eitaa logo
دوبیتی های روضه ای
1.4هزار دنبال‌کننده
380 عکس
5 ویدیو
3 فایل
🔹ابیات ناب دهه محرم. فاطمیه. مناسبت ها 🔹منبع دوبیتی های روضه ای! 🔹سبک هایی که تو اوج روضه اجرا شده با متن. 🔹تلفیقی از متن مقاتل مرتبط با دوبیتی ها... ارتباط با ادمین @Amiryhoseynon
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀عَنْ يَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ : قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى شَيْ‌ءٍ مِنَ الْقُبُورِ إِلَّا إِلَى قُبُورِنَا أَلَا وَ إِنِّي مَقْتُولٌ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ مَدْفُونٌ فِي مَوْضِعِ غُرْبَةٍ فَمَنْ شَدَّ رَحْلَهُ إِلَى زِيَارَتِي اسْتُجِيبَ دُعَاؤُهُ وَ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ‌. ✋ از ياسر خادم مروى است كه گفت حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: مبنديد بارهاى خود را و كوچ نكنيد براى زيارت بسوى قبرى از قبور، مگر برای قبر ما. آگاه باشيد همانا من به زهر از روى ستم شهيد شده و در غربت مدفون شوم! پس كسى بار خود را ببندد و به زيارت منِ غريب بيايد، خدا دعاى او را مستجاب كند و گناهانش را بريزد. 📚عیون اخبار الرضا علیه السلام، ٢/٢٥٥ @dobytyhayroze
دلش دریای خون، چشمش به در بود امیدش دیدن روی پسر بود پدر می‎ گشت قلبش پاره پاره پسر می‎ کرد بر حالش نظاره پدر چون شمع سوزان آب می شد پسر هم مثل او بی‎تاب می شد پسر از پرده ‎ی دل ناله سر داد پدر هم جان در آغوش پسر داد @dobytyhayroze
✋مرحوم شیخ مفید در مورد شهادت امام رضا علیه السلام در گزارشهای رسیده، دو قول را برای شهادت ایشان ذکر کرده است : 👈گزارش اول : انگور آغشته به زهر! از محمد بن جَهْم‏ نقل شده است که؛ 🥀کَانَ الرِّضَا یُعْجِبُهُ الْعِنَبُ فَأَخَذَ لَهُ مِنْهُ شَیْئاً فَجَعَلَ فِی مَوْضِعِ أَقْمَاعِهِ الْإِبْرَ أَیَّاماً ثُمَّ نَزَعَ وَجِیءَ بِهِ إِلَیْهِ فَأَکَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی عِلَّتِهِ الَّتِی ذَکَرْنَا فَقَتَلَهُ وَذَکَرَ أَنَّ ذَلِکَ مِنْ لَطِیفِ السُّمُومِ. ✋امام رضا علیه السلام به انگور علاقه مند بود. [زمانی که مأمون آهنگ قتل او را کرد] مقدارى انگور براى آن حضرت تهیه كردند و چند روز با سوزنهاى زهر آلود كه به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند، حبه های آن را آلوده به زهر کردند. آنگاه آنها را حضور امام رضا علیه السلام آوردند. امام پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید. 👈گزارش دوم : آب انار مسموم! عبدالله بن بشیر می گوید : 🥀أَمَرَنِي الْمَأْمُونُ أَنْ أُطَوِّلَ أَظْفَارِي عَنِ الْعَادَةِ وَ لَا أُظْهِرَ لِأَحَدٍ ذَلِكَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ اسْتَدْعَانِي فَأَخْرَجَ إِلَيَّ شَيْئاً شِبْهَ التَّمْرِ الْهِنْدِيِّ وَ قَالَ لِي اعْجِنْ هَذَا بِيَدَيْكَ جَمِيعاً فَفَعَلْتُ ثُمَّ قَامَ وَ تَرَكَنِي فَدَخَلَ عَلَى الرِّضَا. ✋مأمون به من دستور داد تا ناخن هایم را بیش از حد معمول بلند كنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم. من نیز چنان كردم. مامون روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت : این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده!من نیز چنان كردم. سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد امام رضا علیه السلام رفت. 🥀فَقَالَ لَهُ : مَا خَبَرُكَ؟ قَالَ : أَرْجُو أَنْ أَكُونَ صَالِحاً! قَالَ لَهُ : أَنَا الْيَوْمَ بِحَمْدِ اللَّهِ أَيْضاً صَالِحٌ! فَهَلْ جَاءَكَ أَحَدٌ مِنَ الْمُتَرَفِّقِينَ فِي هَذَا الْيَوْمِ؟قَالَ : لَا! فَغَضِبَ الْمَأْمُونُ وَ صَاحَ عَلَى غِلْمَانِهِ ثُمَّ قَالَ : خُذْ مَاءَ الرُّمَّانِ السَّاعَةَ! فَإِنَّهُ مِمَّا لَا يُسْتَغْنَى عَنْهُ. ✋مامون گفت : حال شما چگونه است؟ حضرت فرمود : امیدوارم امروز بهتر شوم! مأمون گفت : من نیز بحمدالله امروز خوبم! سپس مامون پرسید : آیا امروز پرستاران و خدمتگزاران خدمت شما رسیده اند؟ حضرت فرمود: نه! مأمون قیافه ای خشمناك به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد. بعد هم گفت : همین الآن آب انار را بگیر و بخور كه براى رفع این بیمارى چاره ای جز خوردن آن نیست. 🥀ثُمَّ دَعَانِي فَقَالَ : ائْتِنَا بِرُمَّانٍ فَأَتَيْتُهُ بِهِ! فَقَالَ لِي : اعْصِرْهُ بِيَدَيْكَ فَفَعَلْتُ وَ سَقَاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا بِيَدِهِ! فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَفَاتِهِ فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا يَوْمَيْنِ حَتَّى مَاتَ. ✋در این هنگام مأمون به من گفت : براى ما انار بیاور!من هم آوردم. بعد مأمون رو کرد به من و گفت : با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر.من هم این کار را کردم. مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا علیه السلام خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد. اباصلت هروی می گوید : 🥀دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا وَقَدْ خَرَجَ المَأْمُونُ مِنْ عِنْدِهِ. فَقَالَ لِی : یَا أَبَا الصَّلْتِ! قَدْ فَعَلُوهَا! وَجَعَلَ یُوَحِّدُ اللهَ وَیُمَجِّدُهُ... ✋در این هنگام؛ وقتی مأمون از محضر امام خارج شد، من بر حضرت داخل شدم. همین که ایشان مرا دید، به من فرمود : اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند. اباصلت می گوید : بعد از این جمله شنیدم که حضرت شروع به حمد و ستایش الهی کرد. 📚الإرشاد شیخ مفید، ج‏۲، ص۲۷۰ @dobytyhayroze
👈شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی نقل می کند : در آن روز امام رضا علیه السلام قبل از اینکه نزد مامون برود، به من فرمود : 🥀يَا أَبَا الصَّلْتِ! غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ! فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي. ✋ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است. اباصلت پریشان خاطر، منتظر خروج امام از نزد مامون شد. بعد از مدتی، اباصلت مشاهده کرد که؛ 🥀فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً. ✋امام رضا علیه السلام از نزد مامون خارج شد، در حالی که؛ عبایش را به سر انداخته بود و به خانه رفت و به من فرمود : اباصلت! در را ببند! سپس در بستر افتاد. 📚عيون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج‏۲، ص۲۴۳ @dobytyhayroze
ابا صلت می گوید : 🥀فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا فَبَادَرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ : مِنْ أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ؟ فَقَالَ : الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ! فَقُلْتُ لَهُ : وَ مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ لِي : أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ! أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ! ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً إِلَى فِرَاشِهِ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ بِشَيْ‏ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ [ثُمَّ] مَضَى الرِّضَا... ✋همانطور که ناراحت و محزون در حیاط ایستاده بودم ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است.  جلو رفتم و عرض کردم : از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود. فرمود : آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد. پرسیدم : شما کیستید؟ فرمود : من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد علیهما السلام هستم. سپس به طرف پدر گرامی اش رفت و فرمود : تو هم داخل شو! تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید. امام جواد خود را روی بدن امام رضا علیهما السلام انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا اینکه روح ملکوتی امام رضا به عالم قدس پر کشید. 📚عيون أخبار الرضاشیخ صدوق، ج‏۲، ص۲۴۳ خورازمی از علمای اهل تسنن، در مقتل خود نقل می کند : وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و جانانه جنگید، و وقتی که از مرکب به زمین افتاد و توسط دشمن قطعه قطعه شد. امام حسین علیه السلام شتابان خود رو به بالین جوانش رساند. 🥀فَأَخَذَهُ الحُسَينُ، فَضَمَّهُ إِلَيهِ! ✋سید الشهداء علیه السلام علی اکبر را گرفت و به سینه ی مبارک چسبانید. 🥀وَ لَم يَزَل كَذَلِكَ عَلَى صَدرِهِ حَتَّى مَاتَ! فَلَمَّا نَظَرَ إِليَه مَيِّتَا! قَالَ : عَلَى الدُنيَا بَعدَكَ العَفَا! ✋و همچنان سید الشهدا او را به سینه چسبانیده بود، تا اینکه جوانش جان داد. هنگامی که سید الشهدا به بدن بی جان علی اکبر نظر نمود، فرمود : بعد از تو وای بر دنیا! 📚مقتل الحسین خوارزمی، ج۲، ص۳۱ و دراین هنگام؛ 🥀وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ ✋حضرت صورت خود را بر صورت على اکبر گذاشت. 📚اللهوف ابن طاووس،ص۱۱۴ @dobytyhayroze
#فاطمیه #محسنیه 📢 زمان تقریبیِ هجوم به منزل وحی و سقطِ حضرت محسن علیه السلام. 💢زمان های احتمالی: ▪️شش روز بعد از شهادت پیامبر اکرم علیه وآله السلام، طبق روایت امام باقر علیه السلام و روایت ابن ندیم. ▪️هشت روز بعد از شهادت پیامبر علیه وآله السلام، طبق نسخهٔ اول "خطبة الوسیلة" ▪️ده روز بعد از شهادت پیامبر علیه وآله السلام، طبق نسخهٔ دومِ "خطبة الوسیلة" 📚الهجوم علی بیت فاطمة علیهاالسلام,شیخ عبدالزهراء مهدی. #اللهـم_عـجل_لولیـک_الفـرج @dobytyhayroze
🥀وإني لما رأيتُها ذكرتُ ما يَصنعُ بها بعدي، كأني بها وقد دخَل الذلُّ بيتها، وانتهكت حرمتُها، وغصبت حقُّها، ومنعت إرثُها، وكسر جنبُها وأسقطَت جنينُها، وهي تنادي: يا محمداه، فلا تُجابُ، وتَستغيثُ فلا تُغاثُ، فلا تَزالُ بعدي محزونةٌ مكروبةٌ باكيةٌ🥀 ✋پيامبر خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه فرمود: هرگاه به زهرايم می‌نگرم، ياد آن ستم‌هايی می‌کنم كه بعد از من در حقّ او خواهد شد. گويا می‌بينم كه ذلّت داخل خانهٔ وي شده، احترامش از دست رفته، حقّش را غصب نموده، از دريافت ارث خود ممنوع شده، پهلوی او شكسته و جنينش سقط شده است و فرياد می‌زند‌ يا مُحمّداه! ولی كسی به دادش نمی‌رسد. استغاثه می‌كند ولي كسی به فريادش نخواهد رسيد. لذا بعد از من دائماً محزون، غصّه دار، گريان خواهد بود. 📚أمالی، صدوق رحمه‌الله، ص ۱۷۶ @dobytyhayroze
عزا رسیده به پایان میان مردم شهر کسی نگفت چه آمد؟ سر تو و پسرت کسی نگفت که محسن چگونه پرپر شد چگونه زخمیِ آن قصه ها شده پسرت @dobytyhayroze
علی تنها مونده میون بی خبرا اومدن پشت در خونه خیره سرا داره حق گم میشه ، تو دودِ آتیش فتنه گرا تازه روضۀ در شده اول دردسرا پَرِ آتیش کوچه رسیده به بال و پرا کسی نیست این دور و برا دود ، آتیش ، تنها ، زهرا غم ، غربت ، مولا ، زهرا « یا زهرا زهرا زهرا ... » فاطمه می گیره حق همسرشُ فاطمه تنها نمی ذاره رهبرشُ آتیشم گریونه ، وقتی میسوزونه چادرشُ هدیه به خدا میده غنچۀ پرپرشُ خدا میخره غربت محسن و مادرشُ شهیدای حیدرشُ خون ، گریون ، دریا ، زهرا عشق ، مجنون ، لیلا ، زهرا « یا زهرا زهرا زهرا ... » داره می سوزه تو آتیش ناموسِ خدا زیر تیغه گردنه حیدر وا ابتا دل مادر میره تا دم تصویرِ کربُبَلا میشه خیمه و معجر و مقتل و آتیش و دود مث کوچه و چادر و مادر و رویِ کبود عباس مگه اونجا نبود؟.. باز ، سیلی ، دختر ، زهرا رو ، نیزه ، رأس ، شهدا « یا زهرا زهرا زهرا ... » رأس حسین به نیزه ها آتیش زدن به خیمه ها .. @dobytyhayroze
دوخت پیراهنی و چشم همه تر گردید؛ تن محسن نشد اما ، تن اصغر گردید.. @dobytyhayroze
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید آتش کشیدن باب شد @dobytyhayroze