eitaa logo
مشکات
197 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
156 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل اول پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد. همة فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند. عمویم به وجد آمده بود و می گفت: «چه بچة خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.» آخرین بچة پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند، که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند. به همین خاطر، من شدم عزیزکردة پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم. ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای قایش برایم لذت بخش بود. دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور. از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم. بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانة ما. تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم. بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
‏آنتوان بارا دانشمند مسیحی ۲۵سال پیرامون ‎ (سلام الله علیها) تحقیق کرد و نتیجه آن یک کتاب شد در آخر هم اعتراف کرد که احاطه به همه جوانب زندگی حضرت، از توانایی های او بیشتر است. کل مراکز علمی و پژوهشی اسلامی چقدر در ابعاد مختلف اخلاقی، عقیدتی و... این بانو تحقیق کرده اند؟!
📱چگونه می‌توانم موبایل گمشده‌ام را قفل کنم؟ 🆔 @Clad_girls
✅ ۱۷ توصیه به خانواده‌ها برای کاهش اضطراب امتحانی فرزندان ۱ ـ محیط خانواده و جو عاطفی حاکم بر آن باید دور از تنش‌های عاطفی و مشاجره باشد. ۲ ـ سعی شود در ایام امتحانات، رفت و آمد و مهمانی‌های خانوادگی تعطیل یا محدود شود. ۳ ـ محیط فیزیکی آرام و بی سروصدا برای مطالعه دانش‌آموزان فراهم کنید. ۴ ـ به استراحت و خواب دانش‌آموزان توجه کافی داشته باشید. ۵ ـ وظایف خانگی محوله به دانش‌ آموزان را حذف کنید یا کاهش دهید. ۶ ـ در هنگام امتحانات، دانش‌ آموزان نیاز به حمایت عاطفی و اطمینان بخشی بیشتری دارند. لذا در این زمینه اقدام موثرانجام دهید. ۷ ـ ساعات تماشای برنامه‌های تلویزیون تا حد امکان کاهش یابد. ۸ ـ از ایجاد ترس و دلهره بیجا در بچه‌ها خودداری کنید. ۹ ـ از توقعات بیجا و فشار بیش از حد برای مطالعه خودداری کنید. ۱۰ ـ در صورتی که فرزندتان از موفقیت در یکی از امتحانات رضایت خاطر نداشت، وی را مورد حمایت قرار دهید و از سرزنش کردن او خودداری کنید. ۱۱ ـ از حبس کردن دانش‌آموز در اتاق برای مطالعه کردن خودداری و به دانش آموز اجازه استراحت و تفریح لازم نیز داده شود. ۱۲ ـ تغذیه دانش‌ آموز مناسب و مقوی باشد. ۱۳ ـ انتظارات بالا و بیش از حد توانایی از فرزندان می‌تواند در ایجاد اضطراب و شدت آن موثر باشد، پس انتظارات خود را تعدیل کنید. ۱۴ ـ کمال‌گرایی بیش از حد والدین و وسواس شدید خانواده نسبت به نمرات بالا باعث ایجاد اضطراب در فرزندان می‌شود. ۱۵ ـ از مقایسه فرزندان با یکدیگر و با دیگران پرهیز کنید. ۱۶ ـ از تأکید بیش از حد بر درس خواندن اجتناب کنید. ۱۷ ـ ضمن اطمینان بخشی به دانش آموزان، در آنان ایجاد انگیزه و با ارائه پاداش و تقویت‌های مطلوب آن‌ها را تشویق به مطالعه کنید.
برگزاری جلسه شورای مدرسه وبرنامه ریزی جهت امتحانات نوبت اول بر اساس جمع بندی نظرات همکاران محترم و دانش آموزان عزیز
شب، وقتی ستاره ها همة آسمان را پر می کردند ، بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم. گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم. بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت. دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد. بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد. صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید پدرم چوبدار بود. کارش این بود که ماهی یک بار از روستا های اطراف گوسفند می خرید و به تهران و شهرهای اطراف می برد و می فروخت. از این راه درآمد خوبی به دست میآورد. در هر معامله یک کامیون گوسفند خرید و فروش می کرد. در این سفرها بود که برایم اسباب بازی و عروسک های جورواجور می خرید. _ دارد
روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن قدر گریه می کردم و اشک می ریختم که چشم هایم مثل دو تا کاسة خون می شد. پدرم بغلم می کرد. تندتند می بوسیدم و می گفت: «اگر گریه نکنی و دختر خوبی باشی، هر چه بخواهی برایت می خرم.» با این وعده و وعیدها، خام می شدم و به رفتن پدر رضایت می دادم. تازه آن وقت بود که سفارش هایم شروع می شد. می گفتم: «حاج آقا! عروسک می خواهم؛ از آن عروسک هایی که مو های بلند دارند با چشم های آبی. از آن هایی که چشم هایشان باز و بسته می شود. النگو هم می خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل های پاشنه چوبی که وقتی راه می روی تق تق صدا می کنند. بشقاب و قابلمة اسباب بازی هم می خواهم.» پدر مرا می بوسید و می گفت: «می خرم. می خرم. فقط تو دختر خوبی باش، گریه نکن. برای حاج آقایت بخند. حاج آقا همه چیز برایت می خرد.» من گریه نمی کردم؛ اما برای پدر هم نمی خندیدم. از اینکه مجبور بودم او را دو سه روز نبینم، ناراحت بودم. از تنهایی بدم می آمد. دوست داشتم پدرم روز و شب پیشم باشد. همة اهل روستا هم از علاقة من به پدرم باخبر بودند. گاهی که با مادرم به سر چشمه می رفتیم تا آب بیاوریم یا مادرم لباس ها را بشوید، زن ها سربه سرم می گذاشتند و می گفتند: «قدم! تو به کی شوهر می کنی؟!» می گفتم: «به حاج آقایم.» می گفتند: «حاج آقا که پدرت است! » می گفتم: «نه، حاج آقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم می خرد.» بچه بودم و معنی این حرف ها را نمی فهمیدم. زن ها می خندیدند و درِ گوشی چیزهایی به هم می گفتند و به لباس های داخل تشت چنگ می زدند. تا پدرم برود و برگردد، روزها برایم یک سال طول می کشید. مادرم از صبح تا شب کار داشت. از بی کاری حوصله ام سر می رفت. بهانه می گرفتم و می گفتم: «به من کار بده، خسته شدم.» مادرم همان طور که به کارهایش می رسید، می گفت: «تو بخور و بخواب. به وقتش آن قدر کار کنی که خسته شوی. حاج آقا سپرده، نگذارم دست به سیاه و سفید بزنی.» دلم نمی خواست بخورم و بخوابم؛ اما انگار کار دیگری نداشتم. خواهرهایم به صدا درآمده بودند. می گفتند: «مامان! چقدر قدم را عزیز و گرامی کرده ای. چقدر پیِ دل او بالا می روی. چرا ما که بچه بودیم، با ما این طور رفتار نمی کردید؟!» با تمام توجه ای که پدر و مادرم به من داشتند، نتوانستم آن ها را راضی کنم تا به مدرسه بروم. پدرم می گفت: «مدرسه به درد دخترها نمی خورد.»
🔹معلم مدرسه مرد جوانی بود. کلاس ها هم مختلط بودند. مادرم می گفت: «همین مانده که بروی مدرسه، کنار پسرها بنشینی و مرد نامحرم به تو درس بده. اما من عاشق مدرسه بودم. می دانستم پدرم طاقت گریة مرا ندارد. به همین خاطر، صبح تا شب گریه می کردم و به التماس می گفتم: «حاج آقا! تو را به خدا بگذار بروم مدرسه.» پدرم طاقت دیدن گریة مرا نداشت، می گفت: «باشد. تو گریه نکن، من فردا می فرستم با مادرت به مدرسه بروی.» من هم همیشه فکر می کردم پدرم راست می گوید، مدرسه آخرش هم آرزو به دلم ماند و به مدرسه نرفتم. نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می شدم، سحری می خوردم و روزه می گرفتم. بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازة  پسرعمویش که بقالی داشت. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «آمده ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه هایش را گرفته.» پسرعموی پدرم یک چادر سفید که گل های ریز و قشنگ صورتی داشت از لابه لای پارچه های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم. پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی می خواستم پرواز کنم. پدرم خندید و گفت: «قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد باباجان.» آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خانه مان می آمد، می دویدم و از مادرم می پرسیدم: «این آقا محرم است یا نامحرم؟!» بعضی وقت ها مادرم از دستم کلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان می آمد، می دویدم و چادرم را سر می کردم. دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می کردم. (پایان فصل اول)
📽 #۰۰ شرایط ضبط و ارسال فیلم مسابقات دوره متوسطه 🔴 مخاطب: همه دانش آموزان متوسطه دوره اول و دوم 🔵 همه دانش آموزانی که در مسابقات شرکت می کنند، باید اجرای خود را فیلمبرداری کنند. 🔶 لطفاً موارد زیر را به دقت رعایت فرمایید. 📱گوشی تلفن همراه،آسان ترین وسیله ضبط فیلم مسابقات است. 📽 فیلم اجرای خودتان را به روشی که مدرسه اعلام می کند، ارسال کنید و در مسابقات مرحله آموزشگاه شرکت کنید. ⏰ مدت زمان فیلم اجرا دانش آموزان دوره متوسطه در رشته های: «مداحی،تفسیر،نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه» 🔺«حداقل 5⃣ دقیقه و حداکثر 7⃣ دقیقه است.»🔻 هر « ۳۰ ثانیه» زمان اضافه در ارائه کنفرانس « یک امتیاز منفی» دارد❗️ 🎞 شرایط کلی فیلم ضبط شده 1⃣تصویر فیلم باید روشن و با کیفیت مناسب باشد. 2⃣صدای فیلم واضح و به راحتی قابل شنیدن باشد. 3⃣مشخص بودن تصویر کامل دانش آموز در فیلم. 4⃣استفاده از سیستم صوتی، میکروفن،بلندگو ، آهنگ،ویرایش فیلم مسابقه و... ممنوع است.⛔️ 5⃣ فیلم باید در محیطی که صدای مزاحم نداشته باشد، ضبط گردد. 6⃣رعایت پوشش رسمی و مناسب الزامی است. 7⃣معرفی خودتان در آغاز فیلم: «نام و نام خانوادگی، مدرسه،پایه، رشته مسابقه» 8⃣ از ایجاد هر گونه تزیینات اضافی در محل اجرا، تشکیل دکوراسیون مخصوص مسابقات و... خودداری فرمایید. 9⃣ تهیه محراب نماز ،کرسی تلاوت و... هیچ امتیازی در فرم داوری ندارد.استفاده از سجاده نماز مجاز است ولی الزامی نیست و در فرم داوری هیچ امتیازی نخواهد داشت. 🔟 اجرای هر رشته باید به صورت یک فیلم ضبط شود؛ مثلا در رشته احکام هر دو بخش مسابقه احکام :«نمازخوانی و پاسخ به سوالات احکام باید همگی به صورت یک فیلم ضبط شوند نه به صورت دو فیلم جداگانه». 1⃣1⃣ در رشته اذان هم باید هر دو بخش مسابقه اذان: «نمازخوانی و اذان گویی» در قالب یک فیلم ضبط و ارسال شود. 2⃣1⃣ فقط در رشته انشای نماز دوره متوسطه ، دانش آموز باید فیلم «نماز خواندن» و «عکس انشای نماز» خود را به صورت جداگانه ارسال کند. ✳️ سوالات و پاسخ های «رشته احکام» و همچنین «صحیح خوانی نماز» در رشته های احکام، اذان و انشای نماز، مطابق مذهب دانش آموز خواهد بود. 🔴اگر خودتان یا اعضای خانواده شما به روش صحیح کاهش حجم فیلم آگاه هستید،این کار را انجام دهید تا فیلم شما راحت تر ارسال گردد. اما اگر نمی توانید،کافی است که همان فیلم ضبط شده را به مدرسه ارسال کنید. خواهشمندیم با توجه به شرایط کرونایی کشور، به هیچ عنوان به خاطر انجام این کار، به دیگران مراجعه نکنید و همچنان توصیه های بهداشتی و اصل مهم «در خانه ماندن» را کاملا رعایت بفرمایید. ✅اداره قرآن،عترت و نماز استان کرمانشاه 📣📣📣📣📣📣📣دانش آموزان شرکت کننده در مسابقات قرآن وعترت ونماز طبق موارد فوق هرچه سریعتر فیلم اجرای خود را تا تاریخ 10 دیماه ارسال نمایید. با تشکر ابراهیمی
🌷🌷🌷🌷🌷﷽🌷🌷🌷🌷🌷 📖بِسْمِ رَبِّ الشُّهَداءوَالصِّدیٖقیٖن 🎞غواصان می آیندپیامی آورده اند می شودبادست بسته هم سربلندآمدبرون 📖 یاد شهدای عزیز غواص در عملیات کربلای۴ را گرامی می داریم، روحشان شاد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ازچنبرنفس،رسته بودندآن‎ها بت‎ها،همه راشکسته بودندآن‎ها پروازشدندوپرگشودندبه عرش هرچندکه دست بسته بودندآن‎ها 📖شاعر:مصطفی محدثی خراسانی