⁉️آیا در وضو لازم است که اعضای وضو خشک باشند؟
✅ پاسخ :در بین اعضاء وضو تنها جاى مسح بايد خشك باشد و خشک بودن بقیه اعضاء لازم نیست. البته اگر جای مسح نیز مختصرى رطوبت داشته باشد بطورى كه آب دست هنگام مسح بر آن غلبه كند اشكال ندارد.
📚آیت الله مکارم شیرازی
❤️@dokhtaran313❤️
🔴 جملاتی ناب و حکیمانه !!
اگر کشتی را در آب ببینی طبيعي است، اما اگر آب را در کشتی ببینی خطرناک است. تو در قلب دنیا باش ولی دنیا در قلب تو نباشد
▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁
🥀اگر چیزی از دست دادی که انتظارش را نداشتی، خداوند چیزی به تو خواهد داد که توقع به دست آوردنش را نداشتی.
▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁
خوشبین و امیدوار باش وقتی کارهایت گره می خورد، زیرا خداوند دو بار قسم یاد کرده که به دنبال هر سختی آسانی است
▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁
🥀زندگی از مرگ پرسید :
چرا من نزد انسان ها محبوب هستم ولی از تو نفرت دارند؟
مرگ جواب داد :
برای اینکه تو دروغی زیبا و من حقیقتی دردناک هستم
▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁
🥀 اگر معتقد بودی که بعد از هر شقاوتی سعادت و بعد از هر اشکی لبخند خواهد بود عبادت بزرگی را ادا کرده ای که همان، گمان نیکو به خداوند است.
▁▂▃▄🦋🦋🦋 ▅▄▃▂▁
🥀اگر آدرس رزق و روزیت را نمی دانی .... نترس... چون او آدرس تو را می داند... اگر تو به او نرسیدی ... حتما او به تو خواهد رسید.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀اگر بدی را با بدی پاسخ دهیم ... کی بدی پایان خواهد یافت؟
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀 به خاطر نعمت و دارایی به هیچ کس حسادت نکن زیرا نمی دانی خداوند در مقابل چه چیزی را از او ستانده است .... اندوهگین نباش اگر مصیبتی به تو رسید زیرا نمی دانی خداوند در مقابل چه چیزی را به تو خواهد داد"
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
هر سقوطی پایان نیست ... سقوط و نزول باران، زیباترین آغاز است.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀حکیمی می گوید :
من از اینکه بدون کفش راه می رفتم می گریستم ... اما وقتی مردی بدون پا دیدم، از گریستن دست کشیدم .... در هر وضعیتی، شاکر خداوندشدم.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀 اگر با پولت صدقه نمی دهی
با لب و دندانت صدقه بده
"سخن خوب ونیکو بگو"
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
از کارهای عجیب و غریب انسان است که از شنیدن نصیحت متنفر است ولی به رسوایی و بدیها گوش می دهد...
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀سعی کن مردم در تو فقط سعادت و خوشبختی سراغ داشته باشند و از تو فقط لبخند ببینند.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
❤️@dokhtaran313❤️
🔴 داستان پل آهنچی قم
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن میگفت. 🗣
از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمیکرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد!🙁
که نگاهش که به گنبد طلایی حضرتمعصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت:🕌
بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم،
اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.😭
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد.
وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر میشد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد.🚶🏻♂
عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد.
درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ 😎
بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟
من می خواستم بار آن کشتی بزرگ آهن را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیدهام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست میآورند. میخواهی با من شریک شوی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود.
با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟!🤔
با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ 😬
اگرخدا بخواهد، همین امروز میتوانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.💪🏻
پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگیاش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!🤝
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت اینها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود.
نمیدانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود.
اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...🤦🏻♂
درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوهای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟👈🏻
گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. 💸💰
سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمیکرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.😃
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. میخواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند.
در راه به یاد عهدی که با حضرتمعصومه کرده بود افتاد:
«بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم»🙏🏻
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود ۳۰ کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد👨🏻🏭
اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید. قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند
اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت:
حتما خانم حضرت معصومه، خودش برکت این پول را زیاد میکند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت⛑
و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل به نام آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد. حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.💝
🌺 و این بود داستان پل آهنچی در کنار حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، که بارها از روی آن رد شدهایم و به کرامت حضرت نسبت به سازنده فقیر این پل توجهی نداشتیم🌷
السلام علیک یافاطمة المعصومه
❤️@dokhtaran313❤️
درسی اخلاقی از سهراب💙 عزیز
سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
💙سهراب سپهرى💙
❤️@dokhtaran313❤️
💕🌟أّلَُلَُهِّـمًِ ♡🌸
💕🌟صٍّـلَُ ♡🌸
💕🌟عٌٍلَُﮯ♡🌸
💕🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌸
💕🌟 ۆ ٌأّلَُ♡🌸
💕🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌸
💜🌟أّلَُلَُهِّـمًِ♡🍁
💜🌟صٍّـلَُ ♡🍁
💜🌟عٌٍلَُﮯ♡🍁
💜🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🍁
💜🌟ۆٌأّلَُ ♡🍁
💜🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🍁
💚🌟أّلَُلَُهِّـمًِ ♡🍒
💚🌟صٍّـلَُ♡🍒
💚🌟عٌٍلَُﮯ♡🍒
💚🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🍒
💚🌟ۆٌأّلَُ ♡🍒
💚🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🍒
❤🌟أّلَُلَُهِّـمًِ♡🌻
❤ 🌟صٍّـلَُ ♡🌻
❤🌟عٌٍلَُﮯ ♡🌻
❤🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌻
❤🌟ۆٌأّلَُ ♡🌻
❤🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌻
💕🌟أّلَُلَُهِّـمًِ ♡🌸
💕🌟صٍّـلَُ ♡🌸
💕🌟عٌٍلَُﮯ♡🌸
💕🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌸
💕🌟 ۆَ أّلَُ♡🌸
💕🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌸
💕🌟أّلَُلَُهِّـمًِ ♡🌸
💕🌟صٍّـلَُ ♡🌸
💕🌟عٌٍلَُﮯ♡🌸
💕🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌸
💕🌟 ۆ ٌأّلَُ♡🌸
💕🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌸
💜🌟أّلَُلَُهِّـمًِ♡🍁
💜🌟صٍّـلَُ ♡🍁
💜🌟عٌٍلَُﮯ♡🍁
💜🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🍁
💜🌟ۆٌأّلَُ ♡🍁
💜🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🍁
💚🌟أّلَُلَُهِّـمًِ ♡🍒
💚🌟صٍّـلَُ♡🍒
💚🌟عٌٍلَُﮯ♡🍒
💚🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🍒
💚🌟ۆٌأّلَُ ♡🍒
💚🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🍒
❤🌟أّلَُلَُهِّـمًِ♡🌻
❤ 🌟صٍّـلَُ ♡🌻
❤🌟عٌٍلَُﮯ ♡🌻
❤🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌻
❤🌟ۆٌأّلَُ ♡🌻
❤🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌻
💕🌟أّلَُلَُهِّـمًِ ♡🌸
💕🌟صٍّـلَُ ♡🌸
💕🌟عٌٍلَُﮯ♡🌸
💕🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌸
💕🌟 ۆَ أّلَُ♡🌸
💕🌟مًِحًٍمًِدٍِ♡🌸
الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ♥
#متن
#صلوات
❤️@dokhtaran313❤️
روز دوشنبه ۱۵ آذرماه
روز اول جمادی الاولی
*ختم سوره واقعه*
🔹 *شروع از دوشنبه ای که اول ماه باشد*
⚜روز دوشنبه اول ماه
*برای افزایش رزق و برآوردهشدن حاجات مهم*✅
آیتالله بهجت رحمهالله علیه برای افزایش روزی و برآورده شدن حاجات مهم، ختم سورۀ «واقعه» را به اطرافیان خود توصیه میکردند. دستور این ختم بدین شرح است:
چون اول ماه قمری دوشنبه باشد، شروع کند به خواندن این سورۀ مبارکه،
با طهارت
و رو به قبله.
*روز اول* یک مرتبه سوره واقعه
، *روز دوم* دو مرتبه سوره واقعه
*روز سوم* سه مرتبه سوره واقعه
.
.
.
و همچنین تا چهاردهم، چهارده مرتبه سوره واقعه را بخواند
🕔🕝🕗 *(این سورهها را میتوان در طول روز و به مرور زمان خواند.)*
❌ *هرکس یک روز فراموش کرد فردای آن میتواند تعداد سوره واقعه هایی که فراموش کرده را بخواند*
*به فرموده آیت الله بهجت رحمه الله علیه حتی در یک نوبت یا کمتر از ۱۴ روز با تلاوت مجموع سورهها (یعنی ١٠۵ سوره واقعه) میتواند ختم را به پایان برساند*
❇️ و بعد از تلاوت سورۀ های مبارکه هر روز ، این دعا را بخواند(یعنی روزی یک بار این دعا خوانده میشود) :
*يا مُسَبِّبَ الاَسْبابِ وَ يا مُفَتِّحَ الاَبْوابِ اِفْتَحْ لَنا الْاَبْوابَ وَ يَسِّرْ عَلَيْنَا الْحِسابَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعِقابَ [الصِّعابَ]، اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ رِزْقِي و رِزْقُ عِیالي فِی السَّمَاءِ فَأَنْزِلْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ بَعِيداً فَقَرِّبْهُ وَ إِنْ كَانَ قَرِيباً فَيَسِّرْهُ وَ اِنْ كانَ يَسِيراً فَكَثِّرْهُ وَ اِنْ كانَ كَثِيراً فَخَلِّدْهُ وَ اِنْ كانَ مُخَلَّداً فَطَيِّبْهُ وَ اِنْ كانَ طَيِّباً فَبارِكْ لي فيهِ وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ يا رَبِّ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ وَ وَحْدانِيَّتِكَ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ اِنْ كانَ عَلي اَيْدِي شِرارِ خَلْقِکَ فَانْزِعْهُ وَانْقُلْهُ اِلَيَّ حَيْثُ اَكونُ وَ لا تَنْقُلْنِي اِلَيهِ حَيْثُ يَكُونُ*
.
✳️ *در ادامه، از مرحوم مجلسی رحمهالله به نقل از امام سجاد علیهالسلام این عمل را با دعایی در پنجشنبههای میان این چهارده روز نقل میکند؛ آن دعا چنین است:*
*يا ماجِدُ يا واحِدُ، يا جَوادُ يا حَليمُ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ يا كَريمُ، اَسْئَلُكَ تُحْفَةً مِنْ تُحَفاتِكَ تَلُمُّ بِها شَعْثى، وَ تَقْضى بِها دَيْنى، وَ تُصْلِحُ بِها شَأْنى بِرَحْمَتِكَ يا سَيِّدى. اَللَّهُمَّ اِنْ كانَ رِزْقى فِى السَّماءِ فَاَنْزِلْهُ، وَ اِنْ كانَ فِى الاَرْضِ فَاَخْرِجْهُ، وَ اِنْ كانَ بَعيداً فَقَرِّبْهُ، وَ اِنْ كانَ قَريباً فَيَسِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ قَليلاً فَكَثِّرْهُ، وَ اِنْ كانَ كَثيراً فَبارِكْ لى فيهِ، وَ اَرْسِلْهُ عَلى اَيْدى خِيارِ خَلْقِكَ، وَ لا تُحْوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ، وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ (بِكَيْنُونَتِكَ) وَ وَحْدانِيَّتِكَ. اَللًّهُمَّ انْقُلْهُ اِلَىَّ حَيْثُ اَكُونُ، وَ لا تَنْقُلْنى اِلَيْهِ حَيْثُ يَكُونُ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ، يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا واحِدُ يا مَجيدُ يا بَرُّ يا كَريمُ يا رَحيمُ يا غَنِىُّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَمِّمْ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ، وَ هَیِّنَا [هَنِّئْنا-هَيِّئْنا] كَرامَتَكَ وَ اَلْبِسْنا عافِيَتَكَ.*
📚 بهجت الدعا، ص٣۶٢ـ٣۶۴
🎙️درس خارج فقه آیت الله بهجت رحمه
الله علیه،
❤️@madrane313❤️