۱۴۰۲/آذر/۹
🍃حضور دختران فاطمی حلقه صالحین شهیدشفیعی درمراسم هیئت گروه جهادی ذکرا
مکان:جمکران 🍃
#گروه_دختران_فاطمی
#گروه_جهادی_رشد
مربی:خانم اخلاقی
💠۱۴ راهکار برای تقرب به امام زمان ارواحنا فداه
❤️ راههایی وجود دارد که میتواند موجب قرب و نزدیک شدن به #امام_زمان ارواحنا فداه گردد که به مهمترین آنها اشاره میشود:
1️⃣ معرفت و شناخت در حد امکان، از آن چهارده نور تابناک خصوصاً حضرت بقیه الله عجلاللهتعالیفرجهالشریف
2️⃣ به یاد آن حضرت بودن در همه اوقات
3️⃣ انتشار دادن نام و یاد آن حضرت در بین مردم
4️⃣ عظیم شمردن نام آن وجود مقدس
5️⃣ گریه و ناله در دوری از آن امام و حزن واندوه در غربت او
6️⃣ دعا برای تعجیل فرج در هر صبح و شام در اوقات اذان که در توقیع شریف فرمودند: و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم « برای تعجیل ظهور زیاد دعا نمایید که همانا آن (دعا کردن) موجب گشایش در امور و رهایی شما است »
7️⃣ هدیه نمودن ثواب عبادات به آن حضرت
8️⃣ قرائت قرآن و عمل به آن و هدیه ختم قرآن به آن وجود مقدس و مبارک
9️⃣ توجه به خواندن زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره و نماز شب که همانا استمرار بر آنها، آثاری بس شگفتانگیز دارد
🔟 زیارت نمودن آن حضرت به ادعیهای که در خصوص آن بزرگوار وارد گردیده است
1️⃣1️⃣ انفاق مال در راه و صدقه دادن برای سلامتی و تعجیل در ظهور آن حضرت
2️⃣1️⃣ عزاداری و گریه در مصیبت جد بزرگوارش امام حسین علیهالسلام و عمهاش زینب علیهاالسّلام
3️⃣1️⃣ دوست داشتن خوبان و شیعیان مخلص و محبان واقعی آن حضرت و احترام گذاشتن به آنها
4️⃣1️⃣ یاری رساندن به شیعیان آن حضرت و رفع مشکلات دوستان آن بزرگوار
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 دخترا بابایی اند...
🔹بعد از هشت فراق، دختر شهید الیاس چگینی دلش طاقت نیاورد و ...
🌷امیر المومنین (ع) :
ای فرزند آدم!
زمانی که میبینی خداوند انواع نعمت هارا به تو میرساند؛ درحالی که تو معصیت کاری, بترس...
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🧠 تفکّر اسفنجی، بلای جان انسان‼️
✅ بخشی از فعّالیت فرهنگی ما(به عنوان سرباز امام زمان(عج)) در دنیای رسانه، باید صرف تربیت مخاطبان فعّال و ترویج تفکّر غربالی شود...
📚 برگرفته از جزوهی #آشنای_غریب
خاطرهای #تکان_دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله
فوقالعاده قشنگه حتما بخونید💔
در سال ۱۳۶۲ قرار شد برای ما در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمی بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز میخواند، به کلاس ما آمد و گفت: بچهها برای دوشنبه هفته آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.
من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمیشد و خبری از نماز نبود.
روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه میآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: چرا وسایل خود را نیاورده ای؟ من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خدای خود #هر_چه_بخواهید خدای مهربان به شما میدهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت. به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهی به سجاده كرد و با حالتی خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات این کارها یعنی چه؟!
بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگرانی پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيری نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: دست نگه دارید، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید. 😭
آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال ۷۴. هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله ۴۰ روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهارمحال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسی از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايی هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامی میدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
📔 کتاب پر پرواز ص ۱۲۲
این خاطره زیبا از همکارم که تا حالا در چند کتاب چاپ شده رو گفتم تا بدونید حتی اگه سالها نماز نخوندید، اگه مثل من کارنامهتون سیاه سیاهه، هرگز هرگز از رحمت خدا ناامید نشید. خدا دست همه بندههاشو میگیره. خدا کارش نجات بندههاشه، اونم از جایی که اصلا تو خوابم نمیبینید.
#خاطرهای_زیبا