logo
روستای دیولق(دیوله)
8 دنبال‌کننده
32 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/mahdi_khodapanah
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید نظامعلی توبه شکن
«نظامعلی توبه‌شکن دیولق» در نهمین روز ماه نهم ۱۳۴۳ در روستای دیولق از توابع شهرستان اردبیل به دنیا آمد. وی چهارمین فرزند «جواد توبه‌شکن» و «سونا پهلوان» بود که یک خانواده هشت نفری را تشکیل می‌دادند. زندگی این خانواده روستایی نه تنها به دلیل نداری و نبود درآمد کافی، بلکه به دلیل بیماری مادر خانواده مشکلات فراوانی داشت به طوری که بیماری مادر باعث شد که نظامعلی را خواهرانش بزرگ کنند. چند قطعه زمین کوچک داشتند که هزینه‌های زندگی آنها را تأمین نمی‌کرد. نظامعلی در چنین خانواده‌ای بزرگ شد تا اینکه دوره تحصیلی ابتدایی را در مدرسه کاهگلی «روستای دیولق» و در کنار دیگر دوستان خود تا کلاس پنجم با موفقیت به اتمام رسانید. محرم یوسفی، خان باباکارگر و رحمت سلیمانی از دوستان دوران کودکی نظامعلی توبه‌شکن بودند. نظامعلی برای تحصیل در دوره راهنمایی به اردبیل رفت و تا پایان کلاس سوم راهنمایی درس خواند. در همان زمان به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی با مبانی انقلاب آشنا شد و با حضور در کلاس درس قرآن «درگاه جلالی» با اشتیاق و علاقه به نماز و اجرای احکام دینی روی آورد. پسری متدین و سر به زیر بود که اغلب اوقات خود را به حضور در مسجد و پایگاه بسیج اختصاص می‌داد البته اگر فرصتی می‌یافت فوتبال و والیبال بازی و کتاب‌های دینی و انقلابی نیز مطالعه می‌کرد. مهربانی با همسایه‌ها، آشنایان و خانواده سرلوحه کار و زندگی‌اش بود؛ به ویژه با دوستان خود از جمله «خان بابا کارگر» و «رضا کارگر» که دوستان دوران مدرسه‌اش بودند. خواهرش آمنه هم را خیلی دوست می‌داشت. نظامعلی که بارها از روستا عازم شهر می‌شد تا در راهپیمایی‌ها و تظاهرات انقلابی شرکت کند عاقبت به دلیل نیاز جبهه‌ها به رزمنده، جهت مبارزه با دشمن بعثی عراقی در حالی که شش ماه به زمان خدمت سربازی‌اش مانده بود، عازم جبهه‌ها شد. حالا دیگر در جبهه‌های نبرد دل‌مشغولی‌های جدید به دست آورده بود. او این بار، دیگر با اشتیاق و پشتکار طریقه مبارزه با دشمن و نبرد با دشمنان ایران را تمرین می‌کرد و یاد می‌گرفت. می‌گفت که اشغال خاک ایران توسط دشمن پذیرفتنی نیست و باید وطن‌مان را از دست دشمن آزاد کنیم به همین خاطر وقتی که از خانواده‌اش خداحافظی می‌کرد، گفت:«نگذارید اسلحه‌ام روی زمین بماند. راه ما را ادامه دهید و نگذارید که ایران به دست دشمن بیفتد». عاقبت در حالی که تنها ۱۹ سال داشت، روز دوم آبان‌ماه ۱۳۶۲ در «عملیات والفجر۴» و در منطقه بانه محور مریوان بر اثر اصابت ترکش دشمن به سر، شهید شد. او پاسدار وظیفه‌ای در لشکر ۳۱ عاشورا بود. پیکر پاک این شهید، با شکوه خاصی تشییع شده و در قبرستان عمومی روستایشان دیولق در نزدیکی شهر اردبیل به خاک سپرده شد.
شهید جاوید الاثر بخشعلی نورافکن فرزند مرحوم مشهدی اشرف، متولد 1/5/1341 بود که در تاریخ 27/6/1361 در منطقه مهران به دیدار حق شتافت که تاکنون پیکر پاک این شهید والامقام به زادگاهش بازنگشته است.
شهید نوتاش فروردین سال1341درروستای دیولق بدنیاآمد.پدرش ابوالفضل نوتاش کشاورزبود،مقطع ابتدایی را دردبستان فرخی دیولق گذراندوتااخذمدرک دیپلم درشهراردبیل مشغول به تحصیل بود.ایشان درسال1360بادختری پاکدامن ازدواج کردوصاحب یک دخترشد.دختری که باعفت وپاکدامنی پابه جای پای پدرنهاده ونگهبان وپاسدارمرام پدرشهیدش است.ودرحال حاضردردبیرستانهای اردبیل به تربیت جوانان طالب علم مشغول است.شهیدعوض نوتاش خصوصیات اخلاقی زیبایی داشت ، درسلام کردن کوچک وبزرگ نمیشناخت وازهمه پیشی میگرفت.تااینکه سرانجام درسال1361درسن 20سالگی به مرادوآرزویش رسید شربت شهادت نوشید.اکنون خیابانی درشهراردبیل به اسم شهیدعوض نوتاش مزین است روحش شاد یادش گرامی.
شهید ناصر مالکی پنجم تیر 1345، در روستای دولق از توابع شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش محمد، فروشنده بود و مادرش صونا نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هجدهم فروردین 1366، با سمت آرپی جی زن در شلمچه و در عملیات کربلای 8، به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه برجا ماند و چهارم آبان 1376، پس از تفحص در گلزار شهدای غریبان شهرستان اردبیل به خاک سپرده شد. برادرش مروت نیز به شهادت رسیده است. در فرازی از وصیت‌نامه شهید ناصر مالکی می‌خوانیم: عاقبت هرگونه سستی، پشیمانی است و پشیمانی بی موقع بی ثمر است. چشم امید امام بر شماهاست. مبادا با سهل انگاری خود باعث شوید که امام آزرده خاطر گردند. خواهش می‌کنم در همه کارهایتان قاطعیت داشته باشید.  به دشمنان اسلام چه داخلی و چه خارجی با قاطعیت، جواب دندان شکن بدهید تا هیچ وقت هوس تجاوز به حریم اسلام و خیانت و خرابکاری در کشور اسلامی به سرشان نزند و نیز جوابی باشد برای متجاوزان در تمام دنیا.
کانون شهدای روستای دیولق مسجد امام حسين (ع) اعضای کانون: 38 نفر درباره کانون: کانون فرهنگی و هنری شهدای روستای دیولق کد شناسایی:2491029301 استان:اردبيل شهرستان:اردبيل شهر/دهستان:سردابه روستا:ديولق تلفن: 04533947078 برخی از فعالیت های صورت گرفته در کانون عبارت اند از: احسان ونذورات تهیه و بسته بندی احسان و نذورات با مشارکت خیرین، بچه های مسجد و اعضای کانون فرهنگی هنری شهدای روستای دیولق جهت توزیع در بین خانواده های محروم و آسیب دیده صورت گرفته است. بهداشتی اعضای فعال کانون فرهنگی هنری شهدای روستای دیولق در طرح توزیع ماسک و ضدعفونی برای اهالی روستا با مشارکت مرکز بهداشت برای ریشه کن کردن ویروس کرونا همکاری کرده اند. مسابقه نماز اعضای علاقمند کانون فرهنگی هنری شهدای روستای دیولق در مسابقه نماز ستاد هماهنگی کانون های مساجد استان شرکت و به رقابت پرداخته اند که در پایان به نفرات برتر جوایزی اهدا شده است. واکنسیون اعضای فعال کانون فرهنگی هنری شهدای روستای دیولق در طرح تزریق واکسن پیشگیری از بیماری کرونا در روستا با مرکز بهداشت در تسریع بخشیدن به آن همکاری کرده اند.
ترنم شعر بر زبان شاعری که مدرسه ندید. علی اقبال شاعر درس ناخوانده اردبیلی با چاپ و نشر دومین کتاب شعر خود به زبان ترکی، استعداد خدادادی و قریحه ادبی خود را به نمایش گذاشت.نخستین کتاب وی با عنوان (ساوالانین ساری بولاغی) در سال 89 چاپ و منتشر شد و دومین اثر این شاعر با نام (قارانقوشلار) در دوهزار تیراژ به تازگی به زیور طبع آراسته شده است. کتاب قارانوقشلار در 210 صفحه شامل مقدمه، غزل لر، بندبرگردان (هجالر)، ترکیب بند، دوبیتی لر و بایاتی لار است. علی اقبال می گوید: در اردیبهشت 1350 در روستای دیولق بخش مرکزی شهرستان اردبیل متولد شده و با کشاورزی امرار معاش می کند. وی در خردسالی به علت ازدست دادن مادر و عدم تمکن مالی پدر از آموختن سواد و تحصیل در مدرسه بازمانده است اما در سنین جوانی، تراوش شعر به زبان مادری بر زبان وی، عشق و علاقه اش به شعر و ادب را آشکار ساخته است. اقبال نقل می کند: اهالی روستا مرا به علت نداشتن تحصیلات آکادمیک از سرودن شعر منع می کردند اما من به واسطه علاقه زیاد به شعر و ادب ترکی، به سرودن شعر ادامه دادم و سروده هایم را چاپ کردم.این شاعر که به برخی از استان ها و شهرهای دور و نزدیک کشور سفر کرده است رهاورد سفر و مشاهده های خود را در لابلای شعرهایش همچون نگینی گنجانده است. (تبریز شهرینده وار گلستان باغی اویئر اولوب گوزللرین اویناغی من گزمیشم اوردا گون باتان چاغی سلام واریم منیم سیزه هموطن) شاعر در بازگشت از کردستان اینگونه سروده است: (گزدیم کردستانین یئرین اورگنه بیلمه دیم دیلین گوردیم قار یاغیشین سئلین وطنیم سن وطنیم سن ایرانیم)
تعلق خاطر شاعر به زادگاهش اردبیل نیز در لابلای کتابش موج می زند؛ (بیزه آنایوردی گوزه ل وطنیم سن گولوم سن بلبلوم سن اردبیل یاز اولاندا قیزیل گول تک آچارسان سوسنیم سن سنبولوم سن اردبیل) برای سیراب شدن از سرچشمه جوشان ذوق شعر علی اقبال، چاپ و نشر آثار دیگرش را به انتظار می نشینیم.
زندگی نامه شهید ابراهيم اژدر ميرزايي دولق. ابراهيم اژدر ميرزايي دولق يكم آذر1346 در شهرستان اردبيل به دنيا آمد تا دوم ابتدا يي درس خواند.به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. نهم دي 1365در سومار توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر او را در بهشت زهراي شهرستان تهران به خاک سپردند. ابراهیم دلسوز افراد ضعیف و مظلوم بود حتی موقعی که از طرف فرماندهی دستور رسید که خانه های روستایی را بگیرید او ناراحت شد و در دل با خود می گفت نکند افرادی که می خواهند خانه های ده را بگیرند رفتار بدی از خود نشان دهند و باعث ناراحتی آنها شوند و این درست که برای پایداری انقلاب و اسلام باید از اینگونه کارها انجام داد ولی ابراهیم از این می ترسید که یک زمانی از انها اشتباهی سر بزند و موجب نارظایت این مردم زحمتکش شود اری ابراهیم تنها جرمش این بود که می خواست در راه خدا وند تنها برای او قدم بردارد و به مردم مستضعف خدمت کند روزی که امدادگر پایگاه نبود بیماری را آوردند که بر اثر آب جوش بدنش سوخته بود و احتیاج به پانسمان داشت ابراهیم که فرمانده مقر بود گفت که چه کسی در کارهای پانسمان کردن آگاهی دارد من گفتم که تا حدودی می توانم پانسمان کنم بعد با هم رفتیم و بچه سوخته شده را پانسمان کردیم که ابراهیم بعد از اتمام کار یک کمپوت و بیسکویت داد به دست بچه و با این کارها بچه را خوشحال کرد آری او قطعا" به خاطر همین کارها کشته شد و تنها جرمش خدمت به مردم ضعیف بود.
او همیشه مقداری شکلات در جیبش داشت و به ده که میرفت آنها را بین بچه ها تقسیم می کرد و به هر بچه ای که می رسید دست پر از مهر و محبت خود را بر سرش می کشید و چند دانه از شکلاتها را به آن می داد و حتی بعضی مواقع کمپوت و پسته هایی را که مردم برای رزمندگان می فرستادند جمع می کرد و برای بچه های توی ده می برد. همیشه متواضع و با وقار بود و تا آنجایی که من با او بودم هیچوقت نمی گذاشت کسی زودتر از خودش سلام کند به پیر تا جوان سلام می کرد و احوال آنها را می پرسید. زندگی نامه شهید ابراهيم اژدر ميرزايي دولق درسالروز شهادتش درست رفتاری را که پیغمبر اکرم(ص) داشت در رابطه با مردم همانطور که امام فرموده بود که باید وحدت بین شیعه وسنی حفظ شود او سعی میکرد که هر هفته به نماز جمعه برود تا هر چه بیشتر بین افراد وحدت بوجود آید. آری ابراهیم از زن و فرزند ومال و زندگی خویش گذشت و خونش را نثار این انقلاب کرد برای گناه این حقیقت جویان راه حق چیست و به چه علت خونشان بر روی زمین می ریزد و تنها گناهشان دفاع از خاک و دین و انقلابشان می باشد.