🔖 #خاطرات_شهید
🌱 شب عاشورا گویا خوابی میبینه که صبح برای دوستاش تعریف میکنه
میگه شب خواب یه باغ زیبا و سرسبز رو دیدم و به شماها گفتم که بیاین از این طرف بریم که شما نیومدید و من خودم رفتم سمت اون باغه که دوستاش بهش میگن تو احتمالا شهید میشی که روز چهاردهم محرم هم شهید می شه🕊
🌱 وقتی خبر شهادتش رو به خواهرم دادن تا صبح صبر کرده بود و بعدا به ما خبر داد وقتی فهمیدم یه حالت بهت زده بهم دست داد و گفتم تا نبینمش باور نمی کنم وقتی رفتیم معراج شهدا چون یک سمت صورتش سوخته بود و من قسمت سالمش رو ندیدم و قسمت مجروحش رو دیدم نشناختمش گفتم این رسول نیست چرا اینجوریه بعدا از عکسهایی که نشون دادن شناختمش همون موقع صورتش رو آروم بوسیدم و سعی کردم زیاد بیتابی نکنم💔
🌱 وقتی خدا میخواد شهادت رو قسمت کسی بکنه میگن حضرت زهرا سلام الله علیها خودش دست به سینه مادر شهید می کشه و صبر بهش می ده و من فکر می کنم که خدا این صبر رو بهم داده...✨
🎙 راوی: مادر #شهید_رسول_خلیلی🌷
🖤شادی روحشون صلوات🖤
🖤@dokhtaran313🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی صابر خراسانی برا امام حسین علیه السلام
🖤@dokhtaran313🖤
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ثروتمندی از پنجره اتاقش
به بیرون نگاه کرد و
مردی را دید که در سطل زباله
دنبال چیزی میگردد.
گفت، خداروشکرفقیر نیستم.
مرد فقیر اطرافش را
نگاه کرد و دیوانهای با
رفتار جنونآمیز در خیابان دید
و گفت، خدارو شکر
دیوانه نیستم.
آن دیوانه در خیابان
آمبولانسی دید که
بیماری را حمل میکرد
گفت، خدارو شکر بیمار نیستم.
مریضی در بیمارستان دید
که جنازهای را به سرد خانه
میبرند.
گفت، خدارو شکر زندهام.
فقط یک مرده نمیتواند
از خدا تشکر کند.
خدارو برای تمام آنچه که هستید
و دارید شاکر باشید
🖤@dokhtaran313🖤
آلودهتر ز من نبود بر درت ولے
آقاتریازاینکہبرانیمراحسیـن(:
#حسیݩجاݩ
#مهربونارباب🌱
🖤@dokhtaran313🖤
#یا_صاحب_الزمان_عج❤️
صدای آمدنت را به گوش ما برسان
زمان غیبت خود را به انتها برسان
نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز
برای درد نهفته کمی دوا برسان
اگرچه بهر ظهورت نکرده ام کاری
بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان
اللهم عجل لولیک الفرج
🖤@dokhtaran313🖤
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
نخونی وجدانا از دستت رفته
💟ولی اگر خوندی حالت عوض شد دعام کن🌼🌼
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
🌀 اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن
🖤@dokhtaran313🖤
🍃 #دوستای_خوب
«زهرا، حالا که چیزی نشده
حتما مامانت یه صلاحی دونسته
که این حرف رو گفته
از مامانت که ناراحت نباش...
زهرا، غصه نخوریا...
همه چی درست میشه
💙 فقط یه کم صبور باش...»
همیشه هروقت
⛅ از چیزی دلم میگیره
باهاش درددل میکنم و
مریم، با حرفاش آرومم میکنه
با دیدنش، یاد این
🔆 حرف #امام_حسن (ع) میفتم:
با كسی دوستی كن كه هروقت با او
همنشینی كنی، رفتار تو رو زیبا کنه
آره، ما شاید خیلی
راهها رو درست نرفتیم
اما #خدا_رو_شکر بخاطرِ
انتخاب دوستای خوبی که داریم . . . 💚💜
🖤@dokhtaran313🖤
هرروز یک صفحه از کلام خداوند
🖤به نیت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤
🖤@dokhtaran313🖤
#پیام سلااامتی
#کلسیم_خانگی
✔️ درمان پوکی استخوان
◇ ۱ لیوان شیر
◇ ۱ قاشق غذاخوری پودر سنجد
◇ ۱ قاشق غذاخوری شیره انگور
❗️هر روز از این نوشیدنی استفاده
🖤@dokhtaran313🖤
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
در پناه نگاه زلالتان،
صبحی دیگر، جان گرفت
و با یاد آسمانی تان،
جهان، دوباره روشن شد
و عطر نفس هایتان،
سپیده را بیدار کرد
و نسیم محبتتان،
زندگی را جاری ساخت .
شکر خدا که دست نوازشگر
و پدرانه ی شما بر سر ماست...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے🤚
🖤@dokhtaran313🖤
🌺وقتی از سفر کربلا برگشت، مادرش پرسیده بود چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفته بود: از امام حسین علیه السلام خواستم آدمم کنه ...
✨فرمانده یگان فاتحین تهران می گوید:
شب قبل از آغاز عملیات متوجّه شدم مجید با یکی دیگر از دوستانش در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن؟ لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم: چرا خالکوبی ات مشخص است؟ چند بار گفتم بپوشان؟
پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود».
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_مجید_قربانخانی
🖤@dokhtaran313🖤
🍃 #یه_حرف_خوندنی
میگن سختترین صبر
صبر در برابر گناهه؛ وقتی که
میتونی دل به تیرگی بدی
اما بخاطر خدا
با شرایطتت مقابله کنی
خدا خودش خواست
🎀 دخترها برای داشتن یه قلب پاک
وظایف خاصتری داشته باشن
پوشیده باشن، حتی قدمهاشون
رنگ خداییتر داشته باشه
خودش میدونست
یه وقتایی
صبر دربرابر شرایطی
🌙 برای دخترا سختتره...
پس توی قرآن
💌 یه داستان قشنگ رو آورد
اونجا که مریم گفت من سمت گناه نرفتم
خدا هم بهش گفت:
🍀 #الاتحزنی
#هزی_الیک_بجذع_النخله
🌸 معنی دخترونهش این میشه که:
ناراحت نباشی...
تو پاک باش
توی شرایط سخت
حتی اگه همه دشمنت باشن
خودم... خودم... من...
#هواتو_دارم . . . 💚💜
🖤@dokhtaran313🖤