eitaa logo
دُخٺــࢪاݩ‌‌فـٰاطـمـے❤️💫
3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
27 فایل
📣 بࢪا؎ عضویٺ دࢪ گࢪوه به عنوان مࢪبے یا دختࢪان فاطمے و یا اطݪا؏ از بࢪنامهـ ها با ادمین کاناݪ، دࢪ اࢪتباط باشید 📲 «گروه تبلیغی جهادی رشد🌱» ارسال تصاویر و ویدئوها: @aghayari12 ادمین: @Mirzaei1369 @SarbazAmad
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ 🌿‌ برترین مطلع موزون سخن‌های بهار! 🌿 غزل عشق فراقت، عجب آهنگ غریبی دارد 🌼 نرگسِ نابِ نگاهت به جهان، مرحمت و لطف عجیبی دارد... 🌼 کِی شود ای سرِ خوبان که دَهی نام و نشانی ز نشانت 🌿 به منِ خسته دل و اهل زمستان 🌿 تا به دل مژده دهم روز بهارانِ خدا را ❣ قَدَح هوش رُبا را صنم راه حقیقت نفسِ بادِ صبا را... 😍 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🌤 🤲 ❤️@dokhtaran313❤️
دکتری برای خواستگاری دختری رفت ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت: در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است نه فقط این، بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛ به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد. پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!! ❤️@dokhtaran313❤️
🦋✨ -کارهایی که باعث آسیب دیدن مو میشه×-×🍓☁️ -------------- •خوابیدن با موی خیس: خوابیدن با موی خیس باعث میشه کف سر دچار بیماری و حساسیت بشه و موها به راحتی بریزه و ساقه موها به مرور پر موخوره و شکنندگی بشه.☔️🌸 •استفاده از شونه فلزی: تا حد امکان از شونه و برس چوبی استفاده کنید.برس های فلزی مو رو دچار الکتریسیته میکنه و باعث موخوره میشه. ❤️@dokhtaran313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقایاری: 🌸🍃🌸🍃 گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است!! وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم که هرگز لیاقت آن را ندارند! ❤️@dokhtaran313❤️
🌸🍃🌸🍃 چون حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد. چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند. حق تعالی او را از این کار بازداشت و فرمود: «رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد. بهتر است زحمت خود زیاد نکند.» ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوبش بروند. سلیمان هم بیدرنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند. چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی . آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند. ساعتی نگذشت که ماهی عظیم‌الجثه از دریا سر بر آورد و گفت: «خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند.» سلیمان گفت: «این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه می‌خواهی بخور.» ماهی با یک حمله تمام غذاها و خوراکی‌های آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان، سیر نشدم غذا می‌خواهم. سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت: «مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟» ماهی عظیم‌الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت: «خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است. الان من نیم قورت خورده‌ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.» سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت: «پروردگارا، توبه کردم. به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ❤️@dokhtaran313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان از سه چیز درست شده رنج ، کار و عشق. ما به خاطر عشق، رنج مى کشیم از سر رنج، کار مى کنیم و در پى کار، عاشق مى شیم ... 📕 سلوک ✍🏻 محمود دولت آبادی ❤️@dokhtaran313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یهویۍ از خواب پریدم اتاق نور خاص و کمے داشت دیدم ساعت ۳:۳۰ دقیقہ صبح هست داشتم به این فکر میکردم کہ یهویے دیدم نصف دستم تو دیوارهـ!😰 دستمو زود از دیوار کشیدم بیرون و با ترس زیاد بش نگاهـ مےکردم!!! دوبارهـ دستمو تو دیوار بردم رفت داخل دیوار!!!!!!!!!!!😳 صداۍ خندهـ شنیدم نشستم دیدم برادرم کنارم خوابیدهـ!! از تخت بلند شدم رفتم کہ صداش کنم اما جوابمو نمیده! رفتم اتاق مادرم سعۍ کردم پدرمو بیدار کنم هرچقدر صدا زدم کسۍ جواب نمیده رفتم مادرمو بیدار کنم کہ یهو از خواب پرید!!!! خودش از خواب پرید اما بام صحبت نکرد .. داشت بسم‌اللہ الرحمن الرحيم مےگفت و هی تکرار میکرد پدرمو از خواب بیدار کرد بش گفت بیدار شو بیدار شو .. میخوام برم از بچه ها مطمئن شم پدرم با تعجب بش جواب داد الان وقتش نیست بزار بخوابم صبح خیر میشه اما با اصرار مادرم،با تعجب بیدار شد داشتم داد میزدم پدر مادر ولۍ کسے جواب نمیداد!!!! لباساۍ مادرمو گرفتم کہ صدامو بشنوه اما حس نمیکرد!!! پشت سر پدر مادرم میرفتم تا رسیدم به اتاق خوابم وارد اتاق کہ شدن چراغ هارو روشن کردن اما فرقۍ واسه من نداشت چون دنیا از همون اول برام نور خاصے داشت اما تعجب کردم از چیزی کہ دیدم😳 جسم خودمو دیدم!!! آره جسم خودم .. داشتم خودمو نگاهـ مےکردم من دوتا شدم؟؟ گفتم این کیہ؟ چطور اینقدر شبیہ منہ!!؟؟ داشتم خودمو میزدم کہ از این خواب شم از این کابوس بیدارشم اما بیدار نشدم .. پدرم گفت بیا دیدۍ بچه ها خوابن بذار بریم .. اما مادرم آروم نشد رفت سمت اون کسۍ کہ جای من خواب بود گفت محمد بیدار شو محمد جوابمو بده اما اون شخص جواب نمیداد!!! بیشتر از چند بار اون کسی که شبیہ من بود رو لرزوند و صدا کرد اما هیچ جوابی نمیداد! یدفہ اشکاۍ پدرم شروع کرد به ریختن پدر قوۍ پدر خودم کہ تو کل عمرم غم و اشکاشو ندیدهـ بودم الان دارم اشکاشو میبینم 😔 جیغو دادو گریہ همه جارو پر کرد،،،،،، برادرم از خواب پرید گفت چی شده؟؟؟؟ مادرم با حالت گریہ و جیغو داد بش گفت برادرت مرد محمد مرد 😔در حالۍ کہ گریش خون شده بود جیغو گریه بیشتر شد رفتم پیش مادرم بش گفتم مامان گریه نکن من اینجام نگام کن!! اما کسۍ جواب منو نمیداد 😳چراااااااااااااااااااااااااااااااااااا شروع کردم داد زدن من اینجام ببینید اما کسۍ جواب نمیداد شروع کردم اۍ خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا اۍ خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بذار این خواب تمام شہ صدایۍ شنیدم کہ داشت از دور میومد و کم کم زیاد میشد تا صدارو واضح شنیدم ‹لقد کنت فۍ غفلہ من هذا فکشفنا عنڪ غطاءڪ فبصرڪ الیوم حدید› یدفه دو نفر دستامو گرفتن اما آدم نبودن ترسیدم!! داشتم داد میزدم ولم کنین ولم کنید شما از کجا اومدین؟؟؟ چی میخواید؟.. گفتن ما نگهبانان تو تا قبر هستیم .. گفتم منڪہ نمردم من زندم!! چرا منو میبرید برا قبر ولم کنین من هم میبینم هم میشنوم هم حس میکنم با لبخند بم جواب دادن .. شما انسان ها عجیب هستید فکر میکنید مرگ پایان زندگۍ هست آیا نمےدونید زندگۍ کہ شما میکردید خواب کوتاهۍ بود و وقتے میمیرید این خواب تمام میشود؟؟!! اما هنوزم داشتن منو به سمت قبر میکشیدن تو راه کہ منو میکشیدن مردمۍ رو میدیدم کہ گریہ میکردن بعضیا میخندیدند بعضیا جیغ میزدن و هر نفر باش دوتا نگهبان بود از نگهبانا پرسیدم چرا این انسانها اینطوررن؟؟ گفتن..این مردم مسیر خودشونو دیدن بعضیا گمراه بودن حرفشونو قطع کردم گفتم یعنی میرن جهنم؟؟؟ 😳😳 گفتن..بله و این هایۍ که میخندند میرن بهشت من زود جواب دادم..من دارم کجا میرم؟؟؟؟؟ گفتن..تو یکم راهـ راست میرفتۍ توبہ میکردۍ بعد یکم گناه میکردۍ وضعیتت با خودتم مشخص نبود و همینطور خواهۍ ماند حرفشونو قطع کردم با ترس پرسیدم... یعنۍ من میرم جهنم؟؟؟؟؟؟؟ جواب دادن..خدا رحمان و رحیمہ و سفر ما طولانی .. سرمو برگردوندم پدر، برادرم، عموم و کل فامیلامو دیدم منو با یہ صندوق داشتن میبردن دویدم سمتشون گفتم ..برام دعا کنید .. اما کسۍ جوابمو نداد بعضیا گریہ میکردن بعضیا ناراحت بودن رفتم سمت برادرم بش گفتم داداش مواظب خودت تو دنیا باش و گول دنیا و زیباییهاشو نخور ایکاش صداۍ منو میشنید نگهبانایے کہ بام بودن منو کشیدن و بالای جسد خودم خوابوندنم پدرمو دیدم کہ داشت بالام خاک میریخت برادرامو دیدم که روم خاڪ میریخت همه روم خاڪ میریختن آرزو کردم ایکاش من جاشون تو دنیا بودم توبہ میکردم نماز دیروز صبحمو میخوندم .. نماز دیروز ظهرمو میخوندم .. نماز دیروز مغرب و عشا رو میخوندم .. هرروز خدامو صدا میکردم و باش رازو نیاز میکردم!.. هرروز توبہ خودمو تجدید میکردم و پایبند تر میشدم گناهامو کاملاً ترڪ میکردم شروع کردم زدن اۍ مردم مواظب باشید دنیا گولتون نزنه .. 😔ایکاش یکۍ صدامو مےشنید 😔 اما تو الان صدامو شنیدۍ!! درستہ؟؟ پس مواظب دنیا و آخرت باش ... ❤️@dokhtaran313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکایت آموزنده یکی ازعلمای اهل بصره می گوید: روزگاری به فقر و تنگ دستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی برگرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. در راه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت : برو و به خانواده ات بده . به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم . گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد . بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند . اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم . روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم . که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای ! در خانه ات خیر و ثروت است ! گفتم: سبحان الله ! از کجا ای ابانصر؟ گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد . و همراهش ثروت فراونی است. گفتم : او کیست؟ گفت : تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد . سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده. خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم. درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم. ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم . شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند. و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند . به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند . گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت . از شهوت های نفس مثل : ریاء ، غرور ،دوست داشتنِ تعریف و تمجید مردم، منت گذاشتن هنگام بخشش. چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم . آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند : این برایش باقی مانده ! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم . سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت . .... خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه برای الله تعالی انجام دهیم . ازکتاب وحی القلم تالیف/مصطفی صادق ❤️@dokhtaran313❤️
حضور زنان در مجالس جشن و عروسی بصورت نیمه عریان ❤️@dokhtaran313❤️
🌺 تلنگرِ شهید: بی‌نمازها از شفاعت محرومند! یکی از آشنایان، خوابِ شهیـد سیّد احمد پلارک رو دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد ، شهید پلارک بهش‌گفت: "من نمی‌تونم شما رو شفاعت کنم... فقط وقتی می‌تونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان‌تان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچ‌کاری از من بر نمیاد..." 🌹خاطره‌ای از زندگی شهید سیّد احمد پلارک 📚منبع: مجموعه خاطرات۱۳ «کتاب پلارک» ، صفحه ۲۶ ❤@dokhtaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق!😇 حواست‌بہ‌جوونیت‌‌باشه، نکنہ‌‌پات‌‌بلغزه... قرار‌ه‌‌با‌‌‌این‌‌پاھا‌‌ تو‌‌گردان‌‌صاحب‌الزمان‌‌باشۍ!☺️❤️ اللّٰهُمَــ ؏ـَـجِـلْ لِوَلیـِـڪَ الْفَرَّج💚 @dokhtaran313
🔆 🔹 روباهی در حادثه‌ای دمش را از دست داد. 🔸 روباه‌های گله از او پرسیدند: دمت چه شد؟ 🔹 روباه دم‌بریده با حیله‌گری گفت: خودم قطعش کردم. 🔸همه با تعجب پرسیدند: چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. 🔹 روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک؛ احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم. 🔸 یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد چون درد شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه دم‌بریده رفت و گفت: تو گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم. من‌ که بسیار درد دارم! 🔹 دم‌بریده گفت: صدایش را درنیاور! اگر نه تمام روز روباه‌های دیگر به ما می‌خندند! هر لحظه ابراز خشنودی و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود و الا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت ... همان بود که تعداد دم‌بریده‌ها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های دم‌دار می‌خندیدند. 🔰 مراقب باشید که در جامعه با هر گروهی همرنگ نشوید حتی اگر به قیمت تمسخر دیگران تمام باشد ❤️@dokhtaran313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"یک فردِ خوب همیشه در ذهنِ تو می مانَد، یک فردِ بهتر همیشه در رویای تو می مانَد، اما... یک فرد صادق همیشه در قلب تو می مانَد... ❤️@dokhtaran313❤️
پسری‌ تصميم به ازدواج‌ گرفت ، ليستی از اسامی دوستانش كه بيش از 30 نفر بودند را به پدرش داد و از او خواست كه با دوستانش تماس بگيرد‌ و آنها را برای روز عروسی دعوت كند ، پدر هم قبول ميكند روز عروسی ، پسر با تعجب می‌بیند كه فقط شش نفر از دوستانش آنجا هستند ،بشدّت ناراحت شد و به پدرش گفت من‌ از شما خواستم تمام‌ِ‌ دوستانم رادعوت كنيد اما اينها كه فقط شش نفر هستند پدر به پسر گفت ، من با تک تک دوستانت تماس گرفتم و به آنان گفتم مشكلی برای تو پيش آمده و به كمک آنها احتياج داری و از آنها خواستم كه امروز اينجا باشند بنابر اين پسرم نگران نباش ، دوستان واقعی تو امروز همه اينجا هستند! دوست نَبوَد ، آن که در نعمت زند لاف یاری و ، برادر خواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی سعدی ❤️@dokhtaran313❤️
📿آرامش یعنی میان صدها مشکل خیالت نباشد... لبخند بزنی😊 چون می دانی خدایی داری که هوایت را دارد که با بودنش همه چیز حل می شود ❤️@dokhtaran313❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منو‌بغل‌ڪن‌عشق‌من‌ڪہ‌خاڪ‌مادرۍتویے... {ٺقدیم‌بہ‌سربازاݩ‌گمنام‌امام‌زمان} تکه‌هایی‌ناب‌از‌سریال‌گاندو! @dokhtaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼آیا کسی که روزه قضا گرفته ، می تواند آن را به جهتی باطل کند ؟ 🌸امام خامنه ای🌸 ❤️@dokhtaran313❤️
5فرد رو از زندگیتون حذف کنین 1-شخصی که دو به هم زنی میکنه 2-شخصی که مدام به شما استرس وارد میکنه 3-شخصی که از شما سواستفاده میکنه 4-شخصی که بی احترامی براش تفریحه 5-شخصی که غذا زیاد میخوره ولی چاق نمیشه گروه آخر بیچاره ها کاری نکردن ولی حقشونه 😒😂 ❤️@dokhtaran313❤️