eitaa logo
جوانان انقلابی
147 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
283 ویدیو
77 فایل
بسم رب الشهدا 🌷 و آدمی تا بوده،شتابزده بوده است. این کانال شامل👈نوحه🎧تصاویر ومطالب شهدایی*✏📷وعاشقانه به شکل خدایی😍😍
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴شکنجه پاسداران و بسیجیان و ارتشیان ایران در اسارت حزب بعث صدام 📣آهای مسئولان به گوش باشید بیدار باشید هوشیار باشید آهای کسانیکه میگید ایثارگران سهمیه دارند آهای نمایندگانی که قانون جامع ایثارگران رابا تبصره وماده چندین بار تصویب میکنید و رد میکنید آهای کسانیکه دنبال بی حجابی وولنگاری هستید این فیلم راحتما تا آخر ببینید ؟؟؟ ببینید چگونه برادران شما شکنجه می شوند ببینید چگونه لب آنهارا می بُرند ببینید چگونه استخوانهایشان شکسته می شود جلوی خاوری ها رابگیرید جلوی سلطانها رابگیرید.. آقا زاده ها ببینید چگونه پدرانتان آقا شدند تا شما بشید آقا زاده آیا رنجی که آزادگان و رزمندگان کشیدن را تا بحال دیده اید؟ ای اختلاسگران، و ای حاجی گرینفها، ببینیم و بر خود نهیب کشیم که این انقلاب با آبیاری خون چه دسته گلانی به اینجا رسیده.. خدایا ما را شرمنده دوستان شهیدمان نکن https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
شرمنده ی قلب مهربون تک تک اعضا بابت گذاشتن همچین پستی😔😔😔 اما باید این مطالب ترویج داده شود😭😭😭 تا همهههههههه بدانند چه گلها تقدیم شدند در راه انقلاب😔😔😔😭😭😭❤️
اگه شخصی میتونه حتما فیلمو مشاهده کنه😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوانان انقلابی
برای شادی روح مطهر شهدا سه صلوات# ❤️💛💚💙💜💔
4_5985502900862844934.mp3
7.27M
بابایی کجایی دورت بگردم؟؟! تقدیم به فرزندان شهدا جاوید الاثر https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
☘🕊☘🕊☘ شهید مدافع حرم 🌷 تاریخ ولادت : ۱۳۶۹/۲/۹ تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۲۳ محل شهادت: سوریه،حلب راوی همسر محترم شهید🌺 محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم❤️. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...» می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.» در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که می‌گفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از بیت‌المال به گردنم نماند.» محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی در معراج شهدا برای آخرین‌بار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شهید شد. چون او شهادت را دوست داشت. خیلی شهادت را دوست داشت... https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
اینجا ایران است به افق فاطميه نزدیک میشویم. . بو کن بوی بغض بوی پیراهن مـشـکے بوی فریاد يا فاطمه... کم کم شـمارش روز ها بـه اتمام می رسد. . دیگر نزدیک است فریاد بزنیم: اى واى مادرم.... ميخ ... در ... آتش ... چادر خاکى ... دسته بسته اميرالمؤمنين ... 💥اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج💥 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
(قسمت هشتم رمان شهید حججی)😍😍😍😀🤗 تسنیم: درحال حاضر داعش با بدترین شیوهها قصد تخریب افکار عمومی بهویژه قشر جوان جوامع را دارد، نظر شما درباره این مسئله چیست؟ حججی: داعش قصد ایجاد جنگ روانی بین مردم را دارد اما خبر ندارد این قبیل امور بین مسلمانان هیچ تـأثیري نـدارد چـون زمـانی کـه یـک نفـر بـا فرهنگ عاشورا آشنا شود درك چنین اتفاقاتی براي او طبیعی است. تسنیم: اوضاع و احوال مادر شهید حججی این روزها چگونه است؟ حججی: خدا را شکر مادرشان صبوري کرده و با شهادت فرزندمان کنار آمده است. تسنیم: با توجه به اینکه ایام محرم نزدیک است و ارادت ویژهاي که آقا محسن به امام حسین(ع) داشتند، اگر امروز فرزند شـما در این دنیا بودند چه پیامی براي ما جوانان داشتند؟ حججی: قطعاً پسرم مانند همیشه که روي این مسئله تأکید داشت این بار هم میگفت «مکتب امام حسین(ع) و قیام عاشورا را فرامـوش نکنیـد، از ایـن وقایع و حضور اشخاص مختلف مثل امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع) و غیره در این حادثه تاریخی درس بگیرید و آن را به خاطر بسپارید». تسنیم: یکی از بهترین خاطراتی را که با شهید داشتید تعریف کنید؟ حججی: آخرین باري که ما به مشهد رفتیم ایشان از خیلی قبلتر اصرار داشت به سوریه برود و ما مخالفت میکردیم چون قـبلاً یـک بـار رفتـه بـود و اکنون بچه کوچک داشت و امور شخصی او بود و ما میگفتیم «چند روزي صبر کن حداقل کار ساخت خانه تمام شود». ماه رمضان بود که محسن ما را به سفر مشهد برد و شبهاي قدر را با یکدیگر در صحن و حرم امام رضا(ع) تا صبح سر کردیم و زمانی که احیا تمام شد و ما رفتیم بهسمت هتل تا صبحانه بخوریم محسن رفت کنار ضریح و از آنجا به ما زنگ میزد و التماس دعـا داشـت و مـی گفـت : «تـو رو خـدا دعـا کنـین و رضایت بدین من برم سوریه»، که در آخر هم به خواسته خودش رسید. تسنیم: شنیدیم ایشان براي رفتن به سوریه پیگیريهاي زیادي انجام دادند، درست است؟ حججی: بله، ایشان چون قبلاً هم یک مرتبه اعزام شده بود زمانی که هم که برگشت فقط جسمش اینجا بود و روحش در جاي دیگري سـیر مـی کـرد چون ما هرچه میگفتیم اصلاً متوجه نمیشد و معلوم بود فکر و روحش جاي دیگري است. تسنیم: اگر روزي فرزند شهید حججی از شما درباره پدرش پرسید درباره آن شهید چه میگویید؟ حججی: محسن براي پسرش یک وصیتنامه جدا نوشته و اگر خودش این وصیتنامه را ببیند همه چیز را خواهد فهمید اما اگر من بخواهم فقط یـک 1 جمله به او بگویم این است که «پدرت رفت تا شام غریبان دیگري تکرار نشود». صحبتهاي مادر شهید محسن حججی در مورد فرزندش بدون شک نیازي نیست که محسن حججی را معرفی کنیم. دیگر همه ایرانیان این شهید بیسر را میشناسند. وقتی پـا بـه دیـار ایـن شـهید (نجـف آبـاد ) میگذارید احساس استواري و صلابتش را بیشتر احساس میکنید. تمام شهر پر است از بنرها و عکسهاي شهید حججی. هر شـب مسـیر مرکـز شـهر تـا خانـه پدرياش را پیاده طی میکنم. مسیر خانه را میدانم اما از مغازهداري میپرسم «ببخشید خانه شهید حججی کجاست؟» با دست نشان میدهد مستقیم برو. تمـام اهالی، کسبه و راننده تاکسیها عکسش را بر درودیوار مغازهها و ماشینها چسباندهاند. راننده تاکسی میگوید: «خوشا به سعادت این پدر و مادر. فرزندشان سر سفره اباعبدا... نشسته است. کسی نمیداند کی و کجا و چگونه میمیرد اما این نوع شهادت نصیب هر کسی نمیشود. خوش بـه سـعادتش سـرکوچه خیمـه اي برپا کردهاند. مادر با خوشرویی پذیراي ما میشود. زنان دستهدسته به دیدنش میآیند، برخی عکس شهیدان خود را به همراه دارنـد . عکـس هـا را مـی گذارنـد کنار عکس شهید محسن حججی. مادر با تسلط کامل در میان جمع به سوالاتم جواب میدهد. هر چند لحظه یکبار به در نگاه مـی کنـد . او منتظـر اسـت شـاید پیکر فرزندش را بیاورند.» مصاحبه با مادر شهید را نقل مینماییم. خیلی جوان به نظر میرسید. شهید فرزند چندم شماست و متولد چه سالی است؟ محسن بیستویک تیر 1370 به دنیا آمد، آن زمان من 25 سال داشتم. من پنج فرزند دارم و محسن فرزند سوم من است. 16 سالم بود که ازدواج کردم و زود هم بچهدار شدم. دو پسر و سه دختر دارم. محسن پسر دوم من است. - خبرگزاري تسنیم، 22 مرداد 1396 .1 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
(قسمت هشتم رمان شهید حججی)😍😍😍😀🤗 تسنیم: درحال حاضر داعش با بدترین شیوهها قصد تخریب افکار عمومی بهویژه
(ادامه)💜💙💛💚💔 چقدر بچههایتان را تشویق میکردید که در راه اسلام و مبارزه با دشمن پیشرو باشند؟ ما خانوادهاي مذهبی هستیم. عموهاي شوهرم روحانی هستند. ما خیلی به مبارزه در راه اسلام اعتقاد داشتیم. محسن هم از بچگی خیلی به امام حسـین (ع) علاقه داشت. در همه مجالس مذهبی او را با خود میبردم. شبهاي جمعه پدربزرگش مراسم داشت. همیشه در آن مجالس حضور داشتیم. زمانی که هفت سالش بود زیارتنامه عاشورا را یاد گرفته بود و از حفظ آن را میخواند. چون او را به مراسم مذهبی میبردم، علاقه زیادي به امام حسین(ع) و ائمه داشت. پدرش هم قبل از ازدواج ما و در دوره عقد همیشه جبهه بود. من هم همیشه بچههایم را تشـویق مـی کـردم و برایشـان از خـاطرات جبهـه رفـتن پدرشـان میگفتم. به آنها میگفتم پدرتان چند سال در جبهههاي جنگ بود شما هم اگر جنگی پیش آمد میتوانید بروید و من مانعتان نمیشوم. از حرفهایتان متوجه شدم که فرزندتان استعداد خوبی در یادگیري داشتند، در دوران مدرسه چقدر علاقه به درس داشت؟ درسش خوب بود اما علاقه شدیدي به قرآن و درس دینی داشت. اغلب بچـه هـاي مدرسـه شـان صـداي خـوبی داشـتند و در مراسـم صـبحگاه شـرکت میکردند اما محسن همیشه جلوتر از همه اعلام آمادگی میکرد که قرآن و دعا را بخواند. کتاب خواندن را خیلی دوست داشت مخصوصا به کتابهاي مذهبی علاقه شدیدي داشت. زمانی که هشت سالش بود به کانون مقداد مـی رفـت . آنجـا گروه سرود تشکیل دادند و قرآن میخواندند و فعالیتهاي هنري و مذهبی زیادي انجام میدادند. نجفآباد شهري مذهبی است و از دوره جنگ تحمیلی تاکنون شهداي زیادي از این شهر نامشان به یادگار مانده است. سردار احمد کاظمی، شهیدان حجتی و... حتما فرزند شما در مقطعهـاي مختلـف تحـت تـاثیر ایـن افـراد بـوده اسـت، مخصوصـا در دوه نوجوانیاش که دیگر خبري از جنگ نبود. بله، علاوهبر خانوادهاش، محیطی که در آن زندگی میکرد هم بر روحیاتش تاثیر داشت. او عاشق سردار قاسم سلیمانی بود. حتی تا روز آخر که داشت میرفت باز تکرار میکرد که من چه زمانی میتوانم سردار را ببینم. بعد ازخدمت سربازي اشتیاقش براي حضور داوطلبانه در سپاه بیشتر شد و رفت ثبتنام کرد و قبولش کردند. البته شرایطش را داشت و با توجـه بـه ایـن مساله همان روز اول در سپاه پذیرفته شد. جزء افراد لشکر هشت زرهی شد. بچههاي زیادي از این لشکر تاکنون شهید شدهاند. بچه من دهمین شهید این لشکر است. البته من شنیدهام پسر شما قبل از اینکه به این لشکر بپیوندد در موسسـات فرهنگـی زیـادي فعالیـت داشـته و همیشـه دوسـتان و نزدیکانش را به کتابخوانی دعوت میکرد؟ بله، مخصوصا در موسسه شهید کاظمی خیلی حضور فعالی داشت. با دوستانش کتابهاي قدیمیتر، کتاب شهر را تحویل مـی گرفتنـد و مـی فروختنـد و پولش را براي مناطق محروم میفرستادند. از این دست فعالیت زیاد انجام میداد. محسن هیچ وقت براي کمک بـه مـردم محـروم چیـزي دریـغ نداشـت بلکـه برایشان بیتابی هم میکرد. خانوادهها در نجفآباد بسیار قانونمند به ازدواج سنتی هستند. زمانی که پسرتان در آستانه ازدواج بود شما بهعنوان مـادرش در انتخاب همسر چه قدر نقش داشتید؟ در کتاب شهر نمایشگاهی راهاندخته بودند تا کتابها را براي کمک به مردم مناطق محروم بفروشند. همانجا با همسرش که او هم در همـین راه فعالیـت میکرد آشنا میشود. یک روز به من گفت باید بروي خواستگاري. من هم چون میدانستم محسن کسی را انتخاب میکند که با خودش همفکر و هـم عقیـده است، حرفش را گوش کردم و برایش به خواستگاري رفتم. 10 روز است که من در این شهر هستم و در این 10 روز چهار شهید مدافع حرم آوردهاند پس میتوانیم نتیجه بگیریم کسی که به سوریه میرود تصمیم خودش را براي شهادت در راه حق گرفته است. وقتی پسرتان میخواست به سوریه برود شـما چـه حـال و هوایی داشتید؟ سري اول که یک سال پیش رفت، به من نگفت. من هم موافق نبودم. سري آخر که میخواست برود ما را برد مشهد، آنجا از ما رضایت گرفت وگفت مامان دعا کن من بروم سوریه شهید شوم. دعا کن یکبار دیگر قسمت شود و من بروم و شهید شوم. نمیدانم چرا شهادت نصیبم نمیشود، نارنجک بغلم میافتد منفجر نمیشـود، گلولـه از بـیخ گوشم رد میشود ولی به من نمیخورد. مامان برایم دعا کن. https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
⛔️هشدار⛔️ 🔞تصاویر به شدت وحشتناک و دردناک است ، بانوان، زیر 18 ساله ها و افرادی بیماری قلبی دارید نب
تا می توانید در ترویج این فیلم مشارکت داشته باشید تا عالم بداند که به سادگی انقلاب به ۴۰ سالگی نرسیده است ۴۰ سال آمریکا و کشور های صعودی را به چالش کشیده است ۴۰ سال داغ برادرانمان را باصبوری سپری کردیم...حال باید مردم بدانند چه گلهایی پرپر شدند..
جگر شیر نداری سفر عشق مرو... ❄️شهیدی که دردمای ۸ درجه زیر صفر ۴۰۰ متر را برای شناسایی سینه خیز رفت... https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🌼🌼🌼 من گلوله خوردم شهید مدافع حرم 🌷شهید علی آقا عبدالهی 19 آذرماه 94 به سوریه اعزام می شود و چون تخصص مخابرات داشت، قرار می شود در همین واحد خدمت کند. اما روح بی قرارش باعث می شود با اصرار از مسئولان تقاضای اعزام به مناطق عملیاتی را بکند. پدر شهید می گوید: گویا علی برای اعزام به منطقه عملیاتی موافقت سردار یا سردار اصلانی را جلب می کند. یکی از همرزمانش تعریف می کرد یک روز ما به محل صعب العبوری رسیده بودیم که دیدیم جوانی با لباس نظامی و اسلحه آنجا ایستاده است. از دیدنش تعجب کردیم. آنجا منطقه ای صعب العبور بود و مشخص بود که ایشان مصافت زیادی را پیاده آمده است. هویتش را پرسیدیم که گفت علی آقا عبداللهی است و موافقت سردار را برای کار عملیاتی گرفته است. اصرار داشت همراه ما بیاید و هرچقدر سعی کردیم مانعش شویم قبول نکرد و عاقبت با ما آمد. چند روز در منطقه عملیاتی بود که بعد قرار شد با شهید و یک رزمنده دیگر به نام آقای مجدم به خالدیه خان طومان بروند. اما طی راه به کمین تروریست ها می افتند و انصاری به شهادت می رسد. بعد از نماز مغرب و عشاء هوا تاریک می شود و گویا نیروهای سوری همراه شان هم فرار می کنند. در این هنگام علی قصد می کند جلوتر برود. آقای مجدم می گوید ما که مهماتی نداریم. علی می گوید من دو نارنجک و پنج فشنگ دارم. چون در تاریکی مشخص نبود چه کسانی مقابل شان هستند، می گویند "لبیک یا زینب" که تروریست ها هم فریب می زنند و می گویند لبیک یا زینب، این دو به خیال اینکه نیروهای خودی هستند جلوتر می روند که در محاصره آنها می افتند. مجدم می تواند از محاصره فرار کند. اما علی می ماند و بعد از آن کسی او را نمی بیند. آخرین حرفی که از طریق بی سیم زده بود این جمله است: من گلوله خوردم. از آن لحظه دیگر کسی از علی خبری ندارد. بچه های سپاه شهادتش را تایید کرده اند. اما من هنوز چشم انتظار آمدنش هستم. گمگشته خالدیه عاقبت باز می گردد. https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🌸🍃🌸🍃👇 من راه مولايم حسين(علیه السلام) را رفتم ؛ هر فرد آزاده‌اي راه امام حسين(علیه السلام) را بايد برود ، و هر زن آزاده‌اي راه زينب را. https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🌹🌹 و چه پرمعنا گفت : من به این رسیده ام که هر انسانی دست خودش است داشتن با داشتن فرق دارد !!! آری فرق است میان آنها که زندگی میکنند و آنها که با هر روز از دور میشوند!. . دلگیرم..😔 بیش از همه از خودم که هر چه میدوم به گرد پایتان هم نمیرسم..💔😔 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🔺ایران تسلیت🏴 حادثه تلخ هواپیمای بوئینگ 707 رو به خانواده بزرگ ارتش و مردم ایران تسلیت می گوییم😔 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🔺 تبریک به همسر محترم شهيد حججى که ازدواج کردند و با این کارشون سعی در اصلاح عرف نادرستی داشتند که همسران شهدا رو از این حقشون محروم میکنه... 🎉 و درود بر پدر و مادر شهید حججی که با این پیام تبریک قشنگشون به این فرهنگ‌سازی کمک کردند. ✅https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
(ادامه)💜💙💛💚💔 چقدر بچههایتان را تشویق میکردید که در راه اسلام و مبارزه با دشمن پیشرو باشند؟ ما خانو
قسمت نهم*رمان شهید حججی👌 ١١ دو ماه قبل از رفتنش که ماه مبارك رمضان هم بود براي من و پدرش بلیت گرفت و ما را براي 10 روز به مشهد برد. تمام این 10 روز زیارتنامه عاشورا و نماز میخواند و در حرم بود. فقط سحر و افطار میدیدمش. روزهاي آخر دیگ سحر و افطار هم نمیآمد، درحرم میماند. آن شب که رضایت میخواست بیستویکم ماه رمضان و شب احیا بود. من هم دیدم خیلی بیتاب است که برود، گفتم به خاطر اینکه این راه را انتخـاب کـرده اي و ایـن راه را دوسـت داري رضایت میدهم بروي. یعنی از سال 95 به سوریه میرفت؟ سال 95 به مدت 45 روز رفت و بعد آمد. بعدش تا یک سال دیگر نرفت. در همین یک سالی که این جا بود حال و هواي دیگري داشت. اصلا در حال خودش نبود. اگر چیزي از او میپرسیدي جوابت را میداد اما گویا حواسش اینجا نبود. فقط فکر رفتن بود و میگفت مامان دعا کن من یکبار دیگر بروم. من هم مخالفت میکردم. اما وقتی دیدم علاقه دارد و واقعا میخواهد به خاطر حضرت زینب(س) و دفاع از حرم ایشان برود حرفـی نمـی زدم. مـی گفـت اگـر مـا نرویم ما هم میشویم مثل این کشورها و اگر نرویم ما هم امنیت نداریم، من هم رضایت دادم و گفتم برو، سپردمت به حضرت زینب(س). خبر شهادت پسرتان را چه زمانی شنیدید؟ 12 روز پیش، سهشنبه بود. خانمش رفته بود بانک دیده بود عکس اسارتش را در گوشیها پخش کردند و بعدش به ما هم خبر دادند. بعد از دیدن این عکس چه اتفاقی افتاد؟ خانواده خیلی بیقرار بود. خیلی گریه کردیم اما دستمان به جایی بند نبود. رفتم سر خاك شهداي گمنام و به آنها گفتم حالا که بچه من اسیر شده است دیگر راضیام شهید شود، نمیخواهم دست این داعشیها بماند. همانجا سر قبر شهداي گمنام بودیم که در گوشیهاي بچهها پیام آمد که شـهید شـده اسـت . بعد از شهادتش هم خیلی منتظر شدم تا پیکرش را بیاورند و تشییع کنیم. یک قبري باشد که کنارش بنشینم اما متاسفانه تا حالا پیدایش نکردهایم. مراسم و دیدارهایی که مسئولان و مقامات با شما دارند چقدر توانسته تسلی خاطرتان باشد؟ خیلی با ما ابراز همدردي میکنند. خیلی از آنها ممنون هستیم که احترام میگذارند. قرار است دانشـگاه آزاد اسـلامی نجـف آبـاد، چنـد کوچـه و یـک مسجد را به نام محسن کنند. چه آرزویی را براي علی فرزند یکسالوچهار ماهه شهید و همسرش دارید؟ انشاءا... به سلامتی بزرگ شود و راه پدرش را ادامه دهد و در این راه قدم بگذارد. براي خانمش آرزوي موفقیت میکنم و امیدوارم بتوانـد بچـه اش را طوري تربیت کند که مثل محسن من در راه امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) قدم بردارد. خبر جدیدي از شهید ندارید؟ نه. دیشب دوباره رفتم سر مزار شهداي گمنام 40 تا سوره برایش خواندیم تا پیکرش را برایم بیاورند ولی اگر خودش اینطور خواسته راضیام به رضاي خدا. خیلی دلم میخواست پیکرش را بیاورند تا جایی داشته باشم که بتوانم کنار فرزندم بنشینم. آرزو دارم که پیکرش را برایم بیاورنـد و خـدا بـا ائمـه اطهـار مشهورش کند تا در آن دنیا شفاعت ما را هم بکند. توصیه و سفارشش براي خواهرها و برادرش چه بود؟ به خواهرهایش گفت صبور باشید و براي مادر مانند حضرت زینب(س) باشید. به برادرش هم گفت وقتی من نیستم جاي من را پـر کـن و در راه اسـلام قدم بگذار. میدانم خاطرات زیادي با فرزندانتان دارید اما میخواهم خاطرهاي را که خودتان هم دوستش دارید برایم تعریف کنید. محسن قبل از ازدواجش نذر کرده بود 40 شب جمعه به جمکران برود. بچهام میرفت قم و از قـم پیـاده مـی رفـت جمکـران . وقتـی بـه او گفـتم خسـته میشوي این همه راه را پیاده میروي، گفت که من براي امام زمان(عج) میروم. براي همین خسته نمیشوم. این خاطره همیشه در ذهنم است که این بچـه بـه عشق امام حسین(ع) و امام زمان(عج) چه کارهایی میکرد. همیشه میگفت من میخواهم در راه رهبرم سرم را هدیه کنم و همان هم شد. آیا فرزند شهیدتان قبل از شهادت دیداري با رهبر معظم انقلاب هم داشت؟ بله. در دوره نوجوانی زمانی که دبیرستانی بود از طرف موسسه شهید کاظمی به دیدار رهبر رفت. خودم هم خیلی دوست دارم از نزدیک رهبر را ببینم و بگویم من هم بچهام را فداي رهبر و حضرت زینب(س) کردم. آیا شما فیلم نحوه شهادت محسن را دیدهاید؟ https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
4_5978667374511916098.mp3
2.94M
🎧🎧 👆 ✅ باعث بازدارنده گناه است 🔹داستان ملانصرالدین در قبرستان... ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🔹 🔹 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
📸تشییع پیکر آتش نشان شهید «سید احسان جامعی» 🔹سه شنبه ساعت ۸ صبح، میدان حسن آباد ✅https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
💢اگر امروز مواظب لقمه غذایت نباشی! فردا مجبوری مواظب - حجاب دخترت - غیرت پسرت - حیای همسرت و ... باشی زیرا لُقمه حرام شروع کننده همه مصیبت هاست. https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
شیفتگان لیبرالیسم ! حقیقت این است که آزمون گوساله پرستی در طول حیات امتهای مختلف همواره تکرار شده و امر تازه ای نیست. در فتنه گوساله پرستی همواره دو دسته از افراد حضور داشته اند، دسته اول عالمان یا خواص منحرف فریبکار، که حق و باطل را به هم می آمیزند و از جهل مردم سوء استفاده می کنند و دسته دوم گروه های بزرگ از انسانها که یا در دل نسبت به دینداری کراهت دارند و یا از به خطر افتادن دنیایشان بیمناکند و در هر صورت دنبال بهانه ای برای رها شدن از قید و بند دین می گردند و آن عالمان، بهانه لازم برای خواست این گروه ها را فراهم می کنند. رهایی از بند دینداری چیزی نیست جز آنچه که امروزه از آن تعبیر به لیبرالیسم می کنیم. تجلی دنیا پرستی محض است، یعنی آزادی برای دستیابی به شهوتها و لذتهای مادی بیشتر عقل می گوید که قوم حضرت موسی بر اساس فطرت انسانی خوب می دانستند که گوساله هیچ قدرت و خاصیتی ندارد، اما چون سامری به واسطه گوساله قید و بندهای دینداری را از پیش پای آنها بر می داشت به این کار قبیح روی آوردند و تاریخ هم می گوید که بنی اسرائیل بعد از گوساله پرستی چه گناهان و اعمال شنیع و خفت باری در پای گوساله انجام دادند. بله قصه گوساله پرستی همیشه همین بوده است. آزمون گوساله پرستی یک روز با گوساله طلایی خودنمایی میکند، یک روز با قرآن های سر نیزه، یک روز با کیسه های طلای ابن زیاد و این روزها هم در حال تکرار شدن در ماجرای برجام و تفکر لیبرالی حاکم است. https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei