تمام قوای جسمے و روحے انسان بھ نور
محتاجند، هر لحظه باید نورانۍتر شد و
از ظلمت جلوگیری کرد. - استاد پناهیان
نور از لاۍ علفها زیباستـ، در نگاھ شبنم
در طلو؏ یک دشتـ، نور در پنجرھ مهر و
لطافتـ زیباست (: ! 『محسنمھاجر』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مهریهای برای کمک به نیازمندان
🔹همزمان با فرارسیدن نیمه شعبان، دو پزشک جوان با مهریه ۳۱۳ عمل جراحی بیماران نیازمند، زندگی مشترک خود را آغاز کردند.
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌱[تـرس از خـدا چیست؟]🌱
🍃اگر خدا مهربان است، پس چرا باید از او بترسیم؟
🍃منظور از این ترس ڪه در روایات آمده چیست؟
✍یڪی از معانی خوف و ترس از خدا در این روایت آمده و بیان ڪرده ڪه این ترس از چه چیزےباید باشد:
🍃عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
الْمُؤْمِنُ بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ ذَنْبٍ قَدْ مَضَى لَا یَدْرِی مَا صَنَعَ اللَّهُ فِیهِ وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِیَ لَا یَدْرِی مَا یَکْتَسِبُ فِیهِ مِنَ الْمَهَالِکِ فَهُوَ لَا یُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْفُ🍃
🍃امام صادق علیه السلام فرمود:
👈مؤمن در میان دو ترس و نگرانی است:
🍃گناهى ڪه گذشته است، نمى داند ڪه خدا در مورد آن چه ڪرده است؟ ڪه آن را بخشیده یا عقوبتش خواهد ڪرد؛
🍃و عمرے ڪه باقى مانده است، نمى داند ڪه چه گناهانى ڪه مایه هلاڪ او است، مرتڪب مى شود؛ (آیا عاقبت بخیر میشود یا خیر)
پس او شب را نمیگذراند مگر اینڪه در حالت ترس و نگرانی باشد، و اصلاحش نڪند جز ترس از خدا
📚اصول ڪافی، جلد2، صفحه71
#متننوشت
#ترسازخدا
#عقوبتگناه
#هلاکتیاعاقبتبخیرے
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃وَمَنْ اَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِله....
🍃و دین چه کسی بهتر است از آنکه
همه وجودش را تسلیم خدا کرده.....🖇
📚سوره نساء، آیه۱۲۵
#آیہگرافی
#عکسنوشتہ
#تسلیمخداشویم
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃حضرت استاد انصاریان می فرمایند:
🍃 از دلایلی که از امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دور هستیم و ایشان را نمیبینیم .....🌿
🌱پول دوستی
🌱زیاده خواهی
🌱 سرگردانی در شناخت حق است ....🖇
#پاےدرسدل
#دلایلدورےازامامزمان
#زیادهخواهی
#پولدوستی
دخترانه🌸
@dokhtaraane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃ذکر روز جمعه
🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌹
🌹 و عَجّل فَرَجَهم 🌹
از امام صادق علیه السلام پرسیدند:
⚡️ #روز_حسرت، کدام روز است که خدا می فرماید: بترسان ایشان را از روز حسرت.
حضرت جواب دادند: آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند.
پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت نداشته باشد؟
حضرت فرمودند: آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد.
📚وسائل الشیعه/ج7/ص 198
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🔰امام صادق علیه السلام:
💠 در برابر کسی که از او دانش می آموزید، فروتن باشید.
📖 کافی
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃علامه حسن زاده آملی می فرمایند:
🍃برای سنگ و گل جان و دل را از
دست ندهید دنیا شــما رو شکـار
نڪند!!
🍃 روزیِ هر کسی نعمت هر
کسی سفره هر کسےروی حساب
تقسـیم شده هست حـلالــتون
را حـــرام نڪنید....🖇
#پاےدرسدل
#دنیا
#شڪار
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃وَنُرِيدُأَنْنَمُنَّعَلَۍَالَّذِيناسْتُضْعِفُوا
فِيالْأَرْضِوَنَجْعَلَهُمْأَئِمَّةًوَنَجْعَلَهُمُ
الْوَارِثِينَ!
🍃مامےخواهیم...؛
برمستضعفانجهانمنتنهیم!
وآنانراپیشوایانووارثانجهان
قراردهیم.......🖇
📚سوره قصص ، آیه۵
#آیہگࢪافی
#صُبحنزدیڪاست
#انتظاࢪفࢪج
دخترانه🌸
@dokhtaraane
📨 امام علی علیه السلام:
🌿سلامتی بهترین نعمت است!
📚غررالحكم، ص۴۸۳، ح۱۱۱۴۸
🌸🕊@salva
دخترانه🌸
@dokhtaraane
خدایا قلبی به من بده که شوق وصال تو داشته باشد و بس....❤️
🕊🌙@salva
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌹🌹 قسمت ۱۵۳
گفتم : شرط می بندم حوریه به تو میره! حالا میگی نه، نگاه کن! مجید باز خندید و با صدایی که از شدت خنده، بریده بالا می آمد، جواب شرط بندی ام را داد: اون دفعه هم شرط بستی که بچه پسره، ولی دختر شد! حالا هم داری شرط میبندی که به من میره، ولی به خودت میره، مطمئنم! و درست دست روی نقطه ای گذاشت که کم آوردم
و در برابر نگاه شکست خورده ام، چشمانش آیینه سیمای خودم شد و با مهربانی مژده داد: من مطمئنم که حوریه به خودت میره! خوشگل و خواستنی! وقتی به دنیا اومد خودت میبینی! و ترانه خنده شیرینش با امواج دریا در هم پیچید و در صحنه ساحل گم شد و دل من به جای دیگری رفت که سا کت شدم. برای اولین بار دغدغه اعتقاد فرزندم در ذهنم جان گرفت و نگران در خودم فرو رفتم که همه چیز، ظاهر حوریه نبود و می ترسیدم قلبش به سمت قطب عقاید شیعه متمایل شود و سکوت سرد و سنگینم طول کشید که مجید به صورت گرفته ام خیره شد و دلواپس حالم، سؤال کرد: چیزی شده الهه جان؟ حالت خوب نیس؟ و درد من چیز دیگری بود و حیا میکردم در برابر نگاه نجیبش به روی خودم بیاورم و دل مهربان او دست بردار نبود که باز پرسید: میخوای بریم خونه نمی توانستم درد دلم را پیش محرم غم هایم رو نکنم و نمی خواستم نگاهم به چشمان مهربانش بیفتد که سرم را پایین انداختم و زیر لب زمزمه کردم: مجید! برای تو مهمه که حوریه شیعه بشه؟ یعنی اگه دلش بخواد سنی بشه، تو بهش ایراد میگیری؟ که بی معطلی پاسخم را به صداقتی ساده داد: مگه تا حالا به تو ایراد گرفتم الهه جان؟ همانطور که گوشه چادر بندری را با سرانگشتان عصبی ام به بازی گرفته بودم، سرم را بالا آوردم و با لحنی لبریز تردید، بازخواستش کردم: یعنی واقعا دلت نمیخواد حوریه شیعه بشه؟ موهای مشکی اش در دل باد لب ساحل، می رقصیدند که سرش را کج کرد و باز به جای جواب سؤالم، خودم را شاهد گرفت: مگه من تا حالا از تو خواستم شیعه بشی؟ درد کمرم شدت گرفته و تا پهلویم می پیچید و نمی خواستم به روی خودم بیاورم که فعلا پای مذهب دخترم در میان بود. می دانستم همچنانکه من لحظه ای از اندیشه هدایتش به مذهب تسنن کوتاه نیامده ام، او هم حتما هوای کشاندن من به مذهب تشیع را در دلش داشته و شاید نجابتش اجازه نمیداده هیچ وقت به روی خودش بیاورد که به چشمانش دقیق شدم و باز پرسیدم: یعنی هیچ وقت دلت نمی خواست منم مثل خودت شیعه باشم؟ سرش را پایین انداخت، برای لحظاتی در سکوتی عجیب فرو رفت و دل من بیقرار جوابش، به تب و تاب افتاده بود که همانطور که سرش پایین بود، با صدایی آهسته اعتراف کرد: نه! و حالا نوبت او بود که در برابر نگاه متحیرم، جوانمردانه و جسورانه یکه تازی کند. سرش را بالا آورد و با چشمانی که زیر نور چراغ های زرد حاشیه ساحل، روشنتر از همیشه به نظرم می آمد، پاسخ کوتاهش را تفسیر کرد: الهه! روزی که من عاشق تو شدم و از ته دلم از خدا میخواستم که منو بهت برسونه، میدونستم تو یه دختر سنی هستی! هیچ وقت هم پیش خودم نگفتم ای کاش این کسی که من عاشقش شدم، شیعه بود! هیچ وقت! چون من از تو خوشم اومده بود! با همه خصوصیاتی که داشتی! اینجوری نبود که بگم از یه چیزت خوشم اومد، از یه چیز دیگه راضی نبودم! نه! من تو رو همینجوری که هستی، دوست دارم! جملاتش هر چند صادقانه بود و عاشقانه، ولی پاسخ بی تابی دل من نمیشد که مستقیم نگاهش کردم و از راه دیگری وارد شدم : ولی مطمئنا حساب من با حوریه فرق میکنه. به قول خودت منو همین جوری که هستم دوست داری، ولی حوریه دخترته! شاید دلت بخواد براش یه تصمیم دیگه ای بگیری! وقتی به دنیا بیاد، شیعه و سنی نیس و شاید بخوای... که اجازه نداد قضاوتم را تمام کنم و با لحنی مؤمنانه حکم داد: حوریه وقتی به دنیا بیاد، یه بچه مسلمونه! همین کافیه الهه جان! و برای من کافی نبود که من هنوز امیدم را برای تسنن مجید از دست نداده و نمی توانستم تصور کنم پاره تن خودم و دست پرورده جسم و روحم، یک مسلمان سنی نباشد که دیگر نتوانستم ناراحتی ام را پنهان کنم و با حالتی مدعیانه نظر خودم را اعلام کردم: ولی برای من خیلی مهمه که دخترم سنی باشه! حالا نخستین باری بود که در برابر شوهر شیعه ام، حکم به ارجحیت مذهب اهل تسنن می دادم و نمی دانستم چه واکنشی نشان میدهد که برای چند لحظه فقط نگاهم کرد و بعد با متانت همیشگی اش سؤال کرد: مگه شیعه بودن چه عیبی داره؟ میخواستم شیرازه استدلالم را محکم ببندم و قاطعانه وارد بحث شوم که شاید خدا امشب به برکت کودک معصومم، میخواست معجزه ای کند و نمیدانستم همین مکث کوتاهم، دلش را می لرزاند که نگاهش پیش از دلش شکست و با غبار غربتی که نفسش را گرفته بود، پرسید: نکنه تو هم دیگه شیعه رو قبول نداری؟
ادامه دارد ....
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃امام صادق عليه السلام می فرمایند:
🍃بدهی خود را کم کنید! كه كم قرض داشتن، عمر را زياد مى كند ....🖇
👈خَفِّفُوا الدَّيْنَ، فَإِنَّ فِي خِفَّةِ الدَّيْنِ زِيَادَةُ الْعُمُر....🌿
📚الأمالي (للطوسي)، صفحه 667
#عکسنوشتہ
#بدهی
#عمرکوتاه
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌿🎀
🍃برای تقرب به امام زمان نگاهمان را کنترل کنیم....🍃
🍃 امام صادق علیه السلام می فرمایند:
👈اَوَّلُ النَّظَرَةِ لَكَ وَ الثّانيَةُ عَلَيكَ وَ لا لَكَ وَ الثّالِثَةُ فيهَا الهَلاكُ؛
🍃نگاه اول [ناخودآگاه به نامحرم] براى تو (حلال) است و نگاه دوم ممنوع است و حرام و نگاه سوم، هلاكتبار است.....🖇
📚من لايحضره الفقيه، جلد 3 صفحه 474
#متننوشت
#کنترلنگاه
#هلاڪت
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃 وَاِلی غَیْرِکَ فَلا تَکِلْنی.....
🍃خدایا،
مرا به غیر خودت
به کسی واگذار مگن.....🖇
📚بخشی از دعای عرفه
#دعاگرافی
دخترانه🌸
@dokhtaraane
ضعف تشکیلاتی مونین و آثار منفی آن.mp3
37.24M
📻 #صوت
🎙 ضعف تشکیلاتی مومنین و آثار آن
#استاد_علیرضا_پناهیان
🗂 پایگاه مِضمار | @MEZMAR_IR
💬 تولید و نشر محتوای تشکیلاتی
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌼وقتی حاج قاسم زندگی یک پسر جوان را نجات داد
✍مدیر کل سابق بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در گفتگویی با مهر به بیان خاطرهای از سردار سلیمانی پرداخت.
🔺او با بیان خاطره ای از شهید سردار سلیمانی گفت: سال ۹۵ با شهید سلیمانی از فرودگاه مهرآباد به سمت کرمان پرواز داشتیم. در فرودگاه، جوانی به سمت حاجی آمد و پس از احوالپرسی گفت من خیلی دوست داشتم شما را از نزدیک ببینم و با هم گفت و گو کنیم، حاجی گفت عازم کرمانی؟ گفت بله. کارت پرواز را از آن جوان گرفت و گفت همسفریم، من را صدا کرد و کارت پرواز آن مسافر جوان را به من داد و گفت: شما کارت پروازت را به این جوان بده تا کنار من بنشیند، از تهران تا کرمان ۱ ساعت و نیم با آن جوان گفت و گو کرد. وقتی پیاده شدیم دیدم آن مرد جوان چشم هایش سرخ شده، وقت خداحافظی می خواست دست حاجی را ببوسد. آن روز گذشت تا روز ۱۳ دی که حاج قاسم به شهادت رسید، بعد از ظهر آن روز در حسینیه ثارالله با همان احوال متالم مشغول هماهنگی های لازم برای تشییع پیکر در کرمان و… بودیم. دیدم چند جوان با تیپ امروزی نزدیک شدند. یکی از آنها رو به من کرد و با بغض گفت آقای صدفی من را می شناسید؟ خب من در آن بحبوبه کارها و حال نامناسبی که داشتم گفتم، متاسفانه حضور ذهن ندارم. گفت من همان جوانم که در فرودگاه کارت پروازت را دادی و کنار حاج قاسم نشستم، با همان حالت بغض و گریه گفت حاج قاسم زندگی مرا نجات داد. بعد بلافاصله دست کرد توی جیبش و کلیدی را به سمت من گرفت و گفت: این کلید خانه من برای کسانی که برای تشییع پیکر به کرمان می آیند نزد شما امانت باشد، هر کس جا نداشت این را در اختیارش قرار دهید. این تنها کاری است که می توانم برای شهید سلیمانی انجام دهم. گفت آن یک ساعت و نیم صحبت های حاج قاسم زندگی من را متحول کرد. از آن روز به بعد یک آدم دیگر شدم. حاج قاسم زندگی ام را متحول کرد. اینها را می گفت و اشک می ریخت. می گفت: من از آن روز به بعد نماز خوان شدم. نمی دانید این جوان و دوستانش چطور برای حاج قاسم اشک می ریختند. وضع ظاهری شان هم حزب اللهی و مذهبی نبود اما درون شان با صفا بود. در همان روزها هم دیدم در میان جمعیت سقایی می کردند./مهر
دخترانه🌸
@dokhtaraane