eitaa logo
جوانان انقلابی
148 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
283 ویدیو
77 فایل
بسم رب الشهدا 🌷 و آدمی تا بوده،شتابزده بوده است. این کانال شامل👈نوحه🎧تصاویر ومطالب شهدایی*✏📷وعاشقانه به شکل خدایی😍😍
مشاهده در ایتا
دانلود
93 خیلی وحشیانه داشت با چاقوش بازی میکرد... اما سردرگمی بچه ها و منتظر دستور من بودنشون بیشتر روی اعصابم بود و اذیتم میکرد... با لگد زدم تو دستش و مچش درد گرفت و بالاخره چاقوش از دستش افتاد... یقه به یقه شدیم... هیکلش یه سر و گردن از من بزرگتر بود... آدمایی که یه سر و گردن از شخص بزرگتر هستند، نقطه ضعفشون برای زمینگیری، نیم تنه پایینشون هست... چرا که خیلی تسلطی هم بر نیم تنه پایینشون نسبت به بالا تنه ندارند! زدمش... جوری هم زدمش که بتونم بهش تسلط داشته باشم... میدیدم که عفت داره از ماشین پیاده میشه... سوییچ نداشت وگرنه صد دفعه در رفته بود... از جلوی چشمام کنار رفت... مشغول اون گوریل بودم... با بدبختی بیهوشش کردم... سرشو جوری زدم به جدول کنار خیابون که تا دو سه روز خواب بود... از نفس افتاده بودم... مبارزه سختی بود... دو سه نفرشون نقش زمین بودند... قبل از اینکه بخوام برم دنبال عفت، به ابوالفضل و عبداللهی پیام دادم... نفس نفس میزدم... خیلی توان تفکیک و دستور نداشتم... مخصوصا اینکه دو سه روز بود کلا ضعیف شده بودم و مدام ضعف میکردم... به بچه ها دستور دادم که طبق صلاحدیدشون عمل کنند... همینجوری زانو زده بودم کف خیابون و با بیسیمم حرف میزدم... تلاش میکردم نفس بگیرم و بتونم سر پا بشم... یهو یه تکون شدید خوردم... تیز بود... خیلی تیز بود... حداقل یک سانت... نه... بیشتر... نوک یه چیز تیز رفت توی کمرم... کلیه نه... بغل کلیه... بین کلیه و ستون فقراتم... دیگه نفسم بالا نیومد... بدنم داغ شد... دست راستمو بردم پشت کمرم... نمیتونستم تکون بخورم... اونی که زد، هم تکون نمیخورد... دستمو بردم پشت کمرم و میخواستم چاقو را از کمرم بیارم بیرون... که دستم خورد به دستش... دستشو گرفتم... میخواست چاقو را توی کمرم بچرخونه که نذاشتم... جوری فشار دادم دستشو که جیغش در اومد... تا حالا چیزی تو کمرتون فرو رفته؟! اولین مشکلی که آدم پیدا میکنه، تنفسه... تنفسش مشکل میشه... اگه تیزی فرو بره تو کمر، دیگه نفس بالا نمیاد... اگه زود بهش نرسی و نتونی با عزرائیل بجنگی، یا خون بالا میاری... یا در بهترین حالتش، اینقدر نفس کشیدنت سخت میشه که ممکنه از خفگی بمیری! ... البته دور از جون شماها... خلاصه داغون میشه آدم... مخصوصا اگر حریفت، بلد باشه که کجا را بزنه که زمینگیرت بکنه... عجله ای هم نداشته باشه و تنها کار خودشو کشتن تو بدونه! واقعا مشکل تنفسی پیدا کردم... اسم علمیش نمیدونم... اما دقیقا جایی زد که احساس میکردم قفسه سینم توان انبساط و انقباض نداره... تو همون لحظه، دستشو گرفتم... میدونستم که اگه ولش کنم، هم میمیرم... و هم دیگه هیچوقت دست بچه ها بهش نمیرسه... نباید ولش میکردم... حتی به قیمت ضربات متعدد و اربا اربا کردن بدنم... اون جاسوسه عفریته خائن را نباید ول میکردم... وقتی از پشت سرت ضربه میخوری، اولین احساسی که بهت دست میده اینه که طرف چقدر نامرده! ... اما حرف از نامردی گذشته بود... طرف جاسوس بود... از بس فشار دادم، دستشو داشتم میشکستم... کشیدمش به طرف جلو... دیدمش... چهره به چهره شدیم... اما من چندان توان حرف زدن نداشتم... برای اینکه خوردش کنم و اعتماد به نفسش نابود بشه، به زور و به صورت کتابی و کلمه به کلمه گفتم: «مشتاق دیدار بودیم عفت خانوم! جسارتا شما به دستور قانون و با داشتن ادله محکمه پسند، از همین حالا به جرم های مختلفی مانند جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی و کلی چیزای اثبات شده دیگه بازداشت هستید! تا قبل از اتمام مراحل بازجویی، قادر به گرفتن وکیل نیستید مگر با مجوز قاضی پرونده... ضمنا هرگونه سخنی تا قبل از صدور حکم، میتواند بر علیه شما در دادگاه استفاده شود!» داشت میمرد از دست درد... چون طوری داشتم دستشو فشار میدادم که کف دستش مثل مقوا کاملا دولا شده بود... اما اونم کثافت و حرفه ای... گفت: «خوشبختم که با شما رخ به رخ شدم... اما من جای شما باشم، اول چاقو را در میارم بعدش برای مردم خط و نشون میکشم... بعدش هم یه نگا دور و برم مینداختم ببینم کجام... اگه جام خوب بود، حرف میزدم... تو حتی دیگه فرصت نمیکنی بیمارستان را ببینی چه برسه به اینکه منو بازجویی کنی! ولم کن کثافت... ولم کن گفتم...» بیسیم زدم برای واحد سیار... خیلی دیر گرفت... دیگه داشت جلوی چشمام سیاهی میرفت... عفت هم داشت تقلا میکرد و هر لحظه ممکن بود دستش از دستم جدا بشه... زدمش... جوری که بیهوش بشه و فعلا بخوابه کف خیابون... تا منم مجبور نباشم اینقدر تکون بخورم و خون بیشتری ازم بره... بیسیم زدم... گفتم: «واحد سیار! فرعی سوم جنوبی هستم... چهار نفر کف خیابون بیهوش کردم... اگر زودتر نرسید، یه جنازه هم میفته روی دستتون... واحد سیار! تو را به امام حسین زود باش... خودم به درک... اگه شورشیا بریزن اینجا، عفت گم میشه... عفت هم که گم بشه، دیگه ............» دیگه متوجه نشدم... صدام قطع شد...
#ادامه_کف_خیابون 👆👆
💫اگر بفهمیم انسانها را با چه چیزهای کوچیکی میشود شاد کرد آن را از یکدیگر دریغ نمیکردیم...🌸 ی کوچولو هواےهمدیگه رو داشته .. 🙃 💌 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌓 #نیایـــش‌شبانگاهـــــی 🌙شـــب #انتـــهای زیباییست برای امــــتداد فــردایی دیگر🍃 🍂تا زمانی ڪه ســلطان دلـــت #خـــداست ڪسی نمی تواند دلخوشــی هایت را ویـران ڪند.🍃 ✨ #شـبـتون‌مــهدوی🌹 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
💫 💚 ♥️♥️:♥️♥️
▫️تهیه و توزیع روزانه ۸۰۰۰ پرس غذای گرم در مناطق سیل زده توسط https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
نشد نفرستم☺️😅 جدی شبتون بخیر😅😍🌹
در بخشی از وصیتنامه خویش آورده است: 🍃آيا شما حاضريد به خاطر اين كه در رفاء باشید زير سلطه استعمار برويد. اگر يك سرى راضى هستند پس جواب اين همه خون شهيدان را چگونه بايد داد.😞 آيا روز قيامتى وجود ندارد؟ آيا در برابر شهدا در آن روز قرار نمى گيريم؟😓 اينها كه همانند گل زيبا بودند و ديدن آنها به انسان روحيه مى داد به آنها چه جوابى داريد كه بدهيد؟ 🍃مسئله سياسى يكى از مسايل هم مى باشد شما كه در هر جا مى نشينيد و قلم و سخن📝 خويش را مقابل يكديگر قرار مى دهيد آيا از خود نمى پرسيد كه براى چه در روى هم قرار مى گيريد؟ مگر شماها مسلمان نيستيد، مگر از يك هدف پيروى نمى كنيد مگر شما كلام امام را چراغ راه خود قرار نمى دهيد؟ آيا نمى دانيد كه تمام دنيا عليه ما قيام كرده است؟ مگر صحبت امام را نشنيده ايد كه امام عزيز فرمود اگر اسلام در اين موقع ضربه بخورد ديگر هيچ وقت سرش را نمى تواند بلند كند.😓 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
اینم گفتم دیگه تموم🙈
🍃🌺دستانم لايق شڪوفہ هاى اجابت نيستند... اما از آنجايى ڪہ پروردگارم را رحمان و رحيم ميشناسم ♡ بهترينها را در این روز زیبا برايتان طلب ميڪنم 🌺🍃 سلاااام مهربوناا صبحتون بخیر ❤️✨❤️ https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
امام سجّاد علیه السلام:☝️ بارالها! ما را از کسانی قرار ده که درختان شوق تو در باغ سینه هاشان، شاخه گسترده و آتش محبّتت، دل هایشان را فراگرفته است... #قسمتی از مناجات ۱۲‌از مناجات خمسه عشره https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
💚
؏َـــے🍇 ڱَر نباشد مِے زدن از ڪاسہ‌ے دسٺِ علـے صبـح محـشر نیسٺ ما را خیـرِ خــیزش داشٺن.... https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
💌💌💌💌💌💌💌💌💌 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕 . . "ناصر…؟؟؟❤️" _جانم...💕 امشب چقدر خوشگل شدے...❤️ .️ خندید... صورتشو برگردوند... رفت سمت ساکش و گفت... "امشب چت شده اکرم…؟" راه رفتنش با همیشہ فرق داشت… حرف که زدنش... منو یاد اولین باری مینداخت که خونہ حاج آقا دیده بودمش... . "ناصر…؟❤️" _جانم...💕 "بهم قول میدی رفتے شفاعتمو بکنے...؟😢" زل زد تو چشام و گفت... "اونے که باید شفاعت ڪنه تویی خانومم...❤️ اما اکرم جان...💕 جووون ناصر... اگه نیومدم دنبال جنازم نگرد..." سرمو گذاشتم رو پاش... باهق هق گریه گفتم…😭 "بس کن ناصر... اینو ازم نخواه...💔 بذار یادگاری داشته باشم...😔" مکثی کرد و سرمو گرفت بالا... سفیدے چشاش سرخ شده بود... گفت: "میدونستے شهدایی که جنازشون برنمیگرده... حضرت زهرا(س) میاد پیش جنازشون...😭 دوست داری تو تشییع ناصرت...💕 حضرت زهــرا(س) باشه یا آدمای دیگه...؟😢" بغضمو قورت دادم... "باشه...قبول… ولی یه شرط داره... قول بده... حوری های بهشتی رو که دیدی... دست و دلت نلرزه...!"️ زد زیر خنده و گفت: "امون از دست تو...❤️ حوری کیه بابا... من اکرممو با دنیا عوض نمیکنم...💕" گفتم:"آره میدونم ناصر… صورتاشونو که ببینی... با اون لباساے حریر... دیگه اسم اکرمم یادت نمیاد...💔" گفت: "همه شونو میزنم کنار و میگم... "برید...من فقط خانومم...💕 اکرممو میخوام...❤️" دیگه نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم... چشاشو ریز️ کرد و گفت: "اکرم...❤️ شهید شدم...گریہ نکنیاااا..." قول ندادم…گریه کردم و گفتم : "بسـه…مگه میشہ آدم تو یه روز... همه کسش رو از دست بده و گریہ نکنه...😭" دلم میخواست صبح نشہ... دلم میخواست تا ابد کنارش همینطورے بشینم و…نگاش کنم…️ صبحونہ شو که خورد... سمیه رو بغل کرد و بوسید...❤️ گفتم: "میذاری چادر سر کنم، باهات بیام دم در...؟" خندید و گفت: "من که حریفت نمیشم خانوم خونه م...💕" وقتی رفت...دلم آشوب شد... تو گوش سمیہ گفتم: "مامانے...بابا ناصر رفتااااا... خوب نگاش کن...💔 😍 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
اگه مطلب و دوسش داشتی به اون کسانی که میگن نمیشه عشق و الهی کرد به اون کسانی که میگن عشق شهدا به خانواده و همسرشون عشق حقیقی نبوده بفرستید تا میتونید انتشار بدید
🔴 بعضی های عجیب بعضی ها 👆 با با زیر تابلو ؟ ؟ ؟ یا کودکی که را احساس نمیکند.. 🆔https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
سفر کنید تا سالم بمانید 👌 👈طبق تحقیقات، سفر کردن باعث افزایش سلامت مغز شده، خطر حمله قلبی و افسردگی را کاهش میدهد 👈شما را باهوش تر و خلاق تر میکند و توانایی شما در حل مسائل را بهبود میبخشد https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
امیـرالـمومـنین علـے(ع): اهـل دنیا مانند سورانے هستـند ڪه حرکت می کنند،در حالے که در خواب انـد... نهـج الـبلاغہ|حڪمت۶۴|🍃 ||https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🌷فهم شهدایی 🇮🇷 انقلابیون دو دسته اند : 1⃣ دسته اول : انقلابیونی که راحت طلب هستند و تمایلی به هزینه در دفاع از تفکرات انقلابی ندارند اگر تفکر غلطی در جامعه باشد یعنی اکثراً مبتلا به آن تفکر غلط شده باشند ، این دسته انقلابیون سکوت می کنند و موضع نمیگیرند چراکه فکر میکنند وجهه شان خراب میشوند 2⃣ دسته دوم : انقلابیونی که اخلاص دارند و هدفشان انقلاب ناب محمدی است و اگر اکثریت راه خطا هم بروند این افراد از تفکرات انقلاب ناب حمایت میکنند و از طعنه و زخم زبان نمیترسند ، هدفشان اسلام ناب است حتی اگر جوّ جامعه علیه آنها باشد البته در مواردی مصلحت مهمتر باشد ، موقتاً سکوت میکنند یا تاکتیک متفاوت به کار میبرند این دسته چون اخلاص دارند ، دارای بصیرت قوی هستند و شجاع میباشند و از هیچ چیز نمیترسند مگر از خدا این گروه دارند ولی اندک هستند و ⛔ متاسفانه بعضی انقلابیون دسته اول به انقلابیون دسته دوم افراطگری و تندروی و سیاستزدگی میزنند که گناهی بزرگ است 🌹راه شهداء را عدهٔ کمی میفهمند 🌷 بصیرت شهدایی ، دل روشن میخواهد 🌸 یا باید خط شکن باشیم یا از خط شکن ها حمایت و تبعیت کنیم https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🌹🌹 : من چیزی را گواراتر از شربت شهادت نمی دانم. شهادت چیزی نیست که بتوان آن را با زبان بیان کرد شهادت معامله ای است که انسان با خدا می کند، یعنی انسان جان خود را به فروش می گذارد و خریدارش هم فقط خداست. https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
خــــــداۍخوبم‌ نگذار‌دنیادست‌و‌پاۍدلم‌را‌ببندد🌱 💟 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
+ آروووووم‌ باش خدا‌ در جریانـہ :) 💟 •| https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🍃 | در‌حرف‌هایمان‌طالبِ‌ظهوره‌تُ‌ییم در‌عمل‌اما فقط‌آمدنت‌را بـہ‌تاخیر‌میاندازیم 💟 •| https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei