🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💐💐💐💐💐💐💐
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💐💐💐💐💐
🌺🌺🌺🌺
💐💐💐
🌺🌺
💐
رمان #دمشق_شهر_عشق🔥
📚#قسمت_چهارم
دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!»
گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی بنزین حالم را به هم زد.
صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
دو شیشه بنزین
و فندک و مردی که با همه زیبایی و عاشقیاش دلم را میترساند.
خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته،
از تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین و سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش
از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را می ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! بن علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! حُسنی مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار قذافی هم دیگه تمومه!»
و میدانستم برای سرنگونی بشّار اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم
جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه..#ادامه_دارد..
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
📣 سلام بر شما خادمین و نوکران حضرت زهرا علیها السلام
✅ در نظر داریم یک نام رسمی و همیشگی برای نمایشگاه فاطمیهمون انتخاب کنیم
⬅️ لطفا نام پیشنهادی زیبا و معنی داری که به ذهنتون میرسه رو به آیدی بنده ارسال کنید👇
@khoeini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرستار بچه تحت نظارت والدین😂😂😂
┅────────────────┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این تکل صددرصد کارت قرمز داشت 🤣
بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد🌱
در انتظار ظهورت دلم شكیبا شد🌱
تمام دفترعمرم سیاه شد اما🌱
امیدِ دیدنِ رویت دوباره پیدا شد🌱
چه جمعه ها كه گذشت و نیآمدی آخر🌱
دعای منتظرانت حدیث شبها شد🌱
چكیده قطره اشكی ز دیدگان زان پس🌱
فضای سبز نیایش پر از تمنا شد🌱
حصارِ یأس چه زیبا شكست با یادت🌱
ولی چگونه بگویم كه عقدهها وا شد🌱
هنوز مانده به دل آرزوی دیدارت🌱
بیا بیا كه بهارم خزان غمها شد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
✅خاطرات دلتنگی
🌹مصطفی سعی میکرد سیستم مخابراتی را ببرد در دل دشمن و تلفن را وصل کند تا رزمندهها راحت با خانوادههایشان تماس بگیرند.
🌹هرجا هم تلفن را وصل میکرد، زنگ میزد با من تست کند که درست شده یا نه. موقع تست با لهجه عربی میگفت: «ابوس ادیک!» یعنی دستت را ببوسم.
🌹من هم عربیام خوب بود و میگفتم «السلاموعلیکم یا بعلی» و باهم کلی شوخی میکردیم.
همسر شهید مدافع حرم
#مصطفی_زالنژاد
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca
صدایی نظرم را جلب کرد ، برگشتم ، با خنده گفت " برادر ، یک عکس از ما بگیر "
گفتم : "شرمنده ، تعداد کمی فیلم برایم مانده ، دنبال سوژه ام"
گفت : "حتما باید شهید یا زخمی بشیم تا سوژه پیدا کنی ؟"
با شرمندگی گفتم : "نه برادر این چه حرفیست ؛ من در خدمتم."
نشست، چفیه اش را به سر بست و با زدن عطر " تی رز " به خودش ، صدای خنده بچه ها بلند شد . عکس که گرفتم کلی تشکر کرد ...
هنوز چند قدم از او جدا نشده بودم که خمپاره ای کنارمان خورد . با عجله برگشتم او را ببینم .
به خیل شهدا پیوسته بود ...
عکاس : سید مسعود شجاعی طباطبایی
عملیات کربلای یک _ منطقه مهران
#مردان_بی_ادعا
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6ثb3c7b3eca