♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#قصهدلبری
#قسمت_شانزدهم
می خواستم کم نیاورم، گفتم:((خب منم میام!))
منـبـر کاملی رفت مثل آخوندها، از دانشگاه و مسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی اش ..
از خواستگاری هایش گفت واینکه کجاها رفته و هرکدام را چه کسی معرفی کرده، حتی چیزهایی که به آن ها گفته بود
گفتم:((من نیازی نمی بینم اینا رو بشنویم!))
می گفت:((اتفاقا باید بدونین تا بتونین خوب تصمیم بگیرین!))
گفت:((ازوقتی شما به دلم نشستین، به خاطر اصرار خانواده بقیه خواستگاریا رو صوری می رفتم.
می رفتم تا بهونه ای پیدا کنم یا بهونه ای بدم دست طرف!))
می خندیدکه:((چون اکثر دخترا از ریش بلند خوششون نمیاد، این شکلی می رفتم.
اگه کسی هم پیدا می شد که خوشش میومد و می پرسید که آیا ریشاتون رو درست و مرتب می کنین، می گفتم نه من همین ریختی می چرخم!))
یادم می آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم.
مادرم در زد و چای و میوه آورد وگفت:((حرفتون که تموم شد،کارتون دارم!))
ازبس دل شوره داشتم، دست و دلم به هیچ چیز نمی رفت.
یک ریزحرف می زد لابه لایش میوه پوست می کند و می خورد..
گاهی با خنده به من تعارف می کرد:((خونه خودتونه، بفرمایین!))
زیاد سوال می پرسید.
بعضی هایش سخت بود، بعضی هم خنده دار
خاطرم هست که پرسید:((نظرشمادرباره حضرت آقا چیه؟))
گفتم:((ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت می کنم!)
گیرداد که((چقدر قبولشون دارید؟))
در آن لحظه مضطرب بودم وچیزی به ذهنم نمی رسید ..🚶🏻♀
#رمان
#گرا
#دختران_چادری
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
♥✨♥✨♥✨♥✨♥✨♥✨
@dokhpkjbbvdsryj
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #قصهدلبری #قسمت_شانزدهم می خواستم کم نیاورم، گفتم:((خب منم میام!)) منـبـر کاملی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
عالیییی بوووود😍😍😍😍
بچه ها نظر بدید دوباره پارت بزاره😜
https://abzarek.ir/service-p/msg/696833
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
عالیییی بوووود😍😍😍😍 بچه ها نظر بدید دوباره پارت بزاره😜 https://abzarek.ir/service-p/msg/696833
نویسنده جان یه دونه کمه☹️💔بازهم بدهههه
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
نویسنده جان یه دونه کمه☹️💔بازهم بدهههه
از لطفه تونه اما نه دیگه شرط ش همونه که گفتم همونطور که دیدید پارت آماده دارم اما باید پر بشه ماهم یه سودی ببریم ها😅😅
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
از لطفه تونه اما نه دیگه شرط ش همونه که گفتم همونطور که دیدید پارت آماده دارم اما باید پر بشه ماهم ی
😂خب بچه ها پرش کنید سود ببرن دیگه 😅
﷽
سلام علیکم
یک دختر دهه هشتادی تصمیم گرفته یک کار جهادی اندازه وسع خودش توی فضای مجازی انجام بده
در همین راستا به چندتا گرداننده خانم هم احتیاج داره
خوشحال میشیم در این کار بهمون کمک کنید
برای هماهنگی و خواندن شرایط به شناسه زیر مراجعه کنید:
@From_the_system
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
﷽ سلام علیکم یک دختر دهه هشتادی تصمیم گرفته یک کار جهادی اندازه وسع خودش توی فضای مجازی انجام بده در
عزیزان دلی که وقت دارند حتما شرکت کنند 🙏🥀
#تلنگر
✨
خجالتمیڪشم
اسممراگذاشتهام:منتظر
امّا زمـانۍڪه دفترانتظارمراورق
میزنۍمیبینی؛ فضاۍمجازۍرا
بیشترازامامممیشناسم ؛
حتۍگاهۍصبح آفتابنزده آنهارا
چِڪمیڪنم؛امـا عهدم را
نـــه..
#آقاےمهربونببخش 💔
#امام_زمان
.*این وحشتناکه🚫
مخصوصا برای نوجوانا و جوانامون❌
🔴#تلنگر
شدیم نسلی که:
معلوم نیس چه مرگشه...😔
یه گوشی تو دست📲
چندتا اهنگ♪♪♪
ادّعای داغون بودن👈
همه شکست عشقی خورده💔
یه سری بیست چهاری کلش به دست...
زیر ۲۰ سال همه درگیر گل و ....🤔
ریه ها داغون....🤒😷
معرفت ها الکی...💔💔💔💔💔
همش نقش، همش حرف...🗣👥🗣
پای عمل همه میکشن کنار....😶😶
موقع بدبختی ها یاد خدا میفتیم😕😔
دریغ از اینکه تو خوشی هامونم ب یادش باشیم😂🙄
چی ازمون ساختن؟؟؟🤔
یه نسل نا امید به آینده....!😒
پاشید جمع کنید مسخره بازیاتونو...😦
پسره متولد ۷۴ شد مدافع حرم
چند ماه بعد یه روبان مشکی کنار عکسش بود..
فرق ما با این ادم چیه؟؟؟؟🤔
چطور اون میتونه بجای کلش از اعتقاداتش دفاع کنه!؟🙄😔
بجای زدن رل فور اور و سینگل فور اور تو پروفایلش ،
مرد و مردونه تو شناسنامش زدن: در دفاع از حرم شهید شد.....!
نسلی شدیم ک بی اعتقادی شده کلاس!😮
فکر میکنیم با فحش دادن پرچم میره بالا....!🚩🚩🚩🏳
غیرت و ناموس هم ک فقط ادعاش مونده....😤😑☹️
چند سال پیش تو همین مملکت هم سن های من و تو رفتن واسه ناموس ملت، واسه امنیت منو تو جون دادن....😔
سه تا شهید دادیم فقط و فقط برای برگردوندن جنازه ی یه دختر....
اما الان چی...؟؟؟؟
پسرا مملکتمون به جای غیرت ، زیر پست دخترا.... عکس های برهنه شون رو لایک میکنن و تو کامنت ها اراجیف میگن....😮😐😔
دخترامون معنای زیبایی رو گم کردن!!!😞
فکر میکنن هرچی برهنه تر باشن جذاب ترن..😱.
ن اینطور نیست....❌❌❌❗️
با این عکس ها فقط چشمای یه سری آدم بوالهوس رو سیر میکنن😶
شدیم نسلی که حتی معتقد هامونم داره پاشون میلرزه😖
ولی تو چت انگار یهو دین خدا عوض میشه....💻📲📱
همون دختری که بیرون نامحرمه، تو چت میشه محرم...😢😦😯
راحت با هم حرف میزنیم👥🗣
بجا سنگین و موقر بودن واسه هم عشوه میایم👉👉👉
نه دین این نیست که خشک مقدس باشی...🤔
ولی هرچیزی به جاش
عشوه هاتو بزار واسه همسرت...👨👩👧👧
نه یه آدم غریبه ک تو ذهنت باهاش رویاهاتو ساختی...👱❌❌
نه قرار نیست چیزی رو با حرفام به کسی تحمیل کنم💢
لا اکراه فی الدین.....
فقط یکم تلنگر.....📵⚠️⚠️⚠️⚠️
تا شاید به خودمون بیایم💠
یکی ۲۰ سالشه و مدافع حرم➡️➡️➡️➡️➡️
یکی ۲۰ سالشه و درگیر لایک و کلش🎮📲
بخدا ما فرقی با این بچه ها نداریم...😶
ما هم میتونیم....😯
شک نکن....🙂
#تلنگر
روزِحسابکتابڪہبرسھ..
بعضےازگُناهاټروکہبهتنِشوڹمیدڹ،
مےبینےبراشوڹاستغفارنڪردۍ،
اصݪاًیادٺنبوده !
امّازیرِهࢪگُناهټیہاستغفارنوشتہشده..
اونجاسٺکہتازهمیفهمۍ
یکۍبہجاټتوبهڪرده....
یکےڪہحواسشبھټبوده..؟
یہپدردݪسوز..
یکےمثلِمهدے"عج" :)
#مهدویت
اللهمعجللولیڪالفرجـ
#امام_زمان
#تلنگرانه
#دلتنگی_شهدایی 🌱🌸
عاقبٺ ڪشٺہ و بازندهے اٻن جنگ منم
ڪہ ٺو با لشڪر چشمانٺ و من ٻڪ نفرم
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
هرچقدبگذرهارادتقلبم بهتڪمنمیشہ!بلکہزیادتراز قبلمیشہ...
اییارقلبمبطلب کربلا !(:💔
هرڪس مرا شناخت به نام شما شناخت
نوڪر به عرش هم برود باز نوڪر است
#امامحسینِقلبم !(:💔
میـشَوَدنیـمِہشَـبیگـوشِہبیـنالحَـرمین
مَنفقطاَشڪبِریـزَمتوتَمـٰآشابڪنی !(:💔
دلممیخواهدبینالحرمینباشم...
بارونبباردویهطرفاربابوطرفدیگرعموعباس...!🙂💔
کاشاربعینبـٰادستساقي
مهمونمکنيچـٰایعراقي . .!
#اربعین
#مبتلابهحرم🙂❤️
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#قصهدلبری
#قسمت_شانزدهم
می خواستم کم نیاورم، گفتم:((خب منم میام!))
منـبـر کاملی رفت مثل آخوندها، از دانشگاه و مسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی اش ..
از خواستگاری هایش گفت واینکه کجاها رفته و هرکدام را چه کسی معرفی کرده، حتی چیزهایی که به آن ها گفته بود
گفتم:((من نیازی نمی بینم اینا رو بشنویم!))
می گفت:((اتفاقا باید بدونین تا بتونین خوب تصمیم بگیرین!))
گفت:((ازوقتی شما به دلم نشستین، به خاطر اصرار خانواده بقیه خواستگاریا رو صوری می رفتم.
می رفتم تا بهونه ای پیدا کنم یا بهونه ای بدم دست طرف!))
می خندیدکه:((چون اکثر دخترا از ریش بلند خوششون نمیاد، این شکلی می رفتم.
اگه کسی هم پیدا می شد که خوشش میومد و می پرسید که آیا ریشاتون رو درست و مرتب می کنین، می گفتم نه من همین ریختی می چرخم!))
یادم می آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم.
مادرم در زد و چای و میوه آورد وگفت:((حرفتون که تموم شد،کارتون دارم!))
ازبس دل شوره داشتم، دست و دلم به هیچ چیز نمی رفت.
یک ریزحرف می زد لابه لایش میوه پوست می کند و می خورد..
گاهی با خنده به من تعارف می کرد:((خونه خودتونه، بفرمایین!))
زیاد سوال می پرسید.
بعضی هایش سخت بود، بعضی هم خنده دار
خاطرم هست که پرسید:((نظرشمادرباره حضرت آقا چیه؟))
گفتم:((ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت می کنم!)
گیرداد که((چقدر قبولشون دارید؟))
در آن لحظه مضطرب بودم وچیزی به ذهنم نمی رسید ..🚶🏻♀
#اتحادیه_انجمن_های_اسلامی_دانش_آموزان_خوی
#گرا
#گزینش_راه_انقلاب
https://shad.ir/gerakhoy
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#قصهدلبری
#قسمت_شانزدهم
می خواستم کم نیاورم، گفتم:((خب منم میام!))
منـبـر کاملی رفت مثل آخوندها، از دانشگاه و مسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی اش ..
از خواستگاری هایش گفت واینکه کجاها رفته و هرکدام را چه کسی معرفی کرده، حتی چیزهایی که به آن ها گفته بود
گفتم:((من نیازی نمی بینم اینا رو بشنویم!))
می گفت:((اتفاقا باید بدونین تا بتونین خوب تصمیم بگیرین!))
گفت:((ازوقتی شما به دلم نشستین، به خاطر اصرار خانواده بقیه خواستگاریا رو صوری می رفتم.
می رفتم تا بهونه ای پیدا کنم یا بهونه ای بدم دست طرف!))
می خندیدکه:((چون اکثر دخترا از ریش بلند خوششون نمیاد، این شکلی می رفتم.
اگه کسی هم پیدا می شد که خوشش میومد و می پرسید که آیا ریشاتون رو درست و مرتب می کنین، می گفتم نه من همین ریختی می چرخم!))
یادم می آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم.
مادرم در زد و چای و میوه آورد وگفت:((حرفتون که تموم شد،کارتون دارم!))
ازبس دل شوره داشتم، دست و دلم به هیچ چیز نمی رفت.
یک ریزحرف می زد لابه لایش میوه پوست می کند و می خورد..
گاهی با خنده به من تعارف می کرد:((خونه خودتونه، بفرمایین!))
زیاد سوال می پرسید.
بعضی هایش سخت بود، بعضی هم خنده دار
خاطرم هست که پرسید:((نظرشمادرباره حضرت آقا چیه؟))
گفتم:((ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت می کنم!)
گیرداد که((چقدر قبولشون دارید؟))
در آن لحظه مضطرب بودم وچیزی به ذهنم نمی رسید ..🚶🏻♀
#اتحادیه_انجمن_های_اسلامی_دانش_آموزان_خوی
#گرا
#گزینش_راه_انقلاب
https://shad.ir/gerakhoy
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️