eitaa logo
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
8.9هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
298 فایل
💌 کانال رسمی «دخترونه حرم امام رضا علیه السلام» 💌https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 💚👈 راه ارتباطی با دخترونه رضوی: @dokhtar_razavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 حوالی اذان صبح بود که بابا و مامان، آماده رفتن به حرم شدند؛ زود سرم را بلند کردم و گفتم: من هم می‌آیمـ.... با صدای من، ریحانه، خواهر کوچکم هم بیدار شد و همگی 💚 سمت حرم راه افتادیم نمازمان را به جماعت خواندیم و همان گوشه صحن، 🌸 ریحانه توی بغل مامان، خوابش برد 🔆 از خواب که بیدار شد، با همان لحن کوکانه‌اش، سمت گنبد گفت: صبح بخیر امام رضا(ع)... _ حرفش چقدر به دلم نشست_ حالا صبح‌ها 🌱 که بیدار می‌شود و به من و مامان صبح بخیر می‌گوید، من ناخوداگاه، یاد حرم می‌افتم... یاد خاطره‌های خوب و زیبایش.... ✋🌸 📷 سارا یوسفی ♥️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعوت کن
💌 مامان بخاطرش پادردش دیگه نمی‌تونست بیشتر از این راه بیاد... از کنار ضریح که برگشتیم، یه گوشه صحن نشست و گفت: من اینجام... هرجای حرم که میخوای برو و 🌿 برگرد همینجا... من عاشق حرم‌گردی‌ام 😍 برای همین، با این حرف مامان، شروع کردم به رفتن از این صحن به اون صحن... از این رواق به اون رواق... وقتی برگشتم، 💛 مامان نگاهش به گنبد بود و داشت دعا می‌خوند... من رو که از دور دید، لبخند روی لب هر کدومون نشست...😀 اون روز، با خودم فکر کردم چه خوب که اینجا، همه حالشون خوبه... چه مثل نسیم، هرطرف بگردی و... چه مثل یه کبوتر، نگاهت به گنبد باشه . . . 💚💜 📷 ج.بهنام ♥️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعوت کن
💌 کنار صحن، آروم آروم داشت تعریف می‌کرد... می‌گفت حال روحی خوبی نداشتم... 🌱 همینجا بود که حرفامو به امام رضا(ع) گفتم و از همون روز، حالم آروم آروم بهتر شد هرروز توی حرم هزارتا معجزه‌ها رخ میده 🔔 که هیچ‌وقت هیچ نقاره‌ای بخاطرش به صدا درنمیاد... معجزه‌های بی‌خبر... معجزه‌هایی که بی صدا، توی قلب‌‌ها اتفاق میفته... دستش رو بالا برد گفت: الهی، دلی غصه‌دار نَمونه... الهی همه دلشون شاد باشه... می‌گفت و می‌گفتم: ... 💚 📷 ج.بهنام ♥️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعوت کن
💌 اشک شوق که 🌸 میان چشم‌هایم نشست، حرم، تار شد در نگاهم... تصویر مات و لرزانی که 🌱 تمام حس‌های خوب دنیا را در خودش جمع کرده بود... اشک، پایین می‌ریخت شبیه یک چشمه... 🌊 مثل موج دریا... و من... غرق در شوق... و چه زیبا بود، 🔆 آن روز، آن لحظه، این حرف عاشقانه و ناب، از طرف خودم و هرکه از حرم دور است: 💚💜 📷 ج.بهنام ♥️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعوت کن
🍃 خودش می‌گفت 💛 پشت پنجره فولاد این هدیه را از آقا گرفته... همین که بعد از عمری چشم‌انتظاری همراه آقاجان، راهی کربلا شود... می‌گفت نیت کرده‌ام قبل از شروع سفرمان، بروم و 💚 با امام رضا(ع) خداحافظی کنم... .. چادر گلدار و 🌹 انگشتر عقیقش را که برای کربلا رفتن آماده کرده بود، برداشت؛ بعد، با هم روبروی ضریح رفتیم... می‌خواست موقع خداحافظی کردین، چادر و انگشترش، 🌱 عطر این حرم را بگیرد... چه روز خوبی بود... روزی که لحظه‌هایش هم عطر کربلا داشت و هم عطر حرم امام رئوف را . . . 🌸🌿🌸 📷 فاطمه‌سادات علوی 🦋 دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💚 ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعوت کن
💌 از حرم که بیرون آمدم، یادم آمد میخواستم کنار صحن، دو رکعت نماز بخوانم... هی با خودم کلنجار رفتم و آخر، 🌸 دوباره به حرم برگشتم... صحن، مثل همیشه پر بود از آرامش... یک گوشه، جانمازم را پهن کردم و 🔆 ایستادم به نماز... توی سجده رکعت دوم، سرم روی مُهر بود 💚 که تسبیح سبزرنگ را آرام، توی جانمازم گذاشت... 💕 خانم شمالی مهربان که حاجتش رو گرفته بود و با هدیه دادن تسبیح به چند زائر می‌خواست نذرش را ادا کند با لبخند، 🌱 نگاهم به تسبیح بود هم من شاد بودم و هم آن خانم شمالی... 🌸🍃 📷 ج.بهنام 🦋 دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💚 ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 راه، طولانی بود اما اینبار با محدثه تصمیم گرفتیم پیاده به حرم برویم... محدثه می‌گفت: 🔆 خب هرجا خسته شدیم، می‌ایستیم! چند لحظه استراحت می‌کنیم و دوباره راه می‌افتیم چادرمان را سر کردیم و راه افتادیم حداقل چهار پنج تا خیابان، 🌱 تا باب‌الجواد راه بود... خیابان آخر دیگر ⛅️ حسابی به نفس نفس افتاده‌ بودیم... اما تصمیممان را گرفته بودیم... محدثه شروع کرد به قرآن خواندن من هم صلوات می‌فرستادم با همان نفس‌نفس زدن‌ها همین که چشممان به باب الجواد افتاد، انگار تمام خستگی‌هایمان دررفت... من که اشک‌هایم جاری شد... محدثه هم یک‌ریز قربان‌صدقه امــام رضا(ع) می‌رفت...😍 آن روز کنار حوض صحن گوهرشاد، آب می‌نوشیدیم و 🌸 از گوشه گوشه حرم عطر خوش بهشت را احساس می‌کردیم... ✋💚 📷 ا. قاسم زاده 🦋 دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💚 ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 هنوز خورشید طلوع نکرده بود که همراه مادرم، سمت حرم راه افتادیم 🔆 مادر، دلش می‌خواست قبل از طلوع آفتاب چندرکعت نماز توی صحن بخواند... دست هم را گرفتیم و راه افتادیم وارد حرم که شدیم 🌱 توی صحن گوهرشاد، مادر مشغول نماز و دعا شد و من هم بعد از خواندن نماز زیارت شروع کردم به عکس گرفتن از 💧 حوض و کبوترها... چندتا عکس هم از مادرم گرفتم حالا ⛅️ این روزها که از حرم دوریم، هر چند وقت یکبار، مادرم می‌گوید عکس‌ها را نشانش دهم... عکس‌ها را که می‌بیند، اشک که توی چشمش می‌نشیند، دوتایی، با قلبمـان، انگـار راهی حرم می‌شویم... ✋🌸 📷 م. انتظاری 🦋 دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💚 ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 کنار صحن داشتم دعا می‌خواندم که فاطمه کنارم نشست... هنوز حرف‌هاش را شروع‌نکرده، چشم‌های بارانی‌ام را دید... همان‌قت 💛 با اصرار او، سمت گنبد، چندتا عکس گرفتیم... برای یکی از عکسها نبات تبرّکی که از خادم حرم گرفته بودم را هم توی دستم گرفتم ...این روزها که 🌿 کلاس و درس‌ها شروع شده و من هم حسابی دلتنگ حرمم، یکی از همان عکس‌ها را برای تصویر گوشی‌ام انتخاب کرده‌ام حالا با هربار نگاه به گوشی‌ام به امـام مهربانم سلام می‌کنم و 🌸 حس می‌کنم با هر سلام تمام کیف و کتاب‌هایم عطر صحن و رواق می‌گیرند... 💚💜 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊  ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💚  ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 ساک‌ها را که توی اتاق گذاشتیم، سمیرا مشغول اتو زدن روسری‌اش شد، اما من دل توی دلم نبود... اصلا برای همین هم از شهر خودمان، همه وسایلم را آماده کردم و مرتب توی ساک چیدم... 💕 دلم می‌خواست خودم را زود برسانم به حرم... سمیرا می‌گفت آخر، ده دقیقه دیرتر برسیم که 🍁 اتفاقی نمیفتد...! اما برای من، همان ده دقیقه هم، دههههــــ دقیقه بود.... با غرغرهای من و 😩 صبر کن صبر‌کن‌های سمیرا، 😁 😊 ساعت ده و پنج دقیقه‌ بود که 😍 به حرم رسیدیم... ده و پنج دقیقه‌‌ی صبح... به عبارتی، فاصله زیارت قبلی، 💚 با این زیارت، می‌شد: چهارصد و هشتاد و شش روز و ده‌ساعت دوری... حالا فقط ⏳ نود و هشت ساعت، فرصت داشتیم که مشهد باشیم و من دلم می‌خواست این چند روز تمــــام ساعت‌هایش را در حرم باشم... ✋💚 📷 زهرا محمدی 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊  ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛  ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 روبروی تابلوی اذن ورود ایستاده بودم که دستش را گذاشت روی شانه‌ام؛ بعد با مهربانی پرسید: دخترم، ضریح از کدام طرف است؟؟ راستش من هم بعد از چندسال دوری مسیر را انقدرها خوب بلد نبودم... برای همین، با هم کنارِ یکی از خادمها رفتیم و 🌱 مسیر را از او پرسیدیم... خادم مهربان گفت 🔆 که از سمت صحن آزادی، زودتر می‌شد سمت ضریح برویم دستش را گرفتم و راه افتادیم 🌸 چهره‌ی مهربانش، شبیه مادربزرگم بود... توی راه با لهجه یزدی زیبایش چندتا نماز و دعا یادم داد... نزدیک ضریح، یک گوشه ایستاد تا نماز امام جواد(ع) بخواند... با هم خداحافظی کردیم... نگاه مهربانش، حال خوش زیارت را برایم چنــد بــرابـــر کرد... 💚💜 ✋🌸 📷 م.انتظاری 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊  ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛  ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 داشتم توی صحن قدم می‌زدم خوب یادم هست... از صحن آزادی آرام آرام آمدم سمت ضریح و همانجا ایستادم صدای جمعیت را نمی‌شنیدم 🌿 اصلا انگار فقط من توی حرم بودم چهره آن خادم را خوب نمی‌دیدم اما مهربانیش را حس می‌کردم توی خواب اصلا انگار زمان معنا نداشتم ⛅️ نگران اینکه کی باید برگردم نبودم... نگران اینکه با دوستم قرار دارم را هم... آرام جلو می‌رفتم و دست‌هایم آماده رسیدن به ضریح بود توی خوابم 🌸 همان چادر سفید گلدار که از کنار باب الجواد خریده بودم را سر کرده بودم و جانماز ترمه‌ام توی دستم بود با گلی خوشرنگ که عطر تمام لحظه‌های حرم را داشت ...از خواب بیدار شدم اما من هنوز زائر حرم بودم... آخر هنوز عطر خوش حرم را با قلبم احساس می‌کردم....🌸🍃 ✋💚💚 📷 زهرا صبوری شیرازی 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 خب... تو هم بیا...😍 تو هم که حتما باید باشی...😌 وای مگر می‌شود تو نیایی لیوان‌جانم...؟ 😇 راستش 😁 من با وسایلم حرف می‌زنم... با کتاب‌هایم که بعضیشان خیلی پر حرفند با روسری‌هایم، با کیف و کمدم... اینبار داشتم برای سفر مشهد 🎒 کوله‌ام را آماده می‌کردم؛ 🎀 روسری صورتی‌ام خیلی دلتنگ زیارت بود... 🌸 چادر گلدارم خیلی شوق حرم داشت... 🕶 حتی همین عینک آفتابی جدیدم که می‌گفت من هم می‌خواهم بیایم... خلاصه که 🌿 کوله پر می‌شد و صدای شور و شوق وسایلم را با قلبم می‌شنیدم... آقای امام رضاجانم 🚃 من دارم میایم سمت مشهدتان؛ خودم یک نفرم، اما یک کاروان همراهم می‌آیند... کاروان کیف و روسری‌هایی که شوق رسیدن به حرمتان را دارند 😍🚶🌸 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 سفر دونفره ما شروع شده بود من و مادرم... با هم از مسجد محله‌مان همراه چندتا از هم‌مسجدی‌ها، راهی مشهد شدیم توی راه، جوان کاروان، من بودم... 😌 منِ نوزده ساله... بقیه هم مادرهایی بودند که بعد از ســال‌ها دوری، عزم زیارت داشتند... راستش را بخواهید 😬 سفر ساده‌‌ای نبود... یکی پادرد داشت، یکی کمردرد یکی بالا و پایین کردن ساک برایش سخت بود توی همه مسیر 🎀 من، دختر همه آنها بودم... حتی وقتی می‌خواستند نزدیک ضریح بروند... باید یکی یکی دستشان را می‌گرفتم و قدم قدم توی صف همراهیشان می‌کردم روز آخر زیارت، حاج‌خانم صادقی دستم را گرفت؛ 💛 روبروی گنبد بودیم... نگاه کرد به کتیبه‌ی «یا زهرا» حرم گفت: یا حضرت زهرا(س) این دختر، خوشبخت و عاقبت‌بخیر شود... 😍 قند توی دلم آب شد... آخر مادری، برای دختری پیش مادر دو عالم دعا کرده بود... 💚🍃🌸 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 برای کسی که خودش اهل مشهد باشد گاهی دلتنگی برای حرم کمی ناآشناست مخصوصا 💚 برای کسی مثل من که هر هفته هر طور شده بود حتی برای چند دقیقه به حرم می‌آمدم و زیارت می‌کردم... ⛅ آن روزها اما انگار با همه روزهای زندگی‌ام فرق داشت... بخاطر مأموریت بابا مجبور بودیم مدتی دور از مشهد باشیم دیگر این حس بیتابیِ دور از حرم بودن مرا رها نمی‌کرد... 🐠 مثل یک ماهی که دور شده باشد از دریا... 💛 از خانه جایی سمت مشهد را پیدا کردم... جایی که پاتوق دلتنگی من شد... حالا حس می‌کنم هنوز هم صدایم به حرم می‌رسد... هنوز هم عطر حرم را حس می‌کنم... حتی از کیلومتــــرها دورتر . . . 🌸🌿🌸 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊  ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛  ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 هزار تومان‌، یک ده هزارتومانی، چند تا اسکناس تانخوره دیگر کم بودند اما کافی... 🌱 اسکناسهایی که آن روزها از عیدی و اضافه‌ی پول‌توجیبی‌ام، جمع می‌کردم و توی جیب کوله‌پشتی‌ام می‌گذاشتم برای وقتی که رسیدیم... راستش دلم می‌خواست 🌸 وقتی به مشهد آمدیم، برای دوستانم سوغاتی بگیرم... برای مریم، حسنا، مینا، بهاره... حالا بعد از یک زیارت دلچسب، 🔆 از کنار حرم، چندتا جانماز قشنگ سوغات گرفته‌ام و به ضریح متبرک کرده‌ام، تا به شهرمان ببرم... می‌خواهم حس خـــوبِ این زیارت را با دوستانم تقسیم کنم... ✋💚 📷 م. اسماعیل‌آبادی 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ . 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 هنوز هوا تاریک بود که بیدارم کرد تند تند لباسهایمان را پوشیدم و سمت حرم راه افتادیم هوا خیلی سرد بود 💚 اما دوتایی تصمیم گرفته بودیم که نماز صبح را در حرم بخوانیم به صحن که رسیدیم تازه داشتند قرآن قبل اذان را می‌خواندند، 🌻 با ریحانه با قدمهای تند برای نماز جماعت، سمت رواق رفتیم روز عید بود... من هنوز کمی خواب‌آلود بودم 🌿 اما واقعا که نماز دلچسبی بود... بعد از نماز به سجده شکر رفتم که... خادمی مهربان 💐 کنار سجاده‌ام، یک بسته گل کوچک گذاشت... باورم نمی‌شد.. با خوشحالی به گل‌ها نگاه می‌کردم حالا همان گل‌ها مهمان همیشگی سجاده‌ام هستند که با هر نماز، انگار عطر خوش حرم در خانه‌مان می‌پیچد...😇 ✋💜 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 یک شکلات ساده... داشتم روبروی ضریح با چشم بارانی درددل می‌کردم که با مهربانی شکلات را توی دستم گذاشت نگاهش کردم 🌾 لباسهایش شبیه ما نبود پیدا بود ایرانی نیست اما لبخندش شبیه این بود که چند سال من را می‌شناسد با زبان خودش جمله‌ای گفت معنی جمله را نمی‌دانستم اما مشخص بود که منظورش چیزی شبیه «التماس دعا»ست 🙏 به زبان خودمان گفتم: حاجت‌روا باشی 🙏 او هم معنی جمله من را نفهمید اما منظورم را متوجه شد من و او 💚💜 دو نفر بودم از دو تا کشور متفاوت با دو تا زبان متفاوت... اما در حرم معنی حرفِ هم را می‌فهمیدیم... اینجا معنی همه حرفها، مهربانی و دوستی‌ست... 📷 م. انتظاری 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 با دعوت دوستانت به دخترونه رضوی، همیار مجازی حرم باش
💌 😍🤔 همون قبلیا😢🙄😍 می‌گفت: اینبار که بابا بلیط مشهد رو گرفت دیگه خوب می‌دونستم که وقتی به حرم برسم آروم می‌گیرم و همه درددلها و آرزوهام یادم میره...😢 برای همین، تصمیم گرفتم که 🚋 تا قبل از شروع سفر از همین راه دور حرفهامو به امام رضا(ع) بگم و 🌧 حتی بذارم چشمهام هرچقدر میخوان بارونی بشن... حالا روبروی ضریح 💕 وقتی از شوق زیارت لبخند روی لبام می‌نشست، فقط همین جمله رو می‌گفتم: «امام رضاجان، حرفهام، همون قبلیا...» اینطوری هم شادی زیارتم سرجا بود و می‌دونستم حرفام شنیده شده هم امیدوار بودم 🌱 به اینکه این سفر، شروع اتفاقای خوب زندگیم باشه...😍💜 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊  ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛  ━┛ 🌸👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونه‌مون دعــوت کن
💌 راستش برای من که خیلی وقت‌ها فقط با عکس حرم آرام می‌شوم و باید از دور، سلام بدهم، این اتفاق، خیلی بزرگ بود بعد از مدت‌ها 🌸 زائر حرم شده بودیم و من توی صحن، مشغول خواندن زیارتنامه بودم... چشم‌هایم بارانی بود... دوربین‌به‌دست سمتم آمد اجازه گرفت تا از دور، عکسم را بگیرد 📷 عکاس حرم بود... همینطور که سرم پایین بود، سمت گنبد، چندتا عکس گرفت چندروز بعد 💚💜 من بودم و عکسی از حرم که زیباترین یادگاری من از آن زیارت بود... عکس من، رو به گنبد که برایم تمام خاطرات بهشت را یاداوری می‌کرد... 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊  ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛  ━┛ . 🌸👈 با دعوت دوستانت به دخترونه رضوی، همیار مجازی حرم باش
💌 ساک سفر رو که بستیم با همون مهربونی همیشگی بهم گفت: مادرجون حالا که توی روزها 💚 دعوت شدی بری پابوس آقا فقط به خودت دعا نکنیا... به همه جوونا دعا کن... برای ازدواجشون، کارشون، عاقبت‌بخیری‌شون 🌱 گفتم عاقبت‌بخیری یعنی چی...؟ 🌻 گفت: همین که باخدا بمونن دلشون گرد و غبار معصیت نگیره همین که راهشون از راه همین امام رضایی که میریم زیارتشون، جدا نشه... اینکه شیرینیِ باخدا بودن رو بچِشن... توی همه سفر 🔆 مخصوصا روبروی ضریح حرفهاش توی گوشم بود... قربون دل مهربونش برم... خانم‌جان، همیشه هوای همه رو داره...😍🌸🌸 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 با دعوت دوستانت به دخترونه رضوی، همیار مجازی حرم باش
💌 همان‌جا کنار صحن ❤️ روی فرش‌های حرم نشستم؛ جانمازم را پهن کردم و چند رکعت نماز خواندم توی حال و هوای خودم بودم... همینطور که چشم‌هایم بارانی بود بلند شدم و با امام(ع) خداحافطی کردم و 🍃 از صحن بیرون آمدم هنوز به باب‌الجواد نرسیده بودم که 😶 شک کردم... جانمازم را برداشتم یا نه؟ توی کیفم را نگاه کردم... نبود... همان‌جا توی صحن جامانده بود... با قدم‌های تند به صحن گوهرشاد برگشتم... 🌱 از خادم، سراغ جانماز را گرفتم و چند دقیقه بعد پیدایش کردم آن روز دوباره سمت باب‌الجواد برمی‌گشتم با خودم فکر می‌کردم 🌸 این جانماز گل گلی کوچک به اندازه‌ من، شاید هم بیشتر شوق زیارت داشت... آنقدر که امروز بیشتر از من در هوای صحن ماند... ✋💚💜 📷 م. انتظاری 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 با دعوت دوستانت به دخترونه رضوی، همیار مجازی حرم باش
💌 از همین باب الرضا که وارد شدی، از صحن پیامبر(ص) رد شو برو سمت صحن قدس از آنجا به گوهرشاد از همان مسیر هم سمت ضریح یکی از زائرها 🔆 به زائری که برای اولین بار به حرم آمده بود داشت مسیر ضریح را یاد می‌داد 🌻 زائر دیگری از راه رسید و مسیر از سمت صحن آزادی را داد شوق توی چشمهای زائر زیارت‌اولی پیدا بود 💕 دلش می‌خواست زودتر ضریح و گنبد را ببند... 🌱 مسیر من همان سمت بود... با هم دوست شدیم و تا ضریح همراهی‌اش کردم او برای اولین بار، ضریح و گنبد را دید...😍 من با دیدن شوق و حال او طعم زیارت را چندبرابر احساس کردم.... ✋💚 📷 معصومه‌سادات‌حسینی 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
💌 من هم‌محله‌ای حضرت عبدالعظیمم... خانه ما تا حرم ایشان، فقط چندتا کوچه فاصله دارد اینبار که 🔆 حرم امام رضا(ع) آمدم توی صحن، چندتا سوره به نیابت حضرت عبدالعظیم خواندم بعد با همان چادری که 🌻 همیشه توی حرم عبدالعظیم(ع) نماز و دعا می‌خوانم، نماز صبح و چند رکعت نماز مستحبی خواندم مادرم برایم گفته که امام(ع) به حضرت عبدالعظیم نامه نوشتند و فرمودند 🌱 سلامشان را به شیعیانشان برساند توی حرم، این نماز و دعاها را خواندم که بگویم هرروز، عطر سلامتان را با قلبم احساس می‌کنم... خدا را شکر که هم‌محله‌ای سفیرتان هستم... 💚💜 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
💌 من باران را حس کردم... حتی گوشه اتاقم... یا توی رواق... و بسیار، روبروی ضریح... مثلا آن روز که با خادم حَرمت حرف می‌زدم و آرام آرام یادم می‌رفت ⛅️ گلایه‌هایم را، غصه‌هایم را یا همان روز که توی صحن، نماز می‌خواندم و 🌱 چادرم، توی باد تکان می‌خورد... یا توی خانه 🎉 وقتی صدای نقاره‌زنی را از تلویزیون شنیدم و اشک‌هایم جاری شد و با اشک، سمت حرمتان سلام دادم... من فکر می‌کنم 💚 هر کس شما را دوست داشته باشد زیاد، عطر باران را حس می‌کند... باران لطفتان را... باران آرامش و مهربانی را... ✋🌸 📷 م. رحمتی 💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی ┏━ 🕊 ━┓ @dokhtar_razavi ┗━ 💛 ━┛ 🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش