🤌 #یه_حرف_شنیدنی
پدر زینب برایش بلیت گرفت تا با مادرش برود مشهد. 🕌
وقتی به حرم رسید، رفت و ایستاد همان جایی که برای ازدواجش دعا کرده بود. به ضریح نگاه میکرد و بلندبلند گریه میکرد. زیر لب میگفت: «یا امامرضا، روحالله رو از شما خواسته بودم. خودت دادی و خودتم گرفتی. خودم گفتم عاقبتبهخیری، من راضیام. اما امامرضا من جا موندم. مگه من پابهپای روحالله نیومدم؟ پس چرا اون رفت و من موندم؟» 😢
کلی با امام رضا درد و دل کرد.
آمد بیرون و رفت همان جایی که آخرین بار با روحالله نشسته بودند. یاد سجدۀ طولانی روحالله و دعایش برای شهادت افتاد. آن روز چقدر حال روحالله عجیب بود.
با امامرضا که صحبت کرد، آرامش عجیبی پیدا کرد. آرام شده بود. تنها چیزی که بعد از شهادت روحالله آرامش کرد همان زیارت مشهد بود. 😍
برشی از کتاب دلتنگ نباش
🧕کانال دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ ❤️ ━┛