eitaa logo
- دچار!
10.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
72 فایل
『﷽』 میگمادقت‌ڪردین همونجاڪہ‌قراره‌پروانہ‌بشین[←🦋 شیطون‌میادسراغٺون؟ مأوا ﴿بخـٰوان از شࢪوطؕ﴾ 📝➺ @ma_vaa پناھ‌ حرفاتونہ﴿نٰاشناسۜ بگو﴾ 🐾➺ @pa_nahh آنچہ گذشت﴿مباحث کاناݪ﴾ 📜➺ @anche_gozasht تہش‌ کہ حرمہ﴿کاناݪ‌دیگمونہ﴾ 📿 ➺ @t_haram
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد... بســمِ ••🍃
💔 •• --یہ‌سفر‌خاطراتش✨🍃 ••کہ‌همیشہ‌جور‌بساطش|🌎| °°حرم‌دوتا‌خونہ‌ماهُ🌙🖤 --بین‌الحرمین‌حیاطش🕌💛 🔗 ⛅🤗
°◌💛❄️◌° رفقا‌حقیقتابیاید... هفتہ‌مون‌روجوری‌بہ‌آخربرسونیم كہ‌جمعہ‌ها‌جا‌ی‌اشك... خنده‌بیاریم‌رویِ‌صورتِ‌مولامون..(:♥️-! چےازلبخندمولاقشنگ‌ترآخہ! ∞|🍁 @dochar_m
°◌💛❄️◌° این‌همه‌روایت‌درباره‌مهدویت‌هست! آقا‌توی‌یکیشون‌نفرمودن‌اگر‌مردم‌دنیا بخوان‌‌!ظهوراتفاق‌میفته..! توی‌همشون‌فرمودن‌: اگر‌شیعیان‌ما اگر‌شیعیان‌ما.. بابا‌گره‌خوده‌مائیم =(" -استادرائفے‌پور'🌿 ∞|🍁 @dochar_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اهالۍ دچآࢪ 🙂 کاناݪ دوم هم زده شد😍 با موضوعات جدید و کݪۍ انࢪژۍ سریــــــع عضو شید 🙃 منتظࢪمآااا👇🏻👇🏻 @My_ala
حمایت کنید از کاناݪ دوم ✌️🏻😇
ما ز اعضا چشم یاری داشتیم🙄❤️
°◌💛❄️◌° . . _ترک‌‌گناه همیشه شق‌القمر و سخت نیست..! بعضی وقتا، ترک گناه یعنی یه آنفالو/بلاڪ کردنِ سادهـ.. ∞|🍁 @dochar_m
°◌💛❄️◌° بیوگرافی‌اش‌نوشته‌بود: وای‌اگر‌خامنه‌ایی‌حکم‌جهادم‌دهد، ارتش‌دنیا‌نتواندکه‌جوابم‌دهد😎 • بعد‌مادرش‌که‌بهش‌کار‌میگفت،، صدای‌‌غر‌زدن‌هاش‌تو‌خونه‌بلند‌بود..😕 به‌کجا‌چنین‌شتابان؟!✋ به‌خودمون‌بیاییم ∞|🍁 @dochar_m
°◌💛❄️◌° ✨✨✨✨ 🌱 گناه هم مثل این ویروس‌منحسوس ڪرونا میمونه اونایے کھ جدۍ‌ ؛ نمیگیرن بعداً پشیمون میشن!...🍁 ∞|🍁 @dochar_m ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
°◌💛❄️◌° 🖇 تأسف آور است .. ڪآر انسآنے ڪہ .. برآے سبڪـ ڪردن بدنش .. دو سآعت بر روے تردمیل مے‌دَوَد .. امآ برآے سبڪ ڪردن .. بآر گنآهآنش دو دقیقه .. در برآبر پروردگآر نمےایستد ..🚶🏻‍♀ ∞|🍁 @dochar_m
هدایت شده از 
میشه امروز برسیم به ¹⁰⁰ یعنی؟! 😇 یاری کنید💛🍭
حمایت شن🌱
این دوستمونم حمایت شن☺️🌱 خوشحال کنیمشون دیگه
سلام !- لطف میکنید حمایتمون کنید؟!- @bitter_coffee
حمایتی ها امروز زیاد شد😅 ببخشید🍭 حمایت شن خوشحال شن😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°◌💛❄️◌° رفیقم مےگفت لب مرز یه داعشۍ رو دستگیر ڪردیم😎 داعشۍ گفت تــا ساعت ۱۱ من رو بُڪشید تـا نهار رو با رسول خدا و اصحابش بخورم! 🥘😌 اینام لـج ڪردن ساعـت‌ ۱۴ ڪشتنش👊🏻😁 گفتـن: حالا برو ظرفاشون‌ رو بشــور😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞|🍁 @dochar_m
°◌💛❄️◌° ❤️ ~•||سختے ها را تحمـل ڪنیداین انقلاب بـا نهایـت اقتـدار و تواݩ به انقلاب جهانے امام زمان (عج) اتصال پیدا مےڪند|•√ بله اینطوریاست😌 ∞|🍁 @dochar_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•○●﷽●○ 🌸 چشمام به در هواپیما دوخته شده بود که شاید محمد با پاهای خودش بیاد بیرون،که بگه اینم به تلافی همه ی بلاها و زجراییه که سر من اوردی!در هواپیما باز شد. هشت نفر زیر یه تابوتی رو گرفته بودن که دورش پرچم ایران پیچیده بود. دستمو از تو دست بابا و سارا در اوردم.دقیقا روبه روی تابوت بودیم،از تو هواپیما که اوردنش بیرون همه ی ارزوهام پرپر شد.همه دنیا به چشمام سیاه شد،سیاه تر از همیشه . به احترام حضور محمدم سجده کردم رو زمین .لرزش بدنم به وضوح احساس میشد.از رو زمین بلندم کردن.به قولم عمل کرده بودم،روسری سفیدی که روز عقدم سرم کرده بودم، همونی محمد واسم خریده بود روی سرم بود.محمد و همونجوری که هدیه گرفته بودمش هدیه کردم.امیدوار بودم که تو امانت داری خیانت نکرده باشم. تابوتشو گذاشتن رو باند فرودگاه .از خودم خسته بودم . از اشکام خسته بودم .از اینکه نمیتونستم خوب نگاش کنم خسته بودم .دلم میخواست باهاش حرف بزنم . قد تمام ثانیه های عمرم که نداشتمش نگاش کنم.ادمی که تا چند روز پیش دست تو دستش تو خیابونای شهر راه میرفتم و به وجودش افتخار میکردم الان تو تابوت بالای سر ماها بود ‌. زیر لبم گفتم _خدایا خودمو به خودت میسپرم.به من صبر بده. دست کشیدم رو چشمام تا اشکامو پاک کنم و بتونم جلوم رو ببینم‌ .انگار فقط چشمای من بود و یه تابوت که رو زمین گذاشته بودنش.کارشون که تموم شد گذاشتنش تو امبولانس.قرار بود ببرنش. قرار بود همه ی وجودمو با خودشون ببرن.میخواستم یه بار دیگه صورت ماهشو ببینم و ببوسمش...میخواستم بگم کجاست پس شفاعت نامه ی من؟ اخه نامرد انقد بد بودم که شفاعت نامه ام رو هم به دستم نرسوندی.من از حال خودم هیچی نمیفهمیدم.دنیا برام کما بود. ____ کنار تابوتش نشستم.‌‌‌‌‌‌وقتی سر تابوت و برداشتن جلو دهنم و گرفتم که صدای جیغم و نامحرم نشنوه.یه صورت مظلوم مظلوم تر از همیشه... منی که تو عمرم تو تشییع هیچ مرده ای شرکت نمیکردم تا جنازشو نبینم کنار جنازه ی کی نشسته بودم؟ به زور دستامو اوردم بالا و گذاشتم رو پیشونیش که سربند کلنا عباسک یا زینب بهش بسته بود .دلم با دیدن صورت زخمیش خون شد.من طاقت نداشتم یه خار تو پاهای محمدم بره،برای خودمم عجیب بود چطور بعد ازدیدن صورت کبود و بی جونش تونستم زنده بمونم. کنار گوشش گفتم _تو محمد منی؟آقامحمدم پس چرا دیگه نمیشناسمت؟شهادتت مبارک عزیزم شهادتت مبارک. آقامحمد چرا گونه ات کبوده؟ محمد چرا لبات کبوده؟آقامحمد چرا چشمات دیگه نگام نمیکنن؟تو رو خدا باز کن چشاتو یه بار دیگه .محمد تو رو خدا چشاتو باز کن ببینم چشاتو .دلم واسشون تنگ شده . آقا محمدم موهات چرا پریشونه ؟ آقامحمد چرا نامرتبت کردن؟ محمد تو رو خدا پاشو ببینم قدو بالاتو تو رو خدا حرف بزن بشنوم صداتو اصلا فقط یک کلمه بگو،یه بار دیگه صدام کن به خدا همه ی نفسم رفت.محمد زینبت بی قراری میکنه. محمد زیر چشمات کبوده،نکنه پهلوتم شکسته ؟محمد ببین الان حضرت آقا بهت افتخار میکنه،ببین الان دیگه شدی دردونه ی حضرت آقا.محمد الحق که به قول مادرت مرتضی ای ‌. مرتضیِ من شهادتت مبارک عزیز دلم. سلام منم به خانم برسون .مرتضی دوستت دارم مرتضی!دستمو گذاشتم رو مژه هاش،مثل همیشه بلند،خوشگل و پرپشت. تو این حالتم چشاش دلبری میکرد‌‌‌.چه رازی داشت تو چشاش ؟ _خدا شهیدا رو از روی چشماشون انتخاب میکنه آقامحمد چرا چشات خوشگل تر شده؟ لابد چشمات امام حسینو دیده ‌اره؟ دستمو کشیدم به چشماش و زدم به صورتم .کل چادرم از اشک چشمام خیس بود . ابروهاشو با انگشت شستم مرتب کردم.انقدر اطرافم شلوغ میکردن که کلافه شدم . اخرشم نزاشتن باهاش خلوت کنم. هر کی بالا سرش جیغ میکشید. بابا خم شد و پیشونیشو بوسیدبه موهاش دست کشید و زد به صورتش. مامان ،ریحانه ،علی ؛محسن هر کدوم یه سمت نشسته بودن کنارش.‌‌ خواستم بگم زینبمم بیارن باباشو ببینه که چشم افتاد به محسن که با گریه سمت پای محمد و بوسید و گفت +داداش خاک پاتم سلام منم به حضرت زینب برسون نمیدونستم اصلا زینب دست کیه اصلا باید به کی بگم بچمو بیارن. به صورت محمد زل زدم. با تمام کبودی هاش از همیشه زیباتر بود خم شدم چشماشو،روی ابروهاشو بوسیدم.تو دهنش پنبه گذاشته بودن