eitaa logo
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
1.9هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
9.5هزار ویدیو
130 فایل
˼ بِسۡـم‌ِرَب‌ِالْحُ‌ـسِی‍ـنۡ...˹🫀 هَمیـن‌چآدرےڪِہ‌برسَـرتُوسـت، دَر‌ڪَربلا،حتّـۍبا‌سَخـت‌گیرےهـٰاے یَزیـد‌،از‌سَـر‌زیـنَـبۜ‌نیوفـتـٰاد 🍃 ⩥ مدیر کانال: @Amamzmanaj ⩥ رزرو تبلیغات‌و‌تبادلات: @Amamzmanaj تولد کانال✨ : ۱۴۰۰/۱/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به دولتی که مرامش هست مرام حسین مرا احترام میکنن به احترام حسین✋🏼
شکر خدا 💫
مقام‌معظم‌رهبری‌‌: بسیج‌،متن‌ملت‌است‌
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍شما هم با ارسال عکس برادر شهیدت برنده پک مذهبی و عطر حرم امام حسین(ع) خیلی قشنگ شو😍! فقط کافیه عکس برادر شهیدت رو برامون ارسال کنی!):-♥️ به همین آسونی!!!):- ابتدا رو لینک بزنید و در مسابقه شرکت کنید...ضرر نمیکنید.🤩 https://eitaa.com/joinchat/3900178629Cb7bec0b4ee ✅کدشما:216
شب موقع رفتن به رستوران لباس تازه ای به تن کردم دختر عمه ام مانتوی کوتاهی پوشید و شال رنگی بلندی سرش کرد موهایش را کمی بیرون گذاشت عمه ام حجابش تغییر کرده بود دیگر مثل قبل چادر سر نمی کرد! من چادرم را سر کردم و نگاهی به روژین کردم و گفتم مانتو ات خیلی کوتاه هست پس چرا بلند تر نمی پوشی؟! روژین سکوت کرد چیزی نگفت. داخل آپارتمان رفتیم سوار ماشین شدیم رنگ ماشین را دوست نداشتم مشکی بود با وجودی که خیلی برق می زد اما باز دلگیر بود بعد از گذشتن از چند خیابان کنار رستوران ماشین توقف کرد داخل رستوران که رفتیم افراد زیادی نشسته بودند و مشغول خوردن غذا های متنوع بودند ما هم در پشت میز بزرگی نشستیم نگاهم را به اطراف چرخاندم خانم های بد حجاب با مانتو های کوتاه آن جا بودند فکرم خیلی مشغول شد نمی دانستم باید چکار کنم تا آن ها این طور لباس نپوشند آخر خیلی حیف است وقتی می تواننند طبق حرف خدا لباس بپوشند این گونه لباس های تنگ و کوتاه بپوشند بعد از خوردن شام از رستوران بیرون آمدیم نتوانستم از خوردن شام لذت ببرم بعد از این که خانه برگشتییم خیلی خسته بودم دلم می خواست زود بخوابم اما خانواده ی عمه ام اهل زود خوابیدن نبودند تا نیمه شب بیدار بودند و فیلم تماشا می کردند وقتی بعد از چند ساعت به رخت خواب رفتم به آرامی چشمانم را بستم تا هیچ فکری سراغم نیاید فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم به کنار پنجره اتاق خواب رفتم وقتی آن را باز کردم هوای آلوده در دهانم آمد و به سرفه افتادم من همیشه صبح در کنار پنجره نفس عمیقی می کشم و هوای تازه تنفس می کنم اما این بار بر عکس بود هوا اصال رنگ و بوی طراوت نداشت به آشپرخانه رفتم بعد از سالم و احوال پرسی به اهل خانه به عمه ام کمک کردم تا صبحانه را آماده کنیم وسایل را روی میز چیدم پنیر ، کره ، شیر البته همه ی آن ها پاستوریزه بود در صورتی که در روستا همه مواد به صورت تازه مصرف می شد بعد از صبحانه کمی با عمه ام صحبت کردم و از خاطراتش در شهر می گفت بیست سال پیش به شهر آمده بود دلش برای روستا تنگ شده بود چند روزی در شهر ماندیم یکبار دیگر به پارک بزرگی رفتیم و کمی تفریح کردیم اما باز هم لذت چندانی نداشت چون در روستا طبیعت وسیعی وجود دارد که تا چشم کار می کند تمام شدنی نیست روز برگشت به روستا خیلی هیجان داشتم خوشحال بودم که زودتر به روستا بر می گردم مثل قبل با چند وسیله قرار شد به روستا برویم هنگام خدا حافظی از عمه ام حسابی تشکر کردم که این چند روز زحمتش دادیم دختر عمه ام کلاس بود و نتوانستم با خدا حافظی کنم بعد از چند ساعت وقتی به روستا برگشتیم خیلی خوشحال بودم خدا را شکر می کردم بخاطر نعمت آرامشی که در این روستا دارم. نویسنده: تمنا🌺 کپی حرام 🦋 @Roman_Sara
🦋تایم تبادل🦋
راحیل و آرش یک هم دانشگاهین که فقط به واسطه یک جزوه عاشق هم میشن🥲 اونم چه عشقی آرش پسر قرتی کلاس و هزار تا دوس دختر داره و هر روز با یکیشون بیرونه اما راحیل دختری مذهبی که حتی نگاه به پسر ها هم نمیندازه و... بیا و ببین چه ماجرایی دارن😍✨ کیارش برادر آرش با ازدواج‌شون بخاطر اختلاف هاشون مخالفت میکنه اما ببین آرش چیکار میکنه براش و با عشقش‌ راحیل ازدواج میکنن🥲 ولی روزگار اون هارو بعد از مدت هایی عشق و عاشقی جدا میکنه و.... میدونی چرا جدا میشن؟! خوب بیا ببین!👇 https://eitaa.com/joinchat/465567937C5d5e388413 زوووود🚫
اوووووف همه جا سروصدا شده که یه چنلی هست که رمان های گاد میزاره😰 همه دنبالشن😤 دیگه نگرد پیداش کردمممم💃 هییییس کسی نفهمه 🥴🤫🤭 دنیاااای رمان و پی‌دی‌اف های جذاب😍🥳 منبع رمان های و عاشق رمانی و جایی رو پیدا نمیکنی که رمانی که میخوای رو گذاشته باشه؟🥺 اشکالی نداره که😜 فقط برو پیوی مدیر و اسم رمانتو بگو😍 پارت گذاری پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف پی دی اف وووو..... کتاب های صوتی جذاب😍✨ {با ژانر هاے مختلف مثل:🤤 و....... آخه چجوری کلی رمان و پی دی اف های خفن فقط توی یک کانال جمع شده🤭😦💯♨️ خب خودت بیا ببین😉 زود جوین شو تا نپاکیدم‼️👇🏽👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/3552117089Ce9006ef750 اینجا هم پارت گذاری رمان عبور از سیم خاردار نفس هست در حال حاضر...+کتابِ صوتیِ "یادت باشد:)" https://eitaa.com/joinchat/465567937C5d5e388413 🚫استفاده و خواندن رمان ها و پی‌دی‌اف‌ها بدون عضویت حرام است!🚫 از دست ندیاااا🤌🏻‼️💯♨️💢