چندینراهکار تربیتیِدرجهیک،برای
نمازخوانشدنِ فرزندانـمآن•🌱•
۱ - خودتان الگوی خوبی باشید.
یعنی : عاشقانه و شیک نماز بخوانید!
حداقلظاهرتانرا بهزیبا ترینشکلخود
بیارائید : مسواک بزنید[کهبسیارثوابدارد]
عطر بزنید و لباسهایتمیز و شیکبپوشید
جانماز و یا چادرخود را به زیباتریننحو
تزئین کنید،تا فرزند شما بداند :
نمازخواندن...!♥️
امریست،بسیار زیبا و دلنشین،
درکمالزیباییِمطلق!🦋
زیباییو آراستهبودن در کنار خوشاخلاقی
مخصوصا در تایماذان،تا آخر وقت نماز
و مهربانی و محبتبیشاز حد ؛
بیشترینتاثیر را در شوقفرزند به نماز
ایجاد میکند!
و این ذوق و شوق در ناخودآگاهاو مانده
و تاثیر بسیار مفید و دراز مدتی...
خواهد داشت|🤍✨|
- ادامهدارد
#تربیت_فرزند
#فرزندان_حاج_قاسم
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
صالحین ناحیه سمنان
🆔🆔🆔 @salehinsemnan
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃 بسيارند كسانى كه
به سبب تعريف و تمجيد ديگران
فريب مىخورند....🖇
📚نهجالبلاغه، حکمت۴۶۲
#سیرےدرنهجالبلاغہ
#فریب
#شبکههاےمجازے
دخترانه🌸
@dokhtaraane
💌امام علی (علیه السلام):
📜أصحابُ المَهدِیِّ شَبابٌ لاکُهُولَ فیهِم؛یاران مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) جوان اند و میانسالى در میان آنان نیست.
📚الغیبه طوسی، ص ۴۷۶
🌿🕊@salva
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃خدای من!
راهی نمیبینم، آینده پنهان است اما مهم نیست.
همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را . . .
🕊🍃@salva
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃مسلمان کسی است
که هم درد خدا را دارد
هم خلق خدا.....🖇
📚استاد شهید مرتضی مطهری🌱
#پاےدرسدل
#مسلمان
#دردخلقالله
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌹🌹 قسمت ۱۵۶
مجید پاسخ دلشوره ام را به شیرینی داد: الهه جان! چیزی نشده که انقدر غصه میخوری؟ دکتر فقط گفت باید بیشتر مراقب باشی، همین! از امروز دیگه به هیچی فکر نمیکنی، غصه هیچی رو نمیخوری، فقط استراحت میکنی تا حالت بهتر شه! ولی آنچنان جراحتی به جانم افتاده بود که به این سادگی قرار نمیگرفتم و باز خودم را سرزنش میکردم: من که نمیخواستم اینجوری شه! من که نمیخواستم بچه ام انقدر غصه بخوره! دست خودم نبود! و او طاقت نداشت به تماشای این حالم بنشیند که با لبخند مهربانش به میان حرفم آمد: الانم چیزی نشده عزیزم! فقط حوریه هوس کرده زودتر بیاد! فکر کنم حوصله اش سر رفته! و خندید بلکه صورت پژمرده من هم به خنده ای باز شود، ولی قلب مادری ام طوری برای سلامت کودکم به تپش افتاده بود که دیگر حالی برای خندیدن نداشتم. از چشمان بی رنگ و صورت گرفته مجید هم پیدا بود که تا چه اندازه دلش برای همسر و دخترش میلرزد و باز مثل همیشه دردهای مانده بر دلش را از من پنهان میکرد. چند قدمی تا سر کوچه خودمان مانده بود که پسر همسایه همانطور که با توپ پلاستیکی اش بازی میکرد، به سمتمان دوید و با شور و انرژی همیشگی اش سلام کرد. صورت تپل و سبزه اش زیر تابش آفتاب سرخ شده و از لای موهای کوتاه و مشکی اش، عرق پایین میرفت. با حالتی مردانه با مجید دست داد و شبیه آدم بزرگها حال و احوال کرد. سپس به سمت من چرخید و با خوش زبانی مژده داد: الهه خانم! داداشتون اومده، دمِ در منتظره! و با بادی که به گلویش انداخته بود، ادامه داد: من گفتم بیاید خونه ما تا آقا مجید اینا بیان، ولی قبول نکرد! مجید دستی به سرش کشید و با خوشرویی جواب میهمان نوازی ِ اش را داد: دمت گرم علی جان! و او با گفتن چاکریم! دوباره توپش را به زمین زد و مشغول بازی شد. مجید کیسه داروها را از این دست به آن دستش داد و زیر گوشم زمزمه کرد: الهه جان! غصه نخور! اگه میخوای همه چی به خیر بگذره، سعی کن از همین الان دیگه غصه نخوری! فقط بخند! و من نمیخواستم عبدالله اشکهایم را ببیند که با گوشه چادرم صورت خیسم را پا ک کردم و نفس عمیقی کشیدم تا کمی آرام شوم. عبدالله به تیر سیمانی چراغ برق تکیه زده بود و همین که چشمش به ما افتاد، خندید و به سمتمان آمد. هر چند سعی میکردم به رویش بخندم، ولی باز هم نتوانستم اندوه نگاهم را مخفی کنم که به صورتم خیره شد و پرسید: چی شده الهه؟ مجید در را باز کرد و برای آنکه از مخمصه نگرانی برادرانه عبدالله خلاصم کند، تعارفمان کرد تا وارد شویم و خودش پاسخ داد: چیزی نیس! یه خورده خسته شده! وارد اتاق که شدیم، از عبدالله عذرخواهی کردم و روی کاناپه دراز کشیدم که از امروز باید بیشتر استراحت میکردم و او هم روی مبل مقابلم نشست که با دلخوری طعنه زدم: چه عجب! یه سری به ما زدی! گفتم شاید تو هم دور ما رو خط کشیدی! و شاید عقده ای که از وضعیت خطرنا ک بارداری ام به دلم مانده بود، اجازه نداد دلخوری این مدت را پنهان کنم که رنجیده نگاهم کرد و با صدایی گرفته پاسخ داد: گرفتار بودم. و همین جمله کافی بود تا به جای اخم و دلگیری با دلواپسی سؤال کنم: چیزی شده؟ نفس عمیقی کشید و تا خواست جوابی بدهد، بیشتر به اضطراب افتادم و با همه عذابی که از دست پدر کشیده بودم، نگران حالش پرسیدم: بابا طوریش شده؟ که از شنیدن نام پدر، پوزخندی زد و پاسخ داد: بابا از همیشه بهتره! فقط تو اون خونه تو و مجید مزاحمش بودین که شما هم رفتین و الان داره با عروسش کیف دنیا رو میکنه! سپس به چشمانم دقیق شد و با کینه ای که از نوریه به دلش مانده بود، سؤال کرد: خبر داری بابا سند خونه رو به اسم نوریه زده؟ از شنیدن این خبر سرم از درد تیر کشید و تا خواستم حرفی بزنم، مجید با سینی چای قدم به اتاق گذاشت و میخواست بحث را عوض کند که از عبدالله پرسید: چی کار میکنی؟ ما رو نمی بینی، خوش میگذره؟ ولی ذهن من از حماقتی که پدرم مرتکب شده بود، تا مرز جنون پیش رفته بود که با عصبانیت به میان حرف مجید آمدم: یعنی چی عبدالله؟!!! یعنی اون خونه رو دو دستی تقدیم نوریه کرد؟!!! که مجید به سمتم چرخید و با مهربانی تذکر داد: الهه جان! مگه قرار نشد دیگه به هیچی فکر نکنی؟ دوباره که داری حرص میخوری! و در برابر نگاه بی تابم که به خاطر سرمایه خانوادگی مان به تپش افتاده بود، با حالتی منطقی ادامه داد: مگه قبلاً غیر از این بود؟ قبلش هم همه زندگی بابا مال اون دختره بود. حاال فقط رسمی شد. و عبدالله هم پشتش را گرفت: راست میگه الهه جان! از روزی که بابا با این جماعت شریک شد، همه زندگی اش رو باخت! تو این یک سال در عوض بار خرمای اون همه نخلستون بهش چی دادن؟ فقط یه وعده سر خرمن که مثلا دارن براش تو دوحه برج میسازن!
ادامه دارد ...
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌹🌹#امام_خامنه_ای :
خانوادهای که سه تا جوانش شهید میشوند،
یک جوانش اول شهید میشود،
بعد دوقلوها در یک روز شهید میشوند،
در یک روز این دوقلوها دنیا میآیند،
در یک روز هم شهید میشوند.
این خانواده چه کار میکرد؟
چه جوری اداره میشد؟
پدر و مادر چه کار میکردند
که اینجور انگیزه و حرکت و هیجان در این جوانها بهوجود میآید؟۹۹/۱۲/۲۵
اولین شهدا ، الگوهای برتر تربیت
دخترانه🌸
@dokhtaraane
#ثقلین
پاسخهای انتخاباتی توسط قرآن کریم:
❓چرا رای بدهیم؟
✅"ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم"
خدا سرنوشت قومی را تغییر نمیدهد مگر زمانی که خودشان تصمیم بگیرند که سرنوشتشان را تغییر دهند
❓من وقتی نمیدانم به چه کسی رای بدهم باید چکار کنم؟
✅"فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون"
از اهلش بپرسید
❓اگر پرسیدم و دیدم هر کسی از پیش خودش اخباری میدهد و تحلیلی میکند آن وقت چه کنم؟
✅نگاه کن به شخصی که خبر میدهد که آیا عادل است یا فاسق
قرآن میفرماید: "هرگاه فاسقی برای شما خبری آورد در مورد آن تحقیق کنید"
❓اگر در جامعه موقع تبلیغات موجی ایجاد شد چه کنم؟
✅"و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون"
راه کسانی را که علم ندارند پیروی نکن
❓چگونه افراد را تشخیص دهیم؟
✅به دنبال کسانی که از چاپلوسی و تعریف و تمجید لذت میبرند نروید.
قرآن میفرماید : "یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا"
دوست دارند به خاطر کارهایی که در حیطه وظایف آنها بوده و انجام ندادهاند مورد ستایش قرار گیرند
❓به چه کسی رای بدهیم؟
✅به کسی رای بدهیم که از سرزنش هیچ ملامتگری نمیهراسد.
"ولا یخافون لومه لائم"
#انتخابات
#شماره یک
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃خدایا گر خطاهایم مرا از محضرت انداخته، به خاطر حسن توکلم بر تو از من چشم پوشى کن.....🖇
🍃إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ....🎈
#مناجاتشعبانیہ
#خطاها
#چشمپوشے
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃امام على عليه السلام می فرمایند:
🍃چه بسیار عقل که اسیر فرمانروایی هوس است.....🖇
🌱كَم مِن عَقلٍ أسيرٍ تَحتَ هَوى أميرٍ
📚نهج البلاغه، حکمت211
#سیرےدرنهجالبلاغہ
#عقل
#اسیرهوس
دخترانه🌸
@dokhtaraane
♥️🍃
🍃بزرگترین آزمون ایمان
زمانی است که چیزی را
میخواهید و به دست نمیآورید!...🖇
🍃با این حال قادر باشید که بگویید :
•°| خـدایـا شکرت..! |°•
📚میرزا اسماعیل دولابی
#پاےدرسدل
#آزمونانسان
#شکرگذارے
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌱[اثـــر نیـت و تصمیـم برگنـاه]🌱
🍃 عنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَنْوِي الذَّنْبَ فَيُحْرَمُ رِزْقَه....🖇
🍃حضرت امام صادق عليه السّلام می فرمایند:
🍃 مؤمن گاهى كه نيت و تصميم گناهى مي گيرد اثرش اين مى شود كه از رزق و روزى خود محروم مى شود.....🌿
📚 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، صفحه۲۴۱
#متننوشت
#اثرنیتوتصمیمبرگناه
#محرومازرزقوروزے
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌿🎀
🍃دوست داشتن آدم های بزرگ، انسان را بزرگ میکند.
و دوست داشتن آدم های نورانی به انسان نورانیت میدهد....🖇
🍃اثر وضعی محبوب، آن قدر زیاد است،
که آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بیارزش علاقه پیدا کند...🌿
📚استادپناهیان
#پاےدرسدل
#آدمهرکسیرودوستداشتهباشهشبیهشمیشه!
#مراقبانتخابمونباشیم!
دخترانه🌸
@dokhtaraane
#عفافگرایی
#حدیث_حجاب
#داستان_کوتاه
🍃 مغازه داری، روی درب شیشه مغازه اش، حدیثی از #حجاب را نصب کرده بود تا تلنگری برای #پوشش_نامناسب برخی مشتریان باشد.
🍂 روزی شاگرد نوجوانش از او پرسید: "نصب این #حدیث چه فایده ای دارد؟ پوشش چند خانم با دیدن این حدیث #تغییر میکند؟"
🍃 مرد مغازه دار به سبدی که مقداری لباس در آن بود اشاره کرد و گفت: "این سبد را بردار و با آن برایم آب بیاور".
🍂 شاگرد گفت: "غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند".
🍃 مغازه دار گفت: "امتحان کن پسرم".
🍂 پسر سبد را خالی کرد و به طرف آب رفت. سبد را زیر شیر آب برد و به سرعت به طرف مغازه دار دوید؛ ولی همه آبها از سبد ریخت و آبی باقی نماند.
🍃 مغازه دار لبخندی زد و گفت: "دوباره امتحان کن پسرم".
🍂 پسر دوباره امتحان کرد؛ ولی موفق نشد که آبی بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و با عصبانیت گفت: "غیرممکن است..."
🍃 مغازه دار به شاگردش گفت: "سبد قبلاً چطور بود؟"
🍂 پسر متوجه شد، سبد که به دلیل سفید بودن و استفاده طولانی در مغازه کدر شده بود، الان #تمیز شده است.
🍃 مغازه دار گفت: "مشتری این #حدیث را میبیند و میبیند و آنقدر #تکرار میشود که همچون #قطره ای بر روی باورهایش میچکد و با تکرار مشاهدۀ این قبیل احادیث در #اماکن_مختلف، زمینۀ ورود آن به قلبش #هموار و هموارتر میشود و ممکن است روزی به #حجاب و پذیرش آن #فکر کند.
🌺این حداقل کاری است که این حدیث میتواند انجام دهد".
@umefafgaraei
آفتابــــــگـردان
با آفتاب آمیخته است
و انــــسان با خُـــــــــــــــــدای خــــود❤️
🕊🍃@salva
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌹🌹#جانم_فدای_رهبرم
داستان یک عکس؛ وقتی آقا تریبون را به حنانه داد
در یکی از دیدارهای خانوادهی شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب، نوبت به همسر و فرزند شهید روحالله طالبی اقدم که میرسد، جلو میروند تا با آقا صحبت کنند. آقا از دختر سه چهار سالهی شهید میپرسند: اسم شما چیست؟ پاسخ میدهد: «حنانه» و بعد هم میرود و مینشیند. اما کمی بعد انگار یادش میآید که میخواسته برای آقا شعر بخواند.
آقا به زبان آذری میگویند: عیبی ندارد، بخوان. حنانه دوباره مقابل آقا میایستد و شروع به شعر خواندن میکند: یه توپ دارم قل قلیه؛ سرخ و سفید و آبیه. آقا که میبینند صدای حنانه آرام است، به زبان آذری به حنانه میگویند: جلوتر بیا، بعد هم میکروفون را به سوی او میچرخانند تا همهی حضار شیرینزبانی حنانه را بشنوند.
دخترانه🌸
@dokhtaraane