eitaa logo
مشکات
197 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
156 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
|🕊✨🥀| 🍧✨ 💕] . . اگہ یه روز خواستے☝️🏻 تعریفے براۍ پیدا کنے..؛ بگو شهیــد یعنے بارانـ[🌧] حُسْنِ باران این است کہ⇣ زمینے ست ولے🍃 آسمانے شده است و به امدادِ زمین مےآید... :) . . -حٰاج‌قٰاسِم‌سُلِیمٰانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌مسلمان شدن علمای یهود توسط السلام 📍 روزی سه تن از علمای یهود نزد (علیه السلام) آمدند و پرسش‌هایی را مطرح ساختند، و حضرت تنها به این شرط راضی به پاسخ دادن به آنها گردیدند که اگر آن پاسخ‌ها را موافق با تورات یافتند هرسه فرد به دین اسلام درآیند. آنها پذیرفتند و مجدد سوالات خود را این‌گونه مطرح کردند: 📍1- قفل آسمان‌ها چیست؟ ✳️امام علی (علیه السلام) : همانا قفل آسمان‌ها به خداوند است و مرد یا زنی که مشرک باشد، عمل او به سوی آسمان بالا نمی‌رود. 📍2- کلید آنها چیست؟ ✳️امام علی (علیه السلام) : گواهی «لااله‌الاالله» و «محمد رسول‌الله» است. 📍3- کدام قبر با صاحبش راه رفت؟ ✳️امام علی (علیه السلام) : آن قبر ماهی‌ای بود که (علیه السلام) را بلعید و او را در دریاهای هفت‌گانه گردانید. 📍4- آن کیست که قوم خود را بیم داد و ترسانید، درحالی‌که نه از جنیان بود و نه از ؟ ✳️امام علی (علیه السلام) : آن مورچه سلیمان (علیه السلام) بود که به ماموران گفت: ای گروه ! داخل خانه‌های خود بروید تا توسط سلیمان و لشکریان او پایمال نگردید. 📍5- پنج چیز بر روی راه رفتند، درحالی‌که در رحم خلق نشده بودند، آنها کدامند؟ ✳️امام علی (علیه السلام) : آدم، حوا، ناقه صالح (علیه السلام) ، گوسفند ابراهیم (علیه السلام) ، و عصای (علیه السلام) . 📍6- صدای حیوانات چه چیزی را بیان می‌دارد؟ ✳️امام علی (علیه السلام) : خروس می‌گوید: «اذکرالله یا غافلین» خدا را یاد کنید ای غافلین. اسب می‌گوید: «اللهم انصر عبادک المومنین علی عبادک الکافرین» یاری ده بندگان مومن خود را بر بندگان کافرت. وزغ(قورباغه) می‌گوید: «سبحانه ربی المعبود المسج فی لجج‌البحار» پاک و منزه است پروردگارم که مستحق پرستیدن است و تنزیه می‌کنند او را درمیان دریاها. 📍پس از آن، علمای یهود که سه نفر بودند، دو نفرشان بلند شدند و را بر زبان جاری ساختند و مسلمان گردیدند، و عالم سوم آنها ایستاد و گفت: یا علی! آنچه از نور در دل رفیقان من افتاد، در دل من نیز افتاده است، لکن یک مسئله دیگر مانده است که چون از آن پرسش نیز جوابم را بگویی بی‌شک مسلمان می‌گردم! حضرت فرمود: بپرس! سپس آن یهودی سوالاتی را درباب جزئیات ماجرای اصحاب کهف بدین نحو پرسید: 📍7- تاج پادشاهی که در زمان اصحاب ، حکومت می‌نمود از چه چیزی ساخته شده بود؟ ✳️امام علی (علیه السلام) : نام او دقیانوس بود و او از طلای مشبک بود و هفت رکن داشت و بر هر رکنی مروارید سفیدی نصب کرده بودند که در شب‌های تار مانند چراغ روشنایی می‌داد. 📍8- نام غلامان این پادشاه چه بود؟ ✳️علی (علیه السلام) : آن سه که در سمت راست می‌ایستادند: «تملیخا»، «مکسلمینا» و «منشلیا» نام داشتند، و آنان که در جانب چپ بودند «مرنوس»، «دیرنوس» و «شاذریوس» نامیده شده بودند. نام سگ اصحاب کهف چه بود؟ امام علی (علیه السلام) : رنگش سیاه و سفید بود و نامش «قطمیر» بود. ✳️سپس حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ای یهودی! آیا این پاسخ‌ها موافق و برابر بود با آنچه در شما آمده است؟ 📍عالم یهودی عرض کرد: به راستی که یک حرف زیاد و کم ننمودی و من شهادت می‌دهم به خدا و رسالت محمد(ص).
🔺استفان(عبدالله) فردریش شفر تازه مسلمان از کشور آلمان: علت اصلی مسلمان شدن من عدالت امام علی علیه السلام بود.... (http://rahyafteha.ir/27042) 🔶 پدر یکی از دوستانم که مسیحی معتقد بود از دنیا رفت . من در خاکسپاری او شرکت کردم . وقتی جنازه را پایین می بردند ,فکر کردم به حرف مسیحیان که می گویند اگر دین نداشته باشی در آخرت به جهنم می روید. تفکر کردم مرگ بهتر است یا زندگی ؟ و اگر قرار است در آن دنیا عذاب شوم , پس بهتر است زنده بمانم و خیلی از مرگ ترسیدم . این جرقه اول بود. دوستی داشتم که مسلمان بود و می گفت دین حق است .او کتابی به زبان آلمانی داد که در مورد علیه السلام و قضاوت بین دو مسیحی بود , آن را مطالعه کردم و به نظرم عادلانه ترین قضاوت را کردند. زیرا قضاوت حضرت بر اساس کتاب مقدس آن دو مسیحی بود. 🔷من فهمیدم اگر اسلام بدرستی اجرا گردد , صد در صد عادلانه است جدای از زمان و مکان . هدف زندگی در بی دینی تفریح , پول , شهرت و غیره نیست که همه این چیز ها محدودیت دارد و زمانی تمام خواهد شد... rahyafteha.ir/27042/ 🌐 @rahyafte_com
می‌دانستم جور کردن این پول برایش سخت است، اما به خاطر اینکه دل من نشکند، هر طور شده، پولش را جور کرده بود. پول کرایه‌ام را به فرمان داد و پولی هم داد دست دایی‌ام. مادرم هم غذایی درست کرد و داد دستم. پدرم خوشحال بود که مرا به زیارت می‌فرستد. خوبِ خوب یادم هست که چشم‌هایش پر از اشک شده بود. می‌دانستم خودش هم دوست دارد بیاید زیارت. گوشۀ سربندش را جلوی چشم‌هایش گرفته بود و های‌های اشک می‌ریخت. از خوشحالی روی پاهایم بند نبودم. بالا و پایین می‌پریدم و مدام می‌رفتم پیش این و آن و می‌گفتم: «من هم می‌آیم زیارت!» وقتی قرار شد حرکت کنیم، دویدم پشت جیپ و کنار بقیه نشستم. قرار بود ماشین یک عده را ببرد و برگردد بقیه را هم بیاورد. پدرم سفارشم را به همه کرده بود. با خوشحالی از پنجرۀ پشت ماشین او را نگاه می‌کردم و برایش دست تکان می‌دادم. پای دیوار ایستاده بود و رفتن ما را نگاه می‌کرد. راه که افتادیم، همه صلوات فرستادند. راستی راستی که از خوشحالی داشتم پرواز می‌کردم. توی راه فقط شادی می‌کردم. زیاد بودیم. ته جیپ، کیپ تا کیپ هم نشسته بودیم و به هم فشار می‌آوردیم. گنبد زیارتگاه که از دور پیدا شد، همه بی‌اختیار صلوات فرستادند. چم امام حسن، جای قشنگ و آبادی بود. پر بود از درخت خرزهره که گل‌های صورتی داشت. و چشمه‌ای پُرآب و قشنگ. دور تا دور چم و قدمگاه هم کوه بود. قدمگاه کنار چشمه بود. تا از ماشین پیاده شدیم، خودمان را به آب چشمه زدیم. یک رودخانه کوچک بود که ته آن سنگ‌های قشنگی داشت و آبش زلال بود؛ مثل اشک چشم. وسایل را از ماشین پایین آوردیم و توی سایۀ درخت‌ها نشستیم. آنجا درخت نخل هم زیاد داشت. خیلی بلند بودند. هوا خنک بود. انگار به بهشت آمده بودیم. باورم نمی‌شد جایی این‌قدر قشنگ نزدیک ما بوده باشد. زن‌ها وقتی وسایل را روی زمین چیدند، جمع شدیم و رفتیم زیارت. زیارتگاه گنبد قشنگی داشت. برای اولین بار بود جایی برای زیارت می‌رفتم. زن‌ها به ما می‌گفتند توی قدمگاه نباید بازیگوشی کنیم. باید حرمت اینجا را نگه داریم و... زن‌دایی‌ام گوهر گفت: «حاجتتان را بخواهید. امام حاجت شما را برآورده می‌کند.» هزار تا آرزو داشتم. هول شدم کدامشان را اول بگویم! شروع کردم به آرزو کردن. تند‌تند می‌گفتم و با انگشت‌هایم یکی‌یکی می‌شمردم تا چیزی از یادم نرود. اول برای پدرم دعا کردم. هی می‌گفتم: «خدایا، همۀ آرزوهای باوگه‌ام را برآورده کن!» بعد رفتم سراغ آرزوهای مادرم و دیگران. آرزوها‌یم زیاد بود. توی قدمگاه آینه‌کاری بود. هی این‌ ور و آن‌ ور می‌رفتم و عکس خودم را توی آینه‌ها می‌دیدم و خوشم می‌آمد. زن‌دایی گوهر که دید دارم بازیگوشی می‌کنم، آرام گفت: «فرنگ، بیا اینجا، می‌خواهم چیزی نشانت بدهم.» جلو رفتم. روی قسمتی از دیوار، یک سکه چسبانده بودند. پرسیدم: «این چیه؟» گفت: «اگر آرزویی داری، این سکه را به دیوار بچسبان. اگر نیفتاد، آرزویت برآورده می‌شود.» سکه را چسباندم. نیفتاد! از خوشحالی داشتم پر در می‌آوردم. فکر کردم همۀ آرزوهایم برآورده می‌شود. بعد دختر‌دایی‌هایم یکی‌یکی سکه‌هاشان را روی دیوار چسباندند. وقتی سکه‌ای می‌چسبید، همه خوشحال می‌شدیم. تا از قدمگاه بیرون آمدیم، با داد و جیغ و فریاد پریدیم توی چم. همدیگر را خیس می‌کردیم و با سنگ، قورباغه‌ها را می‌زدیم. آنجا یک عالمه قورباغه داشت که صدای قورقورشان بلند بود. خوشحال بودم. چم امام حسن جای زیبایی بود. هیچ‌ وقت این‌طور جایی را ندیده بودم. بعد زن‌دایی‌ام گفت چنگیر جمع کنیم. چنگیر چیزی شبیه صدف بود؛ در میان شن‌های ته آب. زن‌دایی‌هایم می‌گفتند: «توی آب چنگ بیندازید، اگر چنگیر دستتان آمد، حتماً آرزویتان برآورده می‌شود.» آستین لباس کردی‌ام را بالا زدم و توی آب رفتم. چشم‌هایم را بستم و چنگ انداختم. چیزی شبیه چنگیر توی دستم آمد. مشتم را طرف زن‌دایی‌ام دراز کردم و نشانش دادم. پرسیدم: «چنگیر همین است؟» گفت: «نه! دوباره دستت را توی آب بکن و بگو پری پری دالگمی... پری پری دالگمی1... فرشته کمک می‌کند چنگیر به دستت بیاید.» چنگ توی آب انداختم و گفتم: «پری پری دالگمی.» دستم را که جلوی زن‌دایی‌ام باز کردم، گفت: «خودش است!» به بچه‌ها نشان دادم و گفتم ببینید من چقدر چنگیر جمع کردم! باورشان نمی‌شد این همه داشته باشم. دستم پر از چنگیر بود. مرتب می‌خواندم: «پری پری دالگمی.» بچه‌ها می‌خندیدند و می‌گفتند: «قبول نیست، دست فرنگیس بزرگ است، دست ما کوچک است.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 حال و روز فرزندان شهدای مدافع حرم 🔸هر شب لباس پدرش را به تن می‌کرد و می‌خوابید بلکه بوی پدر جواب دلتنگی‌هایش باشد ... 🔹محمد مهدی_فرزند شهید مسلم خیزاب
➰السلام‌علیک یازینب الکبری(س) کربلادارالنعیم زینب است کعبه خودتحت حریم زینب است عمرزینب فخرمولابودوبس اوبه زهراالمثنی بودوبس ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ مکتب صبررادراین عالم غیرتونیست مقتدازینب زآنکه آموختی هزاران درس دربرِدُختِ مصطفی،زینب 🔳فرارسیدن سالروزوفات حضرت زینب الکبری(س)تسلیت باد دبیرستان ماندگار جلال آل احمد
🔹نام : زینب 🔹نام خانوادگی : بنی هاشم (از فرزندان اسماعیل ابن ابراهیم خلیل عليه السّلام) 🔹نام پدر : امیر المومنین علی علیه السّلام 🔹نام مادر : سیده النساءالعالمین فاطمه سلام الله علیها 🔹نسب پدر : علی ابن ابو طالب ابن عبدالمطلّب ابن هاشم ابن عبدمناف ابن .... معد ابن عدنان .... اسماعیل ابن ابراهیم خلیل الله علیه السّلام 🔹نسب مادر: فاطمه بنت رسول الله صلّی الله علیه وآله – محمد ابن عبدالله ابن عبدالمطلّب ابن ....اسماعیل ابن ابراهیم خلیل الله علیه السّلام 🔹نام مادر بزرگ پدری : فاطمه بنت اسد ابن هاشم ابن عبد مناف ...( تا آن زمان تنها زن هاشمی از قبیله بنی هاشم که با مرد هاشمی ازدواج نمود ) 🔹نام مادر بزرگ مادری: خدیجه همسر رسول الله (صلّی الله علیه وآله ) – بنت خویلد ابن اسد ابن عبد العزّی ابن قصّی ابن القریشه الاسدیه.... 🔹سال تولّد : پنجم وبه روایتی ششم هجری قمری 🔹محل تولّد : مدینه منوّره 🔹روز تولّد : پنجم جمادی ا لاولی 🔹کنیه مبارکه : ام الحسن و ام كلثوم- ام المصائب و... 🔹القاب مبارکه : صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الكبرى، شریكة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، كامله - زینب الکبری و..... 🔹نام همسر : عبدالله ابن جعفر ابن طیّار علیه السّلام 🔹نام فرزندان : محمّد وعون (که در کربلا شهید شدند –) علی وعباس وام کلثوم (که شوهرش در کربلا شهید شد ) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴طرح مصباح الهدی دبیرستان جلال آل احمد
🖤 🔴 راز زینب شدن « ۱ » ❣️ مقام معظم رهبری: ♻️ ارزش و عظمت زینب کبری(سلام الله علیها)، به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این طور عظمت بخشید. هر کس چنین کاری کند، ولو دختر امیرالمومنین(علیه السلام) هم نباشد، عظمت پیدا می‌کند. ✅ این انتخاب‌ها زینب را ساخت.
🖤 🔴راز زینب شدن «۲» ❣️ مقام معظم رهبری: ♻️ قبل از حرکت به کربلا، بزرگانی مثل ابن‌عباس و ابن‌جعفر و چهره‌های نامدار صدر اسلام، که ادعای فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگی و امثال اینها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چکار باید بکنند. ✅ در آن ساعت‌های بحرانی که قوی‌ترین انسان‌ها نمی‌توانند بفهمند که چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد. ✅بعد از شهادت حسین‌بن‌علی( علیه السلام ) هم که دنیا ظلمانی شد و دل‌ها و جان‌ها و آفاق عالم تاریم گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید...